۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۹ : ۰۱
عقیق: بنا
بر روایات متون تاریخی بجا مانده، سعد بن معاذ از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) از اهل
مدینه بود که در جنگ های اسلامی مانند جنگ بدر، اُحد، خندق و... شرکت داشت، و در
جنگ بدر پرچمدار طایفه «اَوس» بود، این مسلمان متعهد و تلاشگر، در جریان جنگ خندق،
بر اثر تیری که از ناحیه دشمن به رگ اَکحل او (همان رگی که هنگام رگ زدن، آن را نیشتر
می زنند) رسید، از آن پس، بر اثر خونریزی روزبروز حال او رو به ضعف نهاد و بستری
گردید.
او شهید زنده و جانبازی مؤمن بود که در مسیر شهادت قرار
گرفته بود و حضرت محمد (ص) مکرر به عیادتش می آمد و از او تجلیل و احترام می کرد،
چنانچه حتی در لحظات آخر عمر او، پیامبر (ص) در کنار بسترش می آمد و از او پرستاری
می نمود و این دعا را در حق او می کرد: «خدایا؛ سعد در راه تو جهاد کرد و پیامبرش
را تصدیق نمود، روح او را به خوبی بپذیر».
صبح
آن روزی که سعد از دنیا رفت، جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و عرض کرد: «ای رسول
خدا؛ چه کسی از امت های شما از دنیا رفته است که فرشتگان آسمان، روح او را به
یکدیگر مژده می دهند؟»
پیامبر (ص) به مسجد آمد و از وفات سعد اطلاع یافت و آن
حضرت پس از نماز صبح همراه مردم به سوی خانه سعد حرکت کردند، وقتی که وارد خانه او
شدند، دیدند بستگان او مشغول غسل دادن جنازه سعد می باشند و پیامبر (ص) در کناری
نشست، ناگاه دیدند آن حضرت زانوهای خود را جمع کرد، علتش را پرسیدند، حضرت
فرمودند: «فرشته ای فرود آمد، جا برای او نبود، به او جا دادم»
هنگامی که تابوت او را برداشتند، رسول خدا (ص) شخصاً جلو تابوت
را گرفته بود و فرمود: «سوگند به کسی که جانم در دست اوست، هفتاد هزار فرشته،
جنازه سعد را تشییع می نمایند».
طبق بعضی از روایات آمدن هفتاد هزار فرشته برای تشییع او
از این رو بود که سعد به خواندن سوره توحید، مداومت می نمود.
مقام سعد در درجه ای بود که پیامبر (ص) به او فرمود:
مژده باد به تو، خداوند پایان عمرت را با شهادت، ختم کند، و عرش خدا از مرگ تو به
لرزه درآید، و به شفاعت تو، مسلمانان در قیامت به عدد موهای حیوانات قبیله بنی
کلب، وارد بهشت می شوند.
با
این وجود رسول خدا (ص) شخصاً جنازه سعد را حنوط کرد، و آن را تا قبرستان بقیع با
سر و پا برهنه و بدون عبا حمل نموده و شخصاً داخل قبر شدند و جنازه سعد را به کمک
حاضران در میان قبر نهاده و روی قبر را با سنگ و خشت و خاک پوشانیدند.
وقتی کار دفن به پایان رسید، مادر سعد کنار قبر آمد و
گفت: هَنِیئاً لَک الجنّة یا سَعدُ: «ای سعد! بهشت بر تو گوارا باد».
رسول خدا (ص) به مادر سعد فرمود: «ای مادر سعد! چیزی را
به طور جزم بر خدا حکم نکن» فَاِنّ سَعداً قَد اَصابَتهُ ضَمَّة: «همانا اکنون
فشار قبر، سعد را گرفت»
پس از فراغ، مردم به خانه های خود مراجعت کردند، رسول
خدا (ص) نیز مراجعت نمود، در این میان، حاضران از آن حضرت پرسیدند: ای رسول خدا،
دیدیم که شما به گونه ای با سعد رفتار کردی که با اَحدی چنین نکردی و با سر و پای
برهنه، جنازه او را حمل نمودی و بدون عبا و رداء او را تشییع نمودی، گاهی طرف راست
تابوت و گاهی طرف چپ آن را گرفتید، دستور غسل دادن جنازه اش را دادید و نماز بر آن
خواندید و او را خود به خاک سپردید، در عین حال فرمودید: «قبر، او را فشار می دهد»
چرا؟!
پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: نَعَم اَنَّهُ کانَ فِی خُلقِهِ مَعَ
اَهلِهِ سُوء: «آری، فشار قبر به خاطر کج خلقی ( و بد اخلاقی) سعد، با خانواده اش
بود».
پی نوشت ها:
1- سفینة البحار، ج1: 612.
2- بحارالانوار، ج6: 220.
3- علل الشرایع: 309.
* عالم برزخ در چند قدمی ما: 113.
منبع:قدس
211008