کد خبر : ۲۷۰۵۴
تاریخ انتشار : ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۳
استاد جاودان؛

اطاعت این نیست که شب تاصبح نماز بخوانی

بزرگواری گفت من استادمان را که سید نبود در خواب دیدم؛ در خواب دیدم ایشان عمامه دارد، به من گفت نگاه کن مشکی بودن عمامه من ...

عقیق: حجت‌الاسلام محمدعلی جاودان از اساتید برجسته اخلاق هستند که در طی دوران زندگی و تحصیل حوزویشان از محضر اساتید برجسته‌ای از جمله آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی، آیت‌الله خوانساری، آیت‌الله حق‌شناس و علامه عسکری بهره‌مند شده اند.

متابعت خویشاوندی می آورد

در آیه 67 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: «ما کانَ إبْراهیمُ یَهودیًّا وَلا نـَصْرانیًّا وَلکِن کانَ حَنیفًا مُسْلِمًا وَ ما کانَ مِنَ المُشْرکینَ» ابراهیم یک موحد خالص بود؛ «حَنیفًا مُسْلِمًا وَ ما کانَ مِنَ المُشْرکینَ » اصلا هیچ شرک نداشت؛ مسلمان حنیف خالص صد در صد بود؛ موحد صد در صد بود؛ حالا معنای اینها بماند

در آیه 68 می فرماید: «إنَّ أوْلى النـّاس بـِإبْراهیمَ لـَلـَّذینَ اتـَّبَعوهُ» کسانی از همه به ابراهیم نزدیک تر هستند که؛ معمولا نزدیک ترین کسان به ما پدر و مادر و فرزندانمان هستند؛ در داستان ابراهیم اینها نیستند؛ آن کسی که به ابراهیم نزدیک تر است پدرش است؟ نه؛ پدرش نیست؛ مادرش است؟ فرزندش است؟ برادرش است؟ نه اینها نیست؛ آن کسی از همه به ابراهیم نزدیک تر است که از او متابعت می کند

متابعت خویشاوندی می آورد؛ در آیه 45 سوره مبارکه هود می فرماید که حضرت نوح (علیه السلام) عرض کرد: «إنَّ ابْنی مِنْ أهْلی وَإنَّ وَعْدَکَ الحَقُّ » این بچه من است و بچه ام جزء اهل من است؛ تو وعده کرده بودی که اهل مرا نجات می دهی؛ در آیه بعد می فرماید: «إنـَّهُ لـَیْسَ مِنْ أهْلِکَ » این اصلا با تو ارتباطی ندارد؛ او مشرک است و ارتباطش با تو قطع شده است؛ پدر و فرزندی کار نمی کند

آنچه که قوی ترین نیروی نزدیک کننده و دور کننده آدمی است ایمان اوست

آنچه که قوی ترین نیروی نزدیک کننده و دور کننده آدمی است ایمان اوست؛ این ایمان ندارد؛ پس از تو دور است و اصلا بچه تو نیست؛ «إنـَّهُ لـَیْسَ مِنْ أهْلِکَ » چرا؟ در ادامه آیه می فرماید: «إنـَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِح» او عمل غیر صالح است؛ این هم یک نکته مهم است؛ او عمل غیر صالح دارد؛ از تو بریده و قطع ارتباط کرده؛ پس چه کسی به من مربوط است؟

درمورد حضرت ابراهیم در آیه 68 سوره مبارکه آل عمران فرموده که این مساله فرقی ندارد و درمورد حضرت نوح و سایر پیامبران و حضرت محمد (ص) هم صدق می کند؛ آن کسی از همه به تو نزدیک تر است و با تو خویشاوند تر است و از فرزند و پدر و برادرت به تو نزدیک تر است که از تو متابعت می کند؛ متابعت خویشاوندی می آورد.

بزرگواری گفتند من استادمان را خواب دیدم؛ فکر می کنم استادشان از دنیا رفته بود؛ استادشان سید نبود؛ در خواب به خدمت ایشان رسیدم و دیدم ایشان عمامه دارد و عمامه اش روی زمین بود؛ در عالم خواب و عوالم معنا یک گفتن هایی هست که نیازی نیست لفظ گفته شود؛ در عالم خواب به من گفت نگاه کن مشکی بودن عمامه من از مشکی بودن عمامه تو که سید هستی بیشتر است

دل شما نزد کیست؟

عمل خویشاوندی می آورد؛ «إنَّ أوْلى النـّاس» از همه نزدیک تر و خویشاوندتر و قوم و خویش تر به حضرت ابراهیم یا هر بزرگ دیگری آن کسی است که از او متابعت می کند؛ دل شما نزد کیست؟ دلتان پیش امام حسین(ع) است؟ آیا به امام حسین (ع) نزدیک هستی؟ اینگونه ممکن است نزدیک باشی؛ من خوب روضه می خوانم؛ نه به این دلیل نیست؛ اگر این روضه ات اطاعت خداست، نزدیک می شوی

من خوب گریه می کنم؛ نه؛ من شعر خوب می گویم؛ نه اینها نیست؛ همه اینها اگر برای اطاعت ایشان است، تو را نزدیک می کند؛ روضه و گریه و حرف زدن های من اگر برای اطاعت ایشان است، نزدیک می کند؛ اگر نه نمی کند؛ اطاعت خویشاوندی می آورد؛ آن طور که آدمیزاد به دنیا می آید و بعد هم مانند ماها زندگی می کند، یک چیزی است؛ اگر بخواهد آن چیز عوض شود و از جنس من و شما به جنس اماممان برسد، از راه اطاعت می شود

اطاعت این نیست که شما شب تا صبح نماز بخوانی

جنس آدم عوض می شود؛ حضرت زین العابدین(ع) یک فرمایشی فرموده اند که مهم است؛ وقتی او در منبر گفت:« اشهد ان لا اله الا الله » امام فرمود پوست و گوشت و خون و استخوان و همه چیز من شهادت می دهد؛ پوست ما به چیزی شهادت نمی دهد؛ پوست من اصلا چیزی نمی فهمد؛ ایشان فرمود پوست من شهادت می دهد؛ پوست من و شما می تواند شهادت بدهد؟

باید از جنس آنها شود که این هم در اثر اطاعت می شود؛ اطاعت این نیست که شما شب تا صبح نماز بخوانی؛ ممکن است نماز اطاعت باشد و ممکن است نباشد؛ ببینید اگر من بدهکار هستم، باید بروم کار کنم و بدهکاری ام را بپردازم؛ اطاعت در آنجا کار کردن من است؛ اگر من نماز بخوانم و طلبکارم بیاید، اگر به وقتش رسیده باشد، من باید نمازم را بشکنم و طلب او را بدهم

نواده مروان که به مقدار دوستی اش از خاندان اهل بیت (ع) شد

یک حدیثی عرض کنم؛ یک مردی به نام سعد هست که بعد از این به او سعدالخیر گفته اند؛ نامش را سعدالخیر گذاشتند؛ او نواده مروان بود؛ از این بدتر هم می شود؛ پدربزرگ انسان مروان باشد؛ نمی دانم چگونه شنیده بود و چه شنیده بود؛ یک چیزی مانند اینکه ما در زیارت عاشورا می گوییم لـَعَنَ الله بَنی اُمَیَّة قاطبة شنیده بود؛ گفت خدایا من چکار کنم؟ من از بنی امیه هستم؛ من نوه اینها هستم؛ قطعا جای من جهنم است

لعنت عالم به من است؛ من جزء بنی امیه هستم و لعنت عالم به من است؛ گریان و شیون کنان خدمت حضرت صادق(ع) آمد؛ آقا من چکار کنم؟ من جهنمی هستم؛ من ذاتا جهنمی هستم چون از بنی امیه هستم؛ حضرت فرمودند که نه تو با آنها قوم و خویش نیستی؛ تو با ما قوم خویش هستی؛ اگر من را دوست داری، با من قوم و خویش هستی

ببینید دوستی خویشاوندی می آورد؛ متابعت خویشاوندی می آورد؛ دوستی متابعت می آورد و متابعت خویشاوندی می آورد؛ بعد از این نامش را سعدالخیر گذاشتند؛ این دیگر از بنی امیه نیست؛ این از خاندان اهل بیت است؛ به مقدار دوستی اش و به مقدار اطاعتش.


منبع:دانشجو

211008

 


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین