۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۰۶ : ۰۶
عقیق: چرا امر به معروف و نهی از منکر نمیکنیم؟ آدمها دو دستهاند: آنها که اصل امر به معروف و نهی از منکر را قبول ندارند و با عناوینی مثل فضولیکردن در زندگی بقیه از آن یاد میکنند؛ و دسته دومی که به این حکم الهی بعنوان بهترین راه نجات جامعه از ناپاکیها و گرایش به فضائل اعتقاد دارند. اینکه گروه اول اهل امر به معروف و نهی از منکر نباشند چیز عجیبی نیست اما معطل گذاشتن این دستور الهی توسط گروه دوم حکایت عجیبی است که برای پرداختن به آن بد نیست از همین سوال شروع کنیم: چرا امر به معروف و نهی از منکر نمیکنیم؟
نمیدونیم چی باید بگیم؟ بعیده اثر داشته باشه. از برخوردی که بعدش باهامون میشه نگرانیم، انقدر زیاد شده که اگر بخوایم امر به معروف کنیم باید به همه تذکر بدیم و جوابهایی از این دست احتمالاً اصلیترین جوابهای سوال بالاست. و این جوابها ثابت میکنه که برای گسترش امر به معروف و نهی از منکر میان مردم متدین نباید تنها به گفتن حدیث و آیه پیرامون اهمیت، فضیلت و ضرورت اجرای این حکم خداوندی اکتفا کرد.
اگر شما هم جزو دسته دوم هستید و علی رغم اعتقاد به این حکم اسلام، برخی سوالات و شبههها مثل آنچه گفته شد را در ذهن دارید، خوب است نگاهی به کتاب «از یاد رفته» بیاندازید. این کتاب 57 خاطره درباره امر به معروف و نهی از منکر را در خود جای داده که خواندن هر کدام از آنها میتواند جواب یکی از سوالات بالا را پیش رویتان قرار دهد.
جنبش دانشجویی حیا که چند سالی هست در زمینه امر به معروف و نهی از منکر فعالیت میکند از مخاطبانش خواسته بود تا خاطرات خود از انجام این فریضه الهی را برای سایت این جنبش ارسال کنند. «از یاد رفته» گلچینی از آن خاطرات است که به همت جنبش دانشجویی حیا و انتشارات کتاب رواق اندیشه به زینت طبع آراسته شده است. خاطراتی که صرفا به مسئله بدحجابی هم محدود نشده و دعوت به نیکیهای متعدد و همچنین نهی از بدیهای مختلفی را شامل میشود.
این کتاب دو مقدمه خواندنی هم دارد که یکی را آیت الله محمدعلی جاوداننوشته و دیگری را حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان. جنبش دانشجویی حیا همین چند روز پیش از کتاب «از یاد رفته» و مستندی بلند به همین نام رونمایی کرد و این کتاب را در بیست و هفتمین نمایشگاه کتاب تهران به علاقمندان عرضه کرد حالا در عرض دو هفته این کتاب به چاپ دوم رسیده است.
حالا اگر شما هم دوست دارید تا این کتاب رابخوانید میتوانید عدد 9 را به شماره 09203051664 ارسال کنید تا این کتاب 5000 تومانی در تهران با فقط 3000 تومان هزینه ارسال (مجموعا 8هزار تومان) برای شما ارسال شود. ارسال برای شهرستانها با دریافت هزینه پست خواهد بود. به درخواست بیست جلد و بیشتر تخفیف ده درصدی تعلق خواهد گرفت.
در ادامه چند خاطرهای که در کتاب ذکر شده را با هم میخوانیم:
نمازخون شدن، به همین سادگی
گوشهٔ دانشکده مون یه نمازخونهٔ نقلی وجود داره. من رو تا تو دانشکده ول میکردی، میرفتم اون تو. یا مینشستم یا میخوابیدم یا تکلیف هام رو انجام میدادم یا خدایی نکرده نمازی چیزی میخوندم... با دو سه تا از رفقا همیشه با هم بودیم. یکی شون که به معنای واقعی کلمه تارک الصلاه بود، و یکی شون از اینا که نمازشون ماکزیمم 2 دقیقه طول میکشه.
خلاصه،
از اونجایی که من اکثرا کار و بارام رو میبردم تو نمازخونه انجام میدادم و
اونجام جای دنج و خلوتی بود، این رفقا هم تا یه حدی عادت کرده بودن بیان تو
نمازخونه بنشینن و … (البته یادمه اولاش یه ذره اکراه داشتن) یه نماز جماعت ظهری هم برقرار بود که با حضور
حداقلی خواص که نصفشون هم کارکنان بودن سر پا بود!
البته
چه میشه کرد، دانشکده هنر بود دیگه!! (آدم رو رعد و برق بگیره، جوّ هنری نگیره).
امام جماعتش یه عادت خوبی که داشت، این بود که بعد نماز با همهٔ کسایی
که
اونجا بودن دست میداد و میگفت: قبول باشه. یه بار هم با این رفیق تارک الصلاتمون
که اون کنار نشسته بود دست داده بود، رفیقمون هم حس جالبی بهش دست داده بود. آره
خلاصه، داستان امر به معروف ما از اینجا شروع شد که یه دفعه قبل نماز با این رفیق
تارک الصلاه مون نشسته بودیم و حرف میزدیم، بحث پیش اومد؛ بهش گفتم: تو بالاخره
چی کارهای؟! با خنده گفت: ببین! من کلا تو فاز آزادیام، تو فیس بوکم نوشتم: آزاد
یکتاپرست! (یه چیز تو این مایهها به انگیسی...)
منم تو یه فازی که اصلا به فکرم خطور نمیکرد الان بخوام تاثیری چیزی بذارم، همین طوری دور همی برگشتم بهش گفتم: یکتا پرست؟! لااقل بپرست! یه دفعه جا خورد و با یه لحن خندهای گفت: نماز رو میگی؟ منم فقط با یه حرکت کله گفتم: آره. دیگه هیچ چیز نگفتم. نماز جماعت شروع شد و ایستادم به نماز؛ مثل بقیه. بعد از چند دقیقه یه نفر اومد کنارم وایستاد و گفت: الله اکبر. میشناختمش، همین رفیقم بود که چند دقیقه پیش داشتیم با هم صحبت میکردیم. به همین سادگی، به همین خوش مزگی... نماز خوند.
بقیه چی؟
توی مینی بوس یه خانمی با حجاب نامناسب نشسته بود. رفتم جلو و آروم گفتم: خانم حجابتون مناسب نیست درستش کنید. سریع جواب داد: تو نگاه نکن. گفتم: باشه من نگاه نمیکنم؛ اما بقیه چی؟ اونها هم نگاه نمیکنند؟ هیچی نگفت... رفتم.
زن توی خیابون، یا همان زن توی ماهواره؟!
یک
شب خواهرم به اتفاق خانوادهاش اومده بودن خونمون و بعد از حال و احوال کردن. شروع
کرد به گفتن داستان اختلاف زن و شوهری که اومده بودن پیشش برای مشاوره. البته
خواهرم عادت نداره بحثهای زناشویی رو که توی مشاورهها پیش میاد، برای دیگران
تعریف کنه. اما این دفعه رو به خاطر جالب بودنش گفت. حالا داستانو از زبان خواهرم میگم: وقتی نزدیک
زنه شدم، ناله و نفرینشو شروع کرد. سن مرد و همسرش حدود 25 سال میخورد. پرسیدم
قضیه چیه؟ اختلافتون سرچیه؟ گفت: خانم دکتر، در بیبند و باری این مرد همین بس که
توی خیابان، خودش زنهای مردم رو به من نشون میده و مثلا میگه موی فلانی را
ببین، سر و وضع فلانی را نگاه کن…!
درسته
که من همسر اون باشم، ولی اون چشماش به زنهای دیگه باشه؟! مسلما انتظار داشت من
هم ازش حمایت کنم و رو کنم به آقا و بگم: «ای مرد…! این چه کاریه که میکنی؟ …
اما واکنشم باعث بهت اونها شد. خیلی راحت و با اطمینان گفتم: خانم اینکه شما میگید
که ایرادی نیست؛ خیلی هم خوبه! خانم و آقا مکثی کردند؛ و بعد از چند لحظه خانم
دوباره به حرف اومد و گفت: یعنی اینکه این مرد چشمش مدام دنبال دخترها و زنهای
مردمه، و این قدر هم پر روست که برای من تعریف میکنه، بد نیست!؟ من بازهم با لحنی
محکم گفتم: خب، چه اشکالی دارد که این قدر با شما راحته که برات این چیزها را هم
تعریف میکنه؟ واقعا چه اشکالی داره؟! زن دیگه نمیدونست چی بگه. مرد هم که خودش تو
این مدت کلی بد و بیراه از زنش شنیده بود، شاید ته دلش داشت میگفت: بابا
این دیگه عجب دکتر باحالیه!! اینجا بود که احساس کردم زن و شوهر به جایی که میخواستم
رسیدن و حالا وقت گفتن حرف آخره...
گفتم: شما تو خونهتون ماهواره دارید؟ گفتن: بله. فیلم و موزیک و برخی برنامهها رو میبینیم. گفتم: لابد با هم میشینید و تماشا میکنید!؟ گفتند: بله. رو کردم به خانم و گفتم: خب، از نظر شما زنهایی که تو اون فیلمها و برنامههای ماهواره هستند سر و وضع و لباسشون ناجورتره، یا زنهای توی خیابون؟! جواب معلوم بود... ادامه دادم: خب، چرا اونجا به شوهرتون ایراد نمیگیرید که با دقت به اون زنها نگاه میکنه...!؟ هردوشون سکوت کردن. بعد از چند لحظه خانم زیر لب گفت: خانم دکتر، خب، اونها فیلم و عکس هستن و… حرفشو قطع کردم و گفتم: «اصل ماجرا فرقی نمیکنه. اگر همسرتون فیلم و عکس همون خانمهایی رو که تو خیابان هستن نگاه بکنه، شما مشکلی ندارید؟! جوابی نداشت. شوهره هم سکوت کرده بود… به هرحال وقتی زن و شوهری قبول کردن تو خونهشون ماهواره باشه، و همه برنامهها رو بدون کنترل و مدیریت لازم نگاه بکنند، تبعاتش رو هم باید قبول کنند؛ بیمهریها، سردیها، بیمیلیها، دعواها... به هرحال وقتی پایه خانواده سست شد، زمینه قهر و نزاع و طلاق فراهم میشود.
البته مشکلات اینچنینی فقط به خاطر بدحجابی و نوع پوشش تصاویرماهوارهای نیست. خودتون قضاوت کنید، وقتی خانوادهها روزها و هفتهها و بلکه ماهها، سریالهایی رو دنبال میکنند که هدفی جز عادی جلوه دادن روابط نامشروع و غیرمجاز ندارند، فیلمهایی که زن و شوهرها رو تشویق به خیانت به یکدیگر میکنند، و اسم تمام اینها را آزادی فردی میگذارند، چه بر سر خانوادههای ما خواهد آمد؟
منبع:تسنیم