عقیق:حضرت آیت الله مظاهری در ادامه سلسله درس های اخلاق خود در ماه مبارک رمضان با موضوع معرفت النفس با اشاره به اینکه همه انسانها دارای فطرت هستند، همه افراد بی دین و یا دیندار و یا کسانی که درباره توحید لجوج و یا جاهل و یا عالمند، این فطرت را دارند که این مهم در بنبستها پیدا میشود.
معظم له افزودند: اگر فطرت انسانها بیدار باشد بسیاری از اعمال روزمره و عبادتها دارای حالات خاص شده و انسان به راحتی می تواند با خدای خودارتباط برقرار کند.
متن کامل سخنان این مرجع تقلید در ادامه تقدیم خوانندگان محترم می گردد.
انسان مسجود همه ملائکه حتّی جبرئیل
انسان از نظر روحی به اندازهای بالا است که مسجود همه ملائکه حتی جبرئیل است پروردگار عالم میفرماید «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ».
این روح ما که اینقدر شرافت دارد، موجب سعادت ما در دنیا و آخرت است، هیچکس نمیداند روح چیست، به جز افرادی که علمشان وابسته به علم خدا باشد، نظیر اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، از پیغمبر اکرم سوال میکردند که روح چیست: «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» جواب دادند: فقط بدان که کار خداست.
فطرت برای همه در بنبستها پیدا میشود
شما راجع به علمتان هرچه عالم و دانا شوید یک قطره از دریاست، معلوم است که قطره از دریا نمیتواند حقایق اشیاء را درک کند و من جمله روح. لذا اینکه حقیقت روح چیست، نه کسی ادعا کرده که میدانم و نه میشود فهمید.
میدانیم یک جوهر مجردی در بدن ماست که نحوه ترکیبش را نیز احدی نمیداند. در این باره مرحوم صدرالمتألهین در أسفار و بعد حاجی سبزواری در حاشیه بر أسفار زیاد صحبت کرده است که آیا ترکیب انضمامی یا ترکیب اتحادی و یا تدبیری است! و بالاخره کسانی که با ریاضت جلو آمدند توانستند بگویند که نحوه ترکیب، ترکیب تدبیری است. همینطور که پروردگار عالم مدبّر این عالم است، روح ما نیز مدبّر این جسم ماست. ترکیب تسلّطی و ترکیب تدبیری نظیر خدا. این روح از خداست و هرچه خدا دارد این هم دارد و اما قطره از دریاست و نحوه تسلّطش بر جسم ما نحوه تدبیری است. این تدبیر روح بر بدن ما، گاهی تدبیر میکند عمق جان ما و به آن فطرت میگویند و قرآن روی این فطرت خیلی حرف دارد:«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْديلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ»
فطرت برای همه در بنبستها پیدا میشود. کسانی که دین دارند و یا دین ندارند و یا کسانی که درباره توحید لجوج و یا جاهل و یا عالمند، این فطرت را دارند و در بنبستها این فطرت بیدا میشود. یعنی روح ما به ابزارش به نام فطرت فرمان میدهد و ناگهان او خدا را مییابد برای انسان زیاد اتفاق میافتد در بنبستها که دستش از همه جا کوتاه است، به طور ناخودآگاه خدا خدا میکند.
دشمنان خدا هم در گرفتاری خدا را صدا می زنند
کسی هم که دشمن خداست و علیه خدا کتاب مینویسد، در ناملایمات و گرفتاریها خدا را صدا میزند.
شخصی میگفت رفیق بدجنسی داشتم که هم خدا را قبول نداشت و هم لجبازی میکرد و جوانها را خراب میکرد و آدم مضرّی شده بود. اتفاقاً یک پسر داشت که این پسر را به اطاق عمل بردند و زیر چاقوی جراحی رفت. من همراه او بودم، وقتی در اطاق عمل را بستند، دست این شخص از همه جا کوتاه شد و بغض راه گلویش را گرفت در گریهها میگفت خدا، خدا. جلو رفتم و گفتم چه میگویی، خدا چیست؟ خدا کیست؟ گفت دست از سرم بردار و بگذار تا بچهام را از خدا بگیرم، قرآن همین را در چندین جا تذکر میدهد: «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ»
وقتی در بنبستها گیر کند، عمق جانش خدا خدا میکند. عمق جانش از خدا حاجت و رفع گرفتاریها را میخواهد. اما بدبختی اینست که وقتی بنبست او تمام شد، به جای اینکه ادامه دهد و به جای اینکه آن عمق جانش را در معرض روح بگذارد و روح او را آدم و موحد کند، دوباره همان بدجنسی گل میکند. و این برای همۀ ما اتفاق میافتد که در بنبستها خدا را مییابیم و اما بعد از آن خدا را رها میکنیم.
در محضر خدا گناه نکنیم
اگر نمازمان در مقابل خدا باشد و مواظب باشیم که در محضر خدا گناه نکنیم همین معلم اخلاق میشود به این معنا که ما در محضر خدائیم و ادب حضور باید مراعات شود. اما متأسّفانه نود و نه درصد مردم در بنبست خدا خدا میکنند و به راستی خدا را مییابند.
علاوه بر اینکه خدا را مییابد، مشاهده می کند که این خدا مستجمع جمیع صفات و کمالات است، یعنی مییابد که این خدای عالم است لذا میگوید خدایا میدانی چه میدانم و چه میخواهم. یعنی خدا را قادر و دارای قدرت مطلقه میداند.
خوشا به حال کسانی که این بلاها و مصائب برای آنها از الطاف خفیه خدا باشد و در مرگ جوانش بگوید لطف خفی خداست، برای اینکه بنبست و مصیبتی برایش جلو آمده و نتیجه آن یافتن خداست، به این فطرت میگوییم و قرآن روی خیلی پافشاری دارد که ما از فطرت و از عمق جانمان استفاده کنیم و این در بنبستها خودبهخود میآید و در غیر بنبستها نیز فطرت ما همیشه بیدار باشد لذا با خدا درد دل و گفتگو میکند. با اینکه سواد ندارد، اما گفتگو با خدا را خوب بلد است و خوب میداند و آنگاه نماز برایش یک مکالمه و یک معاشقه میشود. نماز شب برای او از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است: «لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا»
اگر فطرت بیدار باشد
اگر فطرت بیدار باشد، در موقع افطار یک لذت خاصی دارد و میگوید: «اللَّهُمَ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْت» و خدا هم به او آفرین میگوید. میگوید آفرین به روزه گرفتن و افطار کردن تو.
این یکی از کارهای روح ما در بدن ماست، روح ما به بدن ما تعلّق دارد و بنا شد تعلّق تدبیری باشد، نظیر تدبیر خدا بر ماسوی الله. و این سه ابزار دارد که یکی از ابزارهایش عمق جان ماست و به آن فطرت میگوییم.
اگر عمق جان را در معرض روحمان بگذاریم، آنگاه برای ما توحید و مبدأ و معاد پیدا میشود و یک عالم دیگری و یک صفحه دیگری برای ما باز میشود. آنگاه بالاترین لذات برای ما روزه است، زیرا تشبه به خداست؛ از بالاترین لذات دیگر برای ما نماز است، زیرا مکالمه با خداست و رفع گرفتاری از دیگران هم همینطور است و بالاترین لذات اینست که یک فقیر و گرسنهای را سیر کنیم. برای جسم ما بالاترین لذت اینست که افطار کنیم و غذای لذیذی بخوریم و اگر تشنه هستیم، آب بخوریم. اما لذت روح ما اینست که بتوانی یک بینوایی را به نوا برسانی و بتوانی دو رکعت نماز شب با حضور قلب بخوانی و بالاخره بتوانی یک رابطه عاطفی با خدا پیدا کنی. اگر رابطه عاطفی شد، گریه خودش میآید، مگر اینکه خیلی قسیالقلب باشد.
منبع:حوزه