۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۵ : ۰۳
عقیق:
بیان موسیقایی
که شامل
دو وجه است:
- توجه به ظرایف خاص زبانی و موسیقایی به گونه ای که رعایت تناسب میان آن،
قابلیت
شعر را برای اجرا دوچندان کند. نکته ای که به « خوش خوانی و خوش
لهجگی»
تعبیر شده و از ویژگی های خاص شعر حافظ است.(1) بسیاری از اشعار
ولایی
با همین قید خوش-آوائی و خوشخوانی از یکدیگر متمایز می شوند.
- استفاده از عناصر موسیقی آفرین که بر مبنای اصل «تکرار» شکلها و فرمهای
متفاوتی به اثر می بخشد؛ از جمله:
- واج آرائی( تکرار واج)
- رعایت اشتراک حروف (جناس، تضمین مزدوج، و...)
- تناظر موسیقائی( موازنه، ترصیع)
هم
آه تو گشته بود بی پاسخ
هم
درد تو گشته بود بی درمان ( غلامرضا سازگار)
- تکرار واژه
آن
مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت
انگار
نیست زخمی و انگار هست دست
از
رود و چشمه ناله روان شد که آب آب!
از
سنگ و صخره ناله برآمد که دست، دست! (محمدسعید میرزائی/جرس فریاد می دارد، ص433
)
- تکرار مصراع
- تکرار بیت
باران
بی شکیب غم از دیده تَرَش
تصویر
مرده ای است جهان در برابرش
گاهی
دلش مدینه و گاهی ست کربلا
یک
چشم اشک و کاسه خون چشم دیگرش
وقت
غروب جمعه رسیده ست و داغ دار
فانوس
اشکِ روشنش و یاد مادرش
با
خود مرور می کند از کوفه تا فدک
از
خانه ای که شعله گرفتند بر درش
پشتِ
درِ شکسته و میخ و... تنی کبود
داغی
فراهم از گل زیبای پرپرش
با
خود مرور می کند و بغض پشت بغض
وا
می شود به شِکوه لبان معطرش
خورشید
بی غروب جهان را که دیده ست
خاشاک
و سنگ و چوب بریزند بر سرش
خورشید
بی غروب جهان را که دیده ست
با
تازیانه سرخ شود روی دخترش
خورشید
بی غروب جهان را که دیده ست
غارت
برند خیمه و انگشت و خنجرش
پامال
اسب ها بشود تشنه و غریب
یا
قطعه قطعه پرچم نی ها شود سرش
... خورشید در غروب فرو رفت و خیمه ای
می
سوخت همچنان که «نی» و سوزِ دلبرش (مریم سقلاطونی )
در
این
شعر تکرار یک عبارت (با خود مرور می کند و...) و نیز یک مصراع( خورشید
بی
غروب جهان را که دیده ست ) کاملاً هدفمند و همراه با دلالت هنری است.
با
دریغ باید گفت، در شعر شاعران جوان و هیئتی سرا به این عنصر مهم و
تأثیرگذار
چندان توجه نمی شود و نمونه های درخشان و قابل توجه از این شگرد
بیانی
وجود ندارد.
*بیان هنری وغیر مستقیم
شامل:
بیان کنایی، کاربرد کنایات مردمی، مرثیه غیر مستقیم، بیان وصفی، بیان تجسمی ،
بازسازی هنری
اولین
ویژگی «بیان کنایی» این است که پوشیده و غیرمستقیم باشد. بیان کنایی
مصداق
های متفاوتی دارد و مهم ترین آن در شعر هیئت، کنایاتی ست که از زبان
مردم
گفته می شود. بطور مثال:
لک
زد دلم برای عمو گفتنت، بگو
لک
زد دلم چرا چه شده بی صدا شدی (حسن لطفی)
(کنایه از لک زدن دل و آرایه تکرار – بیان عاطفی و غیرمستقیم ایجاد کرده
است.)
و
یا:
این
اشک ها به پای شما آتشم زدند
شکر
خدا برای شما آتشم زدند( سیدحمید برقعی)
(کنایه آتش زدن)
ویا
راستی
هست به یاد دم چادر گفتی
دختر
من به تو چادر چقدر می آید(محمد سهرابی)
(کنایه ای عامیانه و کاملاً مردمی)
و
یا
خدا
گواست که زهرا به مرگ رو انداخت
ولی
به سینه او مرگ دست رد می زد(رضا جعفری)
کنایه
باعث
ارزش و والایی شعر است البته برخی مخالف این نظرند بویژه در «مرثیه
کنائی».
گفتنی ست، وظیفه شعر گزارش نیست. مرثیه مستقیم یک نوع گزارش است و
این
از ساحت شعر به دور است که شاعر یک موضوع تاریخی را به یک نقل ساده و
روان
و بدون هیچ یک از لایه های شعری مطرح کند. وقتی قرار است شعری گفته
شود،
باید با نگاه و کشف تازه باشد و حداقل یکی از لایه های هنری را داشته
باشد.
هریک از آرایه ها به گونه ای زبان را به بیان کنایی منجر خواهد کرد
که
می تواند بیان وصفی، تصویری و... باشد.
این
بیت به ظاهر هیچ آرایه ادبی ندارد:
قاری
من چرا نمی خوانی
چه
به روز لب تو آوردند(علی اکبر لطیفیان)
بیان،
مستقیم
نیست وسوالی را مطرح می کند که در حقیقت همان «تداعی معانی» را در
ذهن
ایجاد می کند و دیگر نیازی به بازکردن مفهوم نیست. بیان کنایی لزوماً
به
معنی استفاده از آرایه کنایه نیست. هرچه بیان کلنجار در ذهن مخاطب ایجاد
کند
ارزش اثر پدید آمده بیشتر است.
بخش
زیادی از شعرها به جای ایجاد کلنجار، با هدف گریاندن سروده می شود.
نباید
در شعر هدف صرفا گریاندن مخاطب باشد بلکه می بایست کلنجاری در شعر
ایجاد
نمود تا گریه نتیجه این امر گردد. در این صورت روضه در ذهن ماندگارتر
خواهد
بود.
از
نمونه های دیگر بیان کنایی، «بیان وصفی» ست که در حقیقت یک پله بالاتر از مثال قبل
است:
بادها
عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند
و خبر سوختنش را بردند(رضا جعفری)
در
«وصف» با
عناصری روبرو هستیم که به شعر فضا می دهد مثل واژه "بردند" یا
بعضی
از واژه هایی که یکی از حواس پنجگانه را در ذهن مجسم می کنند. مثلا
سیب
تنش که شکل یا رنگ را در ذهن تصویر می کند. این عناصر از قبیل قیدها،
ابعاد
جغرافیایی، فعل های حرکتی و ..عناصر وصف را در شعر نمود می دهند و
شعر
را برجسته می کنند.
پله
بالاتر از آن «بیان تجسمی» ست. یعنی شاعر تصرفی در حقیقت ماجراکرده،
کاری
می کند که مخاطب دقیقاً تصویری را که او تصویر کرده، در ذهن خود مجسم
می
کند.
امشب
شب مبارک قدر است و من تورا
بر
روی دست خویش چو قرآن گرفته ام(غلامرضا سازگار)
(تصویر لحظه ای که حضرت رقیه (س) سر پدر را به روی دست گرفته است،
بازآفریده ذهن شاعراست)
و
یا:
این
لاله ای که بر سر مویش گره زدند
سوغات
کوفه است به جای گل سر است (علی اکبرلطیفیان)
این
بیت ، از نمونه های مرثیه کنایی ست که رنگ تصویر نیز گرفته است.
بهترین
نمونه های بیان کنایی و بیان هنری نمونه ای است که برسد به یک
بازسازی
هنری یعنی نه گزارش باشد و نه فقط وصف یک ماجرا باشد و نه فقط
تصویر
آن.
عبارتی
را در نقدها بکار می بریم به نام "پیوند عینیت و ذهنیت"
یعنی در عین حال که یک تصویر عینی از کربلا یا از هر حادثه ای آورده
می
شود، یک تصویر و یک واقعیت ذهنی هم برای مخاطب ساخته می شود.
ذوالجناح
دادخواهی بی سوار و بی لگام
در
بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود (فرید اصفهانی)
هم
تصویر
از برگشتن ذوالجناح ترسیم کرده است و هم می گوید این دادخواهی و
انتقام
خون امام حسین ع در حقیقت بدون حضرت زینب (س) تداوم پیدا نمی کرد.
اما
با تصویر بازگشت ذوالجناح ترسیم شده است که یک نوع بازسازی هنری است.
*بیان هنجارشکنانه
شکستن
هنجار یک قانون در ادبیات است. اگر هنجارها شکسته نشود و به عادت های معمول زبان
پیش برویم، شعر و زبان شعر رشد نمی کند.
از
خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب
جمعیت از آن زلف پریشان کردم( حافظ)
در
یک کلام، هنجار شکنی یعنی بهره گیری تازه از قواعد زبان. یعنی شاعر یک
فرم
جدید در شعر ایجاد کند. مثلا نیما موسیقی را از شعر حذف نکرد؛ شکل را
تغییر
داد. قافیه حذف شدنی نیست اما ممکن است شکل های متفاوتی پیدا کند.
در
هنجار شکنی و خلاقیت دو مبحث مهم وجود دارد:
1.شاعر فضای تازه و نویی خلق کند
2. فضای تازه هدفمند و درخدمت شعر باشد
هرحرکت
نویی،
هنجارشکنی نیست. کاری که به درد شعر و ادبیات نخورد و راهی باز نکند
هنجار
شکنی محسوب نمی شود. از این منظر شعر هنجارشکن آنچنان که راهگشا
باشد
در شعر هیئت کم است.
از
مصادیق هنجارگریزی ، بهره گیری از حذف های غیرمعمول در در شعر است.
• نمونه هایی از حذف
حذف
یعنی براساس ذهنیت هایی که مخاطب از بحث دارد شاعر قسمتی از اجزای متن را حذف کند
که نوعی هنجار گریزی ست.
مثلاً:
زینب
به پیشواز شهیدان خود نرفت
تا
که خدا نکرده مبادا برادرش...(سیدحمید برقعی)
جمله
به ظاهر ناقص است اما جمله ای است که بر مبنای هنجارشکنی قسمتی از متن حذف شده است.
یا
این ابیات:
آب
در خیمه ها نه تنها نیست
بلکه
حتی سراب خشکیده
زخم
بر سینه مادری می گفت:
شیرخوارم!
بخواب، خشکیده... (رستمی)
تغییرلحن
یک نوع آشنایی زدایی است و حذف نوعی دیگر. جمعا یک نوع
هنجارشکنی پدید امده است چون در روال معمول زبان این
طور گفته نمی شود.
• آشنازدایی در کاربرد واژه ها
شاعر
در
آشنازدایی سعی دارد روابط معمول میان واژه ها را کنار بگذارد و چینشی
تازه
در میان آن ها پدید آورد در شعر زیر « حی علی العزاء» نمونه ای از این
آشنازدایی
است.
از
عرش، از میان حسینیه ی خدا
آمد
صدای ناله ی حی علی العزاء (رحمان نوازنی )
• پارادوکس
کاربرد
این
آرایه نیز می تواند مصداق خروج از هنجار باشد. البته بسیاری از
ترکیبات
که ساخته می شود فضای پارادوکسیکال ایجاد می کند، اما ابهام بزرگ
این
است که این اتفاقات زبانی آیا به سود جلسه و هیئت تمام می شود یا خیر؟ و
آیا
از پشتوانه فکری بهره مند است؟ و از همه مهم تر ،این¬که این اتفاقات
زبانی
شعر را از گردونه شعر هیئت خارج می کند یا خیر؟
مثلاً:
جزء
مطهرات یکی خون زخم توست
آبی
که نام داده امش قرمز کری(رضا جعفری)
مسلماً
خون
نجس است اما این کاربرد این مضمون( مطهر بودن خون حضرت) نوعی آشنا
زدایی
است و شاعر با هنجار شکنی حرفی زده که مطابق معمول زبان و فقه شیعی
نیست.
این نمونه و امثال آن، اتفاقاتی ست که در زبان می افتد و نیاز به
تحلیل
بزرگان دارد. در باره این شعر اختلافات قابل توجهی میان تحلیل گران
شعر
ولایی وجود دارد قدر مسلم این که شعر- چه قابل دفاع باشد یا نباشد-
برحسب
آنچه گفته آمد، در زمره شعر هیئت نیست.
* بیان سهل و ممتنع
پیش
تر بیان شد زبان شعر هیئت وابستگی فراوانی به زبان توده
مردم دارد و بهره های فراوانی از فرهنگ عامیانه( کنایات، لحن و
...)
گرفته
است. بنابراین در بررسی شعر هیئت باید سهم ویژه ای برای این شیوه بیان
در نظر گرفت از سوی دیگر نقش شاعر به عنوان حافظ زبان و ارتقادهنده
آن ایجاب می کند که وی ضمن بهره گیری از زبان مردمی، شاعرانگی و
استواری
زبان را نیز مد نظر داشته باشد؛ اینجاست که توجه به زبان و شیوه
بیان
سهل ممتنع ضرورت می یابد و به نظر می رسد زیباشناسی شعر هیئت از این
منظر
بررسی شود. هرچند پایان بخش این بحث، این شیوه بیان قرار گرفت اما به
نظر
می رسد از این پس، باید مبنای بحث زیباشناسی شعر هیئت قرار گیرد.
زبان
سهل ممتنع چند شاخصه اصلی دارد:
1-توجه به زبان؛ ( زبان سالم ، پویا و صمیمی- کاربرد واژگان ساده و مأنوس با
ذهن - رعایت نظم دستوری جملات (دستورمندی) -
پرهیز
از ابهام و تکلف در جمله – بهره گیری از عناصر زبان مردمی)
2-بیان هنرمندانه؛ ( توجه به زبان توصیفی و تصویرپرداز- دل نشینی و جذابیت
کلام -)
3-نگاه ریزبین و وسواس مدار ( به گزینی)
4-بیان اندیشمندانه و غیر مستقیم با بهره گیری از تداعی معانی
5- توجه به شگردهای بیانی (درخشش آرایه ها در لایه های درونی زبان)
همانطور
که از نام این بخش مشخص است، زبان به ظاهر سهل است اما در واقع ممتنع، یعنی دور از
دسترس است.
برای
این ویژگی زبانی باید تلاش کنیم شعر را از صافی ذوق مان عبور دهیم و آنچه را که از
زبان مردم گرفته ایم به اجرا در آوریم.
اگر
شعر را از صافی ذوق عبور ندهیم آن وقت به ظاهر ساده است اما دیگر ممتنع نیست.
مثلاً:
دم
مغرب همه رفتند مرا دور زدند
حرمت
نائب بی یار تو کمرنگ شده(محمد سهرابی)
در
ابن
بیت صرفاً کنایه عامیانه استخراج شده و به کاررفته است و نگاه هنری
پشت
این بیت نیست،در حالی که شاعر می توانست از(دور زدن، پیچاندن) استفاده
هنری
کند.
سعادت
دوجهان مال ماست ای مشرک
بچرخ
تا که بچرخیم مثل جامِ حسین ( محسنی)
در
این بیت شاعر، توانسته از اصطلاح (بچرخ تا که بچرخیم) با استفاده از واژه ی "جام"
تا حدودی استفاده هنری کند.
تو
ماه بودی و نزدیک آب ها که شدی
تمام
علقمه پا شد به احترام شما ( لطیفیان)
شاعر
تصویری از جذر و مد را ارائه می دهد و بجز یادآوری دلیل
علمی، بالا آمدن موج آب را با حسن تعلیل بازسازی
هنری می کند کنایه عامیانه «پا شدن» زمینه ساز این بازسازی هنری
است.
برای
داشتن زبان سهل و ممتنع باید:
1. وقار شعری تحت الشعاع زبان مردمی نباشد.
2. اگر از کنایه ها استفاده می شود، باید ساختار کنایه به هم نخورد.
3. سلامت زبان و فصاحت آن بسیار مهم است
4. تلاش کنیم با زبان دستورمند شعر بگوییم تا برسیم به زبان ساده. این کار
افق زبان سهل و ممتنع را نزدیک تر می کند.
مثال:
تا
پیش کش کنم به جز این سر نداشتم
رویم
سیاه! تحفه بهتر نداشتم(قاسم صرافان)
«رویم سیاه» فضای هنری دارد که هم کنایه
است و هم در واقع «جون» غلام امام حسین (ع) سیاه بوده است. وقتی
به شعر لایه داده می شود دو ذوق متفاوت دو بهره متقاوت می
برند. چون دوبطن متفاوت دارد.
***
• جمع بندی
1. برای شعر هیئت درکنار موسیقی و محتوا و بیان عاطفی باور کنیم
مفهومی به نام زیبایی باید وجود داشته باشد. در بعضی اشعار اگر
وزن
را بگیریم حاصل تنها یک بیان عاطفی ست که قطعاً کافی نیست. پس باید به
عنصر
زیبایی بیش از اینها دقت کنیم، عناصر زیبایی آفرین را شناسایی کنیم؛
چرا
که اگر زیبایی نباشد شعر واقعی وجود نخواهد داشت.
2. برای این که شعر جلوه هایی از زیبایی شناسی داشته باشد باید به نوگرایی
فکر
شود. شاعر نباید از خلاقیت و هنجار شکنی هراس داشته باشد. اگر قرار شد
آن
قدر ساده شعر بگوییم که براحتی مداح بفهمد و بخواند این جفا به هیئت است
و
راه نوگرایی بسته خواهد شد. بلکه می بایست به مداح کمک شود که شعر نو
آورانه
و نوساخته بخواند.
3. بر حسب اتفاقات زبانی و هنری که در آن مشهود است، شعر هیئت آینده ای
درخشان در پیش رو دارد
4. برای این که زبان را حفظ کنیم - که یک ارزش محسوب می شود – باید به موضوع
«زبان سهل و
ممتنع» نیز فکر کنیم، آن را دور از دسترس نپنداریم و با تلاش به آن
برسیم.
5. شعر یک مجموعه است و باید انسجام داشته باشد. شاعری که غزل را با سبک
هندی
شروع می کند باید تا انتها با همین دید پیش برود نه این که در میان
راه
با زبان صمیمی صحبت کند. این صحیح نیست. شعر در یک کلام هارمونی کلمات
است.
6. سرودن شعر هیئت به مراتب از سرودن دیگر نمونه های شعر آئینی
دشوار
تر است. بدین جهت که ریشه در زبان مردم دارد و در عین حال از تعریف
شعر
واقعی دور نیست.