۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۲ : ۱۹
جریان بی تابی حضرت زینب کبری سلام الله علیها در شب عاشورا
تاریخ الطبری : ج ۵ ص ۴٢٠ ، الکامل فی التاریخ : ج ٢ ص ۵۵٩
تاریخ الطبری عن الحارث بن کعب وأبی الضّحاک عن علیّ بن الحسین بن علیّ [زین العابدین] علیه السلام: إنّی جالِسٌ فی تِلکَ العَشِیَّةِ الَّتی قُتِلَ أبی صَبیحَتَها، وعَمَّتی زَینَبُ عِندَی تُمَرِّضُنی، إذِ اعتَزَلَ أبی بِأَصحابِهِ فی خِباءٍ لَهُ، وعِندَهُ حُوَیٌّ مَولى أبی ذَرٍّ الغِفارِیِّ، وهُوَ یُعالِجُ سَیفَهُ ویُصلِحُهُ، وأبی یَقولُ:
یا دَهرُ اُفٍّ لَکَ مِن خَلیلِ کَم لَکَ بِالإِشراقِ وَالأَصیلِ
مِن صاحِبٍ أو طالِبٍ قَتیلِ وَالدَّهرُ لا یَقنَعُ بِالبَدیلِ
وإنَّمَا الأَمرُ إلَى الجَلیلِ وکُلُّ حَیٍّ سالِکُ السَّبیلِ
قالَ: فَأَعادَها مَرَّتَینِ أو ثَلاثا حَتّى فَهِمتُها، فَعَرَفتُ ما أرادَ، فَخَنَقَتنی عَبرَتی، فَرَدَدتُ دَمعی ولَزِمتُ السُّکونَ، فَعَلِمتُ أنَّ البَلاءَ قَد نَزَلَ، فَأَمّا عَمَّتی فَإِنَّها سَمِعَت ما سَمِعتُ، وهِیَ امرَأَةٌ و فِی النِّساءِ الرِّقَّةُ وَالجَزَعُ، فَلَم تَملِک نَفسَها أن وَثَبَت تَجُرُّ ثَوبَها، وإنَّها لَحاسِرَةٌ حَتَّى انتَهَت إلَیهِ، فَقالَت: وَاثُکْلاه! لَیتَ المَوتَ أعدَمَنِی الحَیاةَ! الیَومَ ماتَت فاطِمَةُ اُمّی وعَلِیٌّ أبی وحَسَنٌ أخی! یا خَلیفَةَ الماضی وثِمالَ الباقی. قالَ: فَنَظَرَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام فَقالَ: یا اُخَیَّةُ لا یُذهِبَنَّ حِلمَکِ الشَّیطانُ قالَت: بِأَبی أنتَ واُمّی یا أبا عَبدِ اللّه، استَقتَلتَ نَفسی فِداکَ! فَرَدَّ غُصَّتَهُ وتَرَقرَقَت عَیناهُ، وقالَ: لَو تُرِکَ القَطا لَیلاً لَنامَ قالَت: یا وَیلَتى أفَتُغصَبُ نَفسُکَ اغتِصابا، فَذلِکَ أقرَحُ لِقَلبی، وأشَدُّ عَلى نَفسی! ولَطَمَت وَجهَها، وأهوَت إلى جَیبِها وشَقَّتهُ، وخَرَّت مَغشِیّا عَلَیها. فَقامَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام، فَصَبَّ عَلى وَجهِهَا الماءَ، وقالَ لَها: یا اُخَیَّةُ ، اتَّقِی اللّه َوتَعَزَّی بِعَزاءِ اللّه، وَاعلَمی أنَّ أهلَ الأَرضِ یَموتون، وأنَّ أهلَ السَّماءِ لا یَبقَون، وأنَّ کُلَّ شَیءٍ هالِکٌ إلّا وَجهَ اللّه ِ الَّذی خَلَقَ الأَرضَ بِقُدرَتِهِ، ویَبعَثُ الخَلقَ فَیَعودونَ و هُوَ فَردٌ وَحدَهُ، أبی خَیرٌ مِنّی، واُمّی خَیرٌ مِنّی، وأخی خَیرٌ مِنّی، ولی ولَهُم ولِکُلِّ مُسلِمٍ بِرَسولِ اللّه ِ اُسوَةٌ. قالَ: فَعَزّاها بِهذا ونَحوِهِ، وقالَ لَها: یا اُخَیَّةُ، إنّی اُقسِمُ عَلَیکِ فَأَبِرِّی قَسَمی، لا تَشُقّی عَلَیَّ جَیبا، ولا تَخمُشی عَلَیَّ وَجها، ولا تَدعی عَلَیَّ بِالوَیلِ وَالثُّبورِ إذا أنَا هَلَکتُ. قالَ: ثُمَّ جاءَ بِها حَتّى أجلَسَها عِندی، وخَرَجَ إلى أصحابِهِ، فَأَمَرَهُم أن یُقَرِّبوا بَعضَ بُیوتِهِم مِن بَعضٍ، وأن یُدخِلُوا الأَطنابَ بَعضَها فی بَعضٍ، وأن یَکونوا هُم بَینَ البُیوتِ إلَا الوَجهَ الَّذی یَأتیهِم مِنهُ عَدُوُّهُم
ترجمه: تاریخ الطبرى ـ به نقل از حارث بن کعب و ابو ضحّاک، از امام زین العابدین علیه السلام ـ: در شبى که بامدادش پدرم به شهادت رسید نشسته بودم و عمّه ام زینب علیهاالسلام از من پرستارى مىکرد که پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و حُوَى غلام ابو ذر غِفارى نزدش بود و به اصلاح و پرداختِ شمشیر ایشان مشغول بود و پدرم مىخواند:
«اى روزگار! اُف بر دوستى ات! چه قدر بامدادها و شامگاه هایى داشته اى که در آنها، همراه و یا جوینده اى کُشته شده که روزگار، از آوردن همانندش ناتوان است ! و کار با [ خداى ] بزرگ است و هر زنده اى این راه را مى پیماید». دو یا سه بار این شعر را خواند تا آن جا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. گریه راه گلویم را بست؛ ولى بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که بلا فرود مىآید؛ امّا عمه ام نیز آنچه را من شنیدم، شنید و چون مانند دیگر زنان، دلْ نازک و بىتاب بود نتوانست خود را نگاه دارد. بیرون پرید و در حالى که لباسش را بر روى زمین مىکشید و درمانده شده بود، خود را به امام علیه السلام رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش مُرده بودم. امروز [ گویى ] مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن در گذشته اند. اى جانشینِ گذشتگان و پناه باقى ماندگان! امام حسین علیه السلام به او نگریست و فرمود: «خواهرم ! شیطان بردبارى ات را نبرَد» زینب علیهاالسلام گفت: اى ابا عبد اللّه ! پدر و مادرم فدایت ! خود را آماده کشته شدن کرده اى! جانم فدایت! حسین علیه السلام اندوهش را فرو بُرد و اشک در چشمانش جمع شد و فرمود : «اگر مرغ سنگخواره را شبى آزاد بگذارند مىخوابد» . زینب علیهاالسلام گفت : واى بر من ! آیا چنین سخت در زیر فشارى؟ همین دلم را بیشتر ریش مى کند و بر من سخت مى آید. آن گاه به صورت خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش شد و افتاد . امام حسین علیه السلام به سویش آمد و آب بر صورتش زد و به او گفت: خواهرم ! از خدا پروا کن و به تسلّى بخشىِ او آرام باش. بدان که زمینیان مىمیرند و آسمانیان باقى نمىمانند و هر چیزى از میان مى رود جز ذات خدا که با قدرتش زمین را آفریده است و مردم را برمىانگیزد تا همه باز گردند و او تنها بمانَد. پدرم از من بهتر بود . مادرم از من بهتر بود . برادرم از من بهتر بود و سرمشق من و آنان و هر مسلمانى پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است». امام حسین علیه السلام با این سخن و مانند آن او را تسلّا داد و به او فرمود: «خواهرم! تو را سوگند مىدهم که به این [سفارشم] عمل کنى: بر [ مرگ ] من گریبانْ چاک مده و صورت مخراش و چون در گذشتم ناله و فغان مکن» سپس او را آورد و کنار من نشاند و به سوى یارانش برگشت و به آنان فرمان داد تا خیمه هاى خود را به یکدیگر نزدیک کنند و طناب هاى خیمه ها را در هم بتابند و خودشان در میان خیمه ها قرار بگیرند و فقط سمتى را که دشمن از طریق آن مى آید باز بگذارند.
شاعر: میلاد عرفان پور
امشب که محشری شده برپا به کربلا
ما را ببر دوباره خدایا به کربلا
هر سوی دشت، روضه سر بسته ایست باز
هر گوشه هیأتی است شگفتا به کربلا
نی ها اگرچه لب به سخن باز کرده اند
سر بسته مانده قصه سرها به کربلا
عطر مدینه میوزد از سمت علقمه
گویا قدم گذاشته زهرا به کربلا
نعش حبیب و حرّ و زهیر و وهب شود
چون مصحف ورق شده فردا به کربلا
فردا که شعله آب رسانَد به خیمه ها
خالیست جای حضرت سقا به کربلا
فردا برای تشنگی طفل شیرخوار
تیر سه شعبه ای است مهیّا به کربلا
از تلّ زینبیّه چه پیداست قتلگاه
آه از نگاه زینب کبری به کربلا
فردا میان نیزه و شمشیر خواهری
گم میکند برادر خود را به کربلا
دارند نعل تازه میارند، اینچنین-
با کشته ها کنند مدارا به کربلا
حسین سرباز ره دین بود
حسین قربانی دین بود
عاقبت حق طلبی این بود
گفت از روی نی ، سبط پیمبر
الله اکبر، الله اکبر
گفتا به یاران پسر فاطمه
چون مرگ باشد در کمین همه
کی مرد باشد از آن واهمه
نمی هراسیم زین همه لشگر
الله اکبر ، الله اکبر
حسین سرباز ره دین بود
حسین قربانی دین بود
عاقبت حق طلبی این بود
گفت از روی نی ، سبط پیمبر
الله اکبر، الله اکبر
به اشک چشم نازنین دخترم
به قامت خمیده خواهرم
به پهلوی شکسته ی مادرم
در راه اسلام ما می دهیم سر
الله اکبر، الله اکبر
حسین سرباز ره دین بود
حسین قربانی دین بود
عاقبت حق طلبی این بود
گفت از روی نی ، سبط پیمبر
الله اکبر، الله اکبر
شاعر: مرتضی حیدری آل کثیر
طَغی الحزنُ سَیلاً بِقلبی/ کأنّی بِوادِ البلاءِ
اندوه و غم در قلب من همچون سیلی طغیان کرد، چونان که گویی در وادی بلا هستم
بِجَنبِ الفراتِ فأبکِی/ عَلیکَ لِحدِّ العَماءِ
پس برتو در کنار فرات تا سرحدّ کوریو نابینایی میگریم
هو الدّینُ دینُ الرّسولِ / وَ أحیَیتَه بالدِّماءِ
این همان دین پیامبر (ص) است و توهستی که آن را با خون دوباره زنده نموده ای
هو الماءُ مَهرُ البتول/ و أنتَ قتیلُ الظِّماء
این آب است که مهریه زهرای بتول (س) است، حال اینکه تو شهید تشنه لب هستی
فأنتَ الحُسین/ و سبط الرّسول
تو حسین هستی، تو نواده پیامبر خدایی
أبوکَ علیٌّ و إبنُ البتُولِ
پدرت علی است و فرزند زهرای بتولی
(یاحسین یابن الزهراء)
حَثَثتُ الیکَ خُطائی/ علی سِکّةِ النائباتِ
گامهای خود را بر روی جاده مصیبتها با شتاب به سوی تو حرکت دادم
تَحدَّیتُ کلَّ البلایا/ علی حبِّکَ یا نَجَاتی
در مقابل تمامی بلاها و آزمایشهای الهی مبارزه طلبی کردم، به پشتوانه دوستی و محبت تو که مایه نجات من هستی ای حسین جان
علی رَغمِ أنفِ الطُّغاةِ/ أنا لا أهابُ المَماتِ
بر خلاف خواست مستبدان و مستکبران، من از مردن هراسی ندارم
و حُبّی الیکَ مَسارٌ/به قد تَسیرُ حیاتی
محبت من نسبت به تو همان راهی است که به واسطه زندگی ام در جریان است
لجأتُ الیکَ /بِکَربِ البَلاء
به سوی تو پناه آوردم، به کربلا، سرزمین بلا
رَمیتُ وُجودی/ بتُربِ الولاءِ
تمام کیان و هستی ام را در خاک و سرزمین ولایت و دوستی اهل بیت پرتاب نمودم
(یاحسین یابن الزهراء)
علی بابِ أُختِ الحُسین / أری کَفَّ عبّاسِ حامی
دستان حمایتگر عباس(ع) را بر در حرم خواهر حسین (ع) یعنی (زینب کبری) میبینم
فمازالَ آلُ یزیدٍ / یَهابُونَ تلکَ الخِیامِ
هنوز هم خاندان یزید از آن خیمهها هراس دارند
و هذا خِطابِی إلیکُم/ ببُرکانِ عَزمٍ تَفَجَّر
این پیام من به شما تکفیری هاست؛ با آتشفشانی در حال انفجار از عزم و اراده
جمیعاً غََدَونا جُنُوداً/ ضحایا لأولادِ حَیدر
همه ما سرباز گشته ایم، ما فداییان فرزندان حیدر (ع) هستیم
فنحنُ المُوالیِن/ لخیرِ الوصییّن
ما دوستداران برترین اوصیاء یعنی (امام علی (ع) ) هستیم
مِن الشامِ نأتی/ و مِن قَلبِ بَحرین
از سرزمین شام میآییم/ و از قلب بحرین
(یاحسین یابن الزهراء)
شاعر: محمد مهدی سیار
امشب هم آمدم و سینه زدم تو دعوتم کردی
ای صاحب مجلس ما، وارث غم؛ تو دعوتم کردی
تسلیت گویان توایم، در عزای کرب و بلا
امشب ای کاش از سر لطف، تسلیت گویی تو به ما
اجازه میخواهیم، اجازه ای مولا
که تسلیت گوییم، به مادرت زهرا
هرشب چشم تر من تشنهی دیدار توست
جای دیگر نرود دل که گرفتار توست
چه میشود مولا سحری، مرا هم از خاطر نبری، برس به فریادم
ز لطف بسیارت خجلم، به زیر دِینت مانده دلم، نرفته از یادم
مخصوصاً اونجایی که برنامه به جایی رسید که یاحسین ها مبدل شد به شعار مرگ بر آمریکا
...
خدا به این دو برادر بزرگوار که جنس خوندشون با خیلی ها فرق داره خیر کثیر عنایت کنه