۱۵ مهر ۱۴۰۳ ۳ ربیع الثانی ۱۴۴۶ - ۰۱ : ۰۶
کد خبر : ۲۰۵۵
تاریخ انتشار : ۲۹ آبان ۱۳۹۱ - ۱۰:۰۰
گفتار استاد قرائتی پیرامون وقایع مربوط به مباهله:
راه اول راه نفرين نيست. راه اول منطق است. استدلال است. راه اول معجزه است. اگر كسي با استدلال و برهان و معجزه پيچش باز نشد، اين ديگر آن طبقه آخري نفرين است. پس ببينيد ما نفرين هم داريم. منتهي بعد از 950 سال حضرت نوح نفرين كرد!
پيغمبر كه ميآيد، اول بايد معجزه نشان بدهد. چون ميآيد ميگويد: من از طرف خدا هستم. مردم به او ميگويند: خوب! تو اگر از طرف خدا هستي يك كار خدايي بكن. ميگويد: من به يك قدرت الهي بند هستم. ميگويد: خوب! يك كار خدايي بايد انجام دهي كه از دست بشر خارج باشد. معجزه! منطق هم بايد داشته باشي كه حرف منطقي باشد. حرف منطقي و معجزه!
اما يك عده هستند، با اين آچارها پيچشان باز نميشود. لجباز هستند. ميگويد: به آدمهاي لجباز بگو: بيا به هم نفرين كنيم. شما به جان ما نفرين كن. من هم به جان شما نفرين ميكنم. هر نفريني، هركس با نفرين نابود شد، پيداست نفرين كننده حق است. نفرين شده باطل است. اين را ميگويند: ابتهال! آيه ميگويد: «ثُمَّ نَبْتَهِل» ابتهال يعني بيا به هم نفرين كنيم، ببينيم چه كسي حق است؟ خوب! اين ماجرايي دارد
خب اين قصه مباهله پیامبر براي چه زماني بود؟ اين 24 يا 25 ماه ذيالحجه است. همين ايامي كه چند روز به محرم مانده است. محلش بيرون مدينه بود. تقريباً دو كيلومتري مسجد النبي كه الآن ديگر شهر توسعه پيدا كرده است. الآن هم اسمش هست مسجد الاجابة!
خوب! اين مسئله در رابطه با مسيحيها بود، ولي در الميزان داريم كه پيغمبر با يهوديها هم اين كار را كرد. اصولاً مباهله براي زمان خاصي نيست. انسان ميتواند بگويد: آقا برويم مباهله كنيم. شما اگر زير بار نميرويد، من يك نفرين به تو ميكنم. تو هم يك نفرين به ما، هر نفرين مستجاب شد، معلوم ميشود كه نفرين كننده حق است. نفرين شده باطل است. بياييد با نفرين حرف آخر را بزنيم.
چون راه اول راه نفرين نيست. راه اول منطق است. استدلال است. راه اول معجزه است. اگر كسي با استدلال و برهان و معجزه پيچش باز نشد، اين ديگر آن طبقه آخري نفرين است. پس ببينيد ما نفرين هم داريم. منتهي بعد از 950 سال حضرت نوح نفرين كرد!
چون راه اول راه نفرين نيست. راه اول منطق است. استدلال است. راه اول معجزه است. اگر كسي با استدلال و برهان و معجزه پيچش باز نشد، اين ديگر آن طبقه آخري نفرين است. پس ببينيد ما نفرين هم داريم. منتهي بعد از 950 سال حضرت نوح نفرين كرد!
«فمن حاجك» كسي كه با تو محاجه ميكند، بعد از آن كه «جائك من العلم» «فقل» بگو «تعالي» بياييد «ندعوا» بچهمان را ميخواهيم. خانممان را ميخواهيم. جان خودمان هم ميآوريم. شما هم بچهتان را بياوريد. خانمتان را بياوريد. جانتان را بياوريد. نفرين كنيد.
اينها گفتند: باشد. مشورت ميكنيم. مشورت كردند. رييس مسيحيها گفت: ببينيد، اگر با تمبك و دايره و دسته و بوق و كرنا آمد، خبري نيست. اما اگر ديديد با چند نفر از خوديها آمد، بترسيد. ديدند بله پيغمبر، زهرا (س) را آورده «نسائنا»، علي را آورده «انفسنا» دو تا بچهاش را هم آورده است. حسن و حسين!
رييس مسيحيها يك نگاهي كرد و گفت: اين قيافههايي كه من ميبينم، نفرين كنند. دنيا زير و رو ميشود. اصلاً عقب نشيني كنيد و هرچه ميگويند، بگوييد: قبول است. فوري اينها زدند گاراژ! گفتند: نه! نه! هرچه ميخواهيد بگوييد!!!
منبع: درس هایی از قرآن
کدخبرنگار:212113