۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۰ : ۱۲
مراسم سومین شب محرم با حضور هزاران عزادار و محب اهلبیت(ع) در مسجد ارک برگزار شد.
به گزارش عقیق ، در این مراسم که با سخنرانی حجت الاسلام سید حسین مومنی آغاز شد ، حاج منصور ارضی ، حاج حسین سازور ، حاج ابوالفضل بختیاری و حاج مهدی ارضی در سوگ بانوی سه ساله کربلا حضرت رقیه (س) مدیحه سرایی کردند.
آنچه می خوانید متن سخنان حجت الاسلام سید حسین مومنی ، در شب سوم محرم است که با محوریت دشمن شناسی و حمایت از ولی خدا انجام گرفته است:
دشمن شناسی یاد بگیرید!
در جریان بیعت با یزید، امام حسین (ع) فرمودند: ای کسانی من را مجبور می کنید تا با یزید بیعت کنم. چه سنخیتی بین من و یزید وجود دارد؟ افکار و منش مرا ببینید و افکار و منش یزید را! چه سنخیتی بین ما و جود دارد؟! افرادی که صحبت از سازش می کنند نه شناختی نسبت به جبهه خودی دارند و نه درکی نسبت به دیدگاه دو طرف. حضرت می فرمایند: "انا من اهل بیت نبوه" هدف من سیر الی الله است و هدف دشمن من را ببینید! من چطور می توانم با او همراه شوم و در قبال او سکوت کنم؟...
کسانی که حضرت را دعوت به بیعت با یزید کردند نه شناختی نسبت به حضرت داشتند و نه شناختی نسبت به دشمن و در واقع دشمن شناس نبودند و این امر در طول تاریخ منفور است. کسانی که دعوت می کنند به سازش با دشمن، ضربه ای که این افراد به پیکره دین می زنند سخت تر و سنگین تر از ضربه کفار است!
امام حسین(ع) خطاب به دعوت کنندگان به بیعت با یزید می فرمایند: آیا شما مرا نمی شناسید که دعوت به بیعت با این انسان فاسد می کنید؟ و در مقابل اصرار و فشار اطرافیان مبنی بر عمل کردن به این امر می فرمایند: باشد من آواره می شوم و خانواده ام را هم آواره میکنم اما زیر بار این بیعت نمی روم و فاسد بودن یزید را به شما اثبات می کنم.
روی خودتان کار کنید تا مدیریت بحران را یاد بگیرید و در این مدیریت از طرف مقابلتان امتیاز بگیرید. در حال حاضر شاید فرد تحصیلات و مدرک داشته باشد اما دشمن شناس نیست!
مواضع شفاف بگیرید!
ما به روضه خوان ها و مداحان توصیه می کنیم که بروند مقتل بخوانند و ببینند امام حسین(ع) خودشان را چگونه و چقدر شفاف و روشن معرفی کرده اند. حضرت می فرمایند: یزید یک فرد فاسد است و من از خاندان رسالت هستم. بروم پای میز مذاکره با این آدم فاسد بنشینم؟من و خانواده ام آواره می شویم اما نسل های بعد ما را به خاطر اینکه زیر بار این خفت و خواری نرفته ایم تحسین می کنند.
علوی شفاف عمل می کند. برخی از اطرافیان این را نفهمیدند و فکر کردند امام حسین سنگ خودش را به سینه می زند! وقتی دیدند امام حسین(ع) نفع مادی برایشان ندارد او را تنها گذاشتند و ولی خدا در مبارزه با کفار شهید شد.
طلحه و زبیر آمدند نزد حضرت علی (ع) . شروع به سخن کردند. حضرت تا دیدند صحبت دارد شخصی می شود شمع را خاموش کردند و گفتند این شمع برای بیت المال است و من نمی توانم از بیت المال برای مصارف شخصی استفاده کنم. برادرشان آمدند و اندکی پول طلب کردند. حضرت فرمودند: من نمی توانم از بیت المال ببخشم. منطق ولی خدا شفاف و روشن است. امام حسین(ع) به کربلا رفت تا آیندگان بدانند که زیر بار خفت و خواری کفار نرفت.
برخی تاوقتی همراه ولی خدا هستند که برایشان منفعت داشته باشد
آنهایی که تفکرشان، تفکر مادی است بدانند که منطق امام حسین(ع) منطق وحی است. وقتی مردم با ولی خدا نباشند، ولی خدا در غربت می رود و این یعنی اقبال به دنیا!
وقتی وصایای پیامبر(ص) کنار برود، طرف جرات و جسارت پیدا می کند و این چیزی است که ما الان داریم می بینیم! طرف می آید در پخش زنده تلویزیون ، کلام و منش امام(ره) را تحریف می کند!
وضایای حضرت رسول(ص) که کنار گذاشته شد جامعه می رود به سمت دنیا و تا جایی با وصیت رسول خدا همراه بودند که برایشان منفعت مادی داشت. وقتی نداشت ولی خدا را تنها گذاشتند و ولی خدا در غربت رفت.
امروز هم طرف می گوید: ببینیم برای من منفعت مادی دارد یا نه. اگر داشته باشد می آید در میان بچه هیئتی ها دم از خیلی چیزها می زند و روی مقدسات دست می گذارد. و اگر منفعت نداشت جبهه می گیرد. نمی توانیم شفاف نگوییم. و تا به امروز تاوان این شفاف گویی را پس داده ایم و خواهیم داد
بدانند هنوز اقدام به مخالفت نکرده ایم ولی دیگر حمایت هم نمی کنیم چون جایی برای حمایت نمانده است ولی در عین حال دعوت می کنیم که بیایند در رکاب ولایت باشند. بیایند پای روضه بنشینند و اشک بریزند شاید این دل زنگار گرفته شان پاک شود. وصایای پیغمبر(ص) که کنار بروند تمام تمایلات دنیایی وارد دل می شود.
ماجرای زبیر / دوری از گرمای ولایت
زبیر کیست؟ بگردید در تاریخ . امتیازاتی که زبیر داشت احدی نداشت! یار و همراه پیغمبر(ص) و حضرت علی (ع) ، مدافع حضرت علی (ع) در کوچه بنی هاشم بود وقتی دستان علی (ع) را بستند، زبیر به متجاوزان حمله کرد ولی ریختند دست و پایش را بستند است. او مدافع ولایت بود ولی چرا عاقبت زبیر اینگونه شد؟ چرا؟
زبیر در جنگ جمل روبروی علی(ع) ایستاد و حضرت به او گفت: یادت هست که پیغمبر گفت که روزی تو در مقابل علی می ایستی؟ امروز همان روز است. میل به دنیا در زبیر نفوذ کرد و به خاطر فرزند و اطرافیان ولایت را زیر پا گذاشت. باید شفاف سخن گفت و محافظه کاری نکرد و پشت ولی را خالی نکرد. غیر از این باشی هنوز در جمل هستی.
وقتی آدم از ولایت دور شود و گرمای ولایت بهش نخورد و سمت دنیا برود کم کم دنیا هم به سراغ او می آید.
ابن ملجم که بود ؟ / حق نداری به ولی خدا اصرار کنی!
امیر المومنین(ع) نامه نوشتند به حاکم یمن که 10 نفر را بفرست با من بیعت کنند. حاکم یمن 100 نفر را انتخاب کرد از بزرگان این 100 نفر به شور نشستند و گفتند که ما 100 نفر که نمی توانیم با علی(ع) صحبت کنیم . عاقل ترین، عابد ترین، شجاع ترین و فقیه ترین فرد را انتخاب کردند از میان خود و آن فرد ابن ملجم بود.
یعنی او منتخب 100 نفر بود این ابن ملجم آنقدرفصیح و شیوا با حضرت صحبت کرد که آدم شگفت زده می شود. او می توانست عاقبت بخیر شود ولی چرا عاقبت به شر شد؟
از یکی از جنگ ها باز می گشتند. رو کرد به امیر المومنین(ع) گفت: یا علی بگذار من خبر این پیروزی را برای مردم ببرم حضرت فرمودند: نه! او اصرار کرد و گفت: بگذارید در ثواب شاد کردن دل مردم شریک باشیم. مردم؟! تا کی به دروغ دم از مردم می زنی؟ اگر راست می گویی در عمل نشان بده! من می خواهم شاد کنم دل امام را. بفهم این مطلب را! استجابت امر ولی ثوابش کمتر از شاد کردن دل مردم نیست که بیشتر هم هست. وقتی امیر المومنین می گویند، نه. تو حق اصرار نداری چرا اصرار می کنی؟!
ابن ملجم خبر پیروزی را در بین مردم برد و از سوی مردم مورد توجه و عنایت قرار گرفت و یک لحظه غرور او را گرفت. خداوند می فرمایند: وقتی اقبال مردم را به سمت خودت دیدی مغرور نشو. تسبیح خدا را بگو و از معنویت فاصله نگیر. ابن ملجم را غرور گرفت و از ولایت هم فاصله گرفت و تا قطام را دید دلش لرزید !
وقتی از ولایت فاصله گرفتی ، اگر شبانه روز عبادت کنی ، قرآن سر بگیری ، قرآن و صحیفه ختم کنی راه به جایی نخواهی برد تنها راه عاقبت بخیری تو بازگشت به آغوش ولایت است. ابن ملجم به دنیا رو کرد و از ولایت فاصله گرفت تا جایی که قطام وقتی گفت: مهریه من خون علی است. گفت: باشد قبول ! به این جا رسید که تا من اسم ابن ملجم را می برم شما می گویید: لعنت الله علیه. می توانست عاقبت به خیر بشود، تنها با رجوع به ولایت.
برگرد به دامن ولایت
ظهر عاشورا حُر با ناراحتی و دستانی بسته و ریسمان بر گردن سمت خیمه ابا عبدالله می آید. این حُر کیست ؟ همان کسی است که اباعبدالله(ع) به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند، همانی که دل بچه ها را لرزاند. اما نشست با خودش فکر کرد که ای حر به کجا می روی؟ بر فرض که دنیا را هم گرفتی بعدش چه می شود؟ برگرد به دامن ولایت و بگذار دستمال حسین(ع) مهر ولایت برپیشانی تو باشد. حضرت اباعبدالله(ع) در لحظه شهادت غلامشان ، صورت به صورت غلام گذاشتند. آن غلام گفت: ولی خدا صورت به صورت من گذاشتند. چه بهتر از این؟...
از رهگذر اقبال به دنیا دو مطلب بر انسان وارد می شود: 1- کمرنگ شدن معنویت. هر چه قدر اقبال به دنیا به آدم نفوذ کند معنویت کم می شود. اقبال به دنیا یعنی دویدن و حرص زدن برای دنیا و به دست آوردن مال دنیا است. من مثال می زنم و بهترین مصادیق ما کربلاست.شب شوهر آمد، زن گفت: مرد سوغاتی برای من آوردی؟ شوهر یک کلاه خود گلی و خونی را با خوشحالی داد به زن و گفت: برو دارالعماره و ببین قیمتش چقدر است. زن گفت: چی هست؟ شوهر گفت: این را از گودی قتلگاه برایت آوردم. این کلاه بر سر حسین(ع) بوده است. زن به یکباره منقلب شد و نالان گفت: تو کلاه ولی خدا را از قتلگاهش آوردی؟....
میل به دنیا که بیاید معنویت کم می شود
بعد از کم شدن معنویت، تعصب بر
معنویت و اعتقادات کمرنگ می شود و فرد نسبت به ولایت بی غیرت می شود. در تاریخ
داریم که اقبال به دنیا چه کرد. دیدیم اقبال به دنیا مردم مدینه با حضرت علی(ع) و
حضرت زهرا(س) چه کرد.