شب شهادت حضرت زهرا(س) در هیات شهدای گمنام با سخنرانی حجت الاسلام کاشانی+گزارش تصویری، فایل های صوتی و متن اشعار و مقتل
میثم مطیعی:مادر نگو که حال تو بهتر نمی شود
سپس فاطمه سخت بيمار شد و چون احساس به فرا رسيدن مرگ خويش كرد، ام ايمن و اسماء بنت عميس را احضار فرمود و كسى را به دنبال على (ع) فرستاد و چون على (ع) آمد، به او گفت: اى پسر عمو! احساس مىكنم كه مرگ من فرا رسيده است
عقیق: دهه
دوم فاطمیه در هیئت شهدای گمنام با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین کاشانی و مداحی
میثم مطیعی برگزار شد.عقیق: مراسم عزاداری شب شهادت حضرت صدیقه طاهره با حضور صدها عزادار فاطمی،
دیشب در حسینیه قهرودی ها(هیات شهدای گمنام) با سخنرانی حجت الاسلام
کاشانی و مداحی حاج میثم مطیعی برگزار شد.
مطیعی ابتدا بخش هایی از وصایای حضرت زهرا به امیرالمومنین را قرائت کرد.
منبع: روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ابن فتّال نیشابوری، ج1، ص150-151.
ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِيداً فَلَمَّا نُعِيَتْ إِلَيْهَا
نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ وَجَّهَتْ
خَلْفَ عَلِيٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنَّنِي لَأَرَى
مَا بِي لَا أَشُكُّ إِلَّا أَنَّنِي لَاحِقَةٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ
أَنَا أُوصِيكَ بِأَشْيَاءَ فِي قَلْبِي قَالَ لَهَا عَلِيٌّ أَوْصِينِي بِمَا
أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ
مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي
كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ
مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ
أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَكِ غَداً بِمُخَالَفَتِي فَقَدْ عَزَّ
عَلَيَّ بِمُفَارَقَتِكِ وَ بِفَقْدِكِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ
اللَّهُ جَدَّدَ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكَ وَ
فَقْدُكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا
أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ
مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِيَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا
جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلِيٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ
قَالَ أَوْصِينِي بِمَا شِئْتِ فَإِنَّكِ تَجِدِينِي وَفِيّاً أُمْضِي كُلَّ مَا
أَمَرْتِنِي بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَكِ عَلَى أَمْرِي ثُمَّ قَالَتْ جَزَاكَ
اللَّهُ عَنِّي خَيْرَ الْجَزَاءِ يَا ابْنَ عَمِّ …. أُوصِيكَ يَا ابْنَ عَمِّ
أَنْ تَتَّخِذَ لِي نَعْشاً فَقَدْ رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ
فَقَالَ لَهَا صِفِيهِ إِلَيَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ
عُمِلَ فِي وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِكَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ
أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ
هَؤُلَاءِ الَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِي وَ
أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا
مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّي فِي اللَّيْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُيُونُ وَ
نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَى
أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا
ترجمه: سپس فاطمه سخت بيمار شد و چون احساس به فرا رسيدن مرگ خويش كرد، ام
ايمن و اسماء بنت عميس را احضار فرمود و كسى را به دنبال على (ع) فرستاد و
چون على (ع) آمد، به او گفت: اى پسر عمو! احساس مىكنم كه مرگ من فرا
رسيده است و چنانم كه ترديد ندارم به اينكه هر ساعت به پيوستن به پدرم
نزديكتر مىشوم و اكنون به چيزهايى كه در دل دارم ترا وصيت مىكنم. على
علیه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا! به آنچه مىخواهى وصيت كن، و كنار
بالين او نشست و هر كه را در خانه بود، از خانه بيرون كرد. سپس فرمود: اى
پسر عمو! مىدانى كه هرگز دروغ نگفته ام و از هنگامى كه با يك ديگر زندگى
مشترك داريم با تو مخالفتى نكردهام. على فرمود: پناه بر خدا كه تو به
احكام خدا داناتر و پرهيزكارتر و بهتر از آنى و بيشتر از آن از خدا مىترسى
كه من فرداى قيامت بتوانم بگويم كه مخالفتى با من روا داشتهاى و مفارقت و
از دست دادن تو بر من سخت گران است، ولى افسوس كه از اين جدايى چاره نيست و
به خدا سوگند با مرگ تو مصيبت از دست دادن پيامبر (ص) بر من تازه مىشود و
مرگ تو و از دست دادن تو مصيبتى بسيار بزرگ است، ولى همگان از خداييم و
همگان به سوى او باز گردندهايم و اين مصيبت چه سخت و درد انگيز و دشوار و
اندوه افزاست. و اين اندوهى است كه چيزى مايه تسكين آن نيست و هيچ چيز آن
را جبران نمىكند، و ساعتى هر دو گريستند و على (ع) سر فاطمه (ع) را بر
سينه نهاد و گفت: به آنچه مىخواهى وصيت كن كه به هر چه وصيت كنى رفتار
خواهم كرد و فرمان تو را بر خواسته خود ترجيح مىدهم. فاطمه (ع) فرمود:
وصيت مىكنم براى حمل جسد من تابوتى بسازى كه تصوير آن را ديدم و فرشتگان
نشانم دادند. على گفت: چگونگى آن را توصيف كن، و فاطمه براى او توصيف كرد و
على چنان تابوت و سريرى فراهم كرد، و اين نخست تابوتى بود كه ساخته شد و
پيش از آن كسى چنان فراهم نساخته بود. فاطمه (ع) سپس فرمود: به تو وصيت
مىكنم كه هيچ يك از اين كسان كه بر من ستم روا داشتند و حق مرا گرفتند، در
تشييع جنازهام حاضر نشوند كه آنان دشمنان من و دشمنان رسول خدايند و
اجازه مده كه هيچ يك از پيروان ايشان هم شركت كنند و چون چشمهاى مردم به
خواب رفت و آرام گرفت، مرا در نيمه شب به خاك بسپار. و در اين هنگام فاطمه
كه درودهاى خداوند بر او و پدرش و شوهرش و فرزندانش باد رحلت كرد.
اشعار
***
مادر نگو که حال تو بهتر نمی شود
بی گریه بعد تو شب ما سر نمی شود
دیشب دوباره آن زن همسایه طعنه زد:
این اشک ها برای تو مادر نمی شود
گفتم: طبیب، مادرمان خوب می شود؟
با سر اشاره کرد که دیگر نمی شود
مادر ببین برای خودم خانمی شدم
دیگر غریب، بعد تو حیدر نمی شود
داغ تو بُرد تاب پدر را اگر نه صد
لشگر حریف فاتح خیبر نمی شود
بی مرغ عشق خانه مان سرد و ساکت است
کوچه بدون یاس، معطر نمی شود
شاعر: عباس احمدی
***
رسیده اینک محشر کبری
لرزه فتاده به جان دنیاوداع جان می کنم خدایاکه شد زمان وداع زهراای هم راز حیدر، جان پیمبر، سوره کوثرای مظلومه زهرا، مظلومه زهرا، مظلومه زهراز ناله یا فضّه خزینینشسته در دل راز حزینیمرو که بی تو علی بمیرددر این سکوت و خانه نشینیای باغ و بهارم، کسی ندارم، پس از تو دیگرای مظلومه زهرا، مظلومه زهرا، مظلومه زهراتو نور چشمان مرتضاییدر شب غربت، بدر الدجاییجان علی بر لب آمد آخروای اگر از ره رسد جداییای یاس نجیبم، بی تو غریبم، تا روز محشرای مظلومه زهرا، مظلومه زهرا، مظلومه زهرابه ماتم غربتم گرفتاردلم گرفته از در و دیوارجوانی تو فدای من شدگل پیمبر خدا نگهدارای شکسته پهلو، گرفته ای رو، چرا زحیدرای مظلومه زهرا، مظلومه زهرا، مظلومه زهرا***
به تنهایی و غربت خویش، دل من اگر خو بگیردولی تاب این غم ندارم، که زهرا ز من رو بگیرداز این غم امانم بریده، از این غصه پشتم شکستهکه سرو جوانم بخواند، نماز شبش را نشستهعلی دل خوش است، به لخند تو، مگیر از من این دل خوشی رابه جان حسین، به جان حسن، مگو که بریدی دل از ماتاب و توان مرتضی، آرام جان مرتضی، یا فاطمه یا فاطمه جاندل خوش برایم نمانده، نه در کوچه و نه به خانهبه خانه غم میخ و دیوار، به کوچه غم تازیانهشنیده حسن در دل شب، دعای وفات از لب توامان از نگاه حسین و امان از دل زینب تونظر کن دمی به اشک حسین، به نجوای امن یجیبشنظر کن دمی به آه حسن، به بغض و سکوت غریبشیا من هو اسمه دوا، کم نشود از سر ما، سایه ی زهرا مادر ما***
چنانکه دست گدایی شبانه می لرزددلم برای تو با هر بهانه می لرزدهنوز کوچه به کوچه، حکایت از مردی ستکه دستِ بسته ی او عاشقانه می لرزدچه رفته است به دیوار و در که تا امروزبه نام تو در و دیوار خانه می لرزدچه دیده در که پیاپی به سینه می کوبد؟چه کرده شعله که با هر زبانه می لرزد؟هنوز از آنچه گذشته است بر در و دیواربه خانه چند دلِ کودکانه می لرزددگر نشان مزار تو را نخواهم خواستکه در جواب، زمین و زمانه می لرزدز من شکیب مجو، کوه صبر اگر باشمهمین که نام تو آرند شانه می لرزدشاعر: میلاد عرفان پور***
ای رفیقان! سوز سینه آمد/ شعله های داغ کینه آمد
ابرهای تیره ی بارانی/ از شب تار مدینه آمد
آخرش هم داغ مادر می کشد ما را
روضه ی زهرای اطهر می کشد ما را
ما شهیدانِ غم آن کوچه ایم، ای دل!
ما هنوز اندر خم «آن» کوچه ایم، ای دل!
می کشد ما را، غربت مولا
ذکر لب هایش، پر مزن زهرا
یازهرا مادرم وای مادر ...
السلام ای مادر غم پرور/ السلام ای دلخوشی حیدر
می شود بعد از تو بس تنهاتر/ فاتح بدر و حنین و خیبر
اینکه میگویم فقط بینی و بین الله:
فاطمه جان! بعدِ تو هم صحبتم شد چاه
فاطمه! بعد از تو حیدر می شود تنها
ذکر سلمان و ابوذر آه و واویلا
آه و وایلا، از غم زهرا
می شود حیدر، بیش از این تنها
یازهرا مادرم وای مادر ...
ذکر ما ذکر شهیدان باشد/ فاطمیه عید قربان باشد
ما فدایی های مادر هستیم/ جان ما قربان جانان باشد
یاد آن شبهای روضه در دل سنگر
مجلس روضه به نام حضرت مادر
یاد آن شب گریه ها و خوشه چینی ها
پر کشیدن با نوای "مادرم زهرا..."
"مادرم زهرا..." / ذکر یاران بود
هرکه می دیدی / مرد میدان بود
یازهرا مادرم وای مادر...
شاعر: جواد شیخ الاسلامی
***
دل می تپد ای شبها با یاد تو یا زهرا
با آیه تطهیر و با سوره أعطینا
شد نذر غم تو این اشک دمادم
ریحانه حیدر مظلومه عالم
شور و شرری دارد باز این دل شیدایی
با یاد شهیدان این نهضت زهرایی
با صبر و بصیرت با شوق شهادت
مشتاق جهادیم در راه ولایت
ما می گذریم از جان رهبر چو دهد فرمان
والله که می مانیم مردانه در این میدان
هرگز نهراسیم از فتنه و تحریم
ما مرد نبردیم نه سازش و تسلیم
یا فاطمه کاش از ره فرزند تو باز آید
آوای أنا المهدی از سوی حجاز آید
عالم به ظهورش زیبا شود آخر
آن تربت گمنام پیدا شود آخر
شاعر: محمد مهدی سیار