۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۳ : ۰۷
یزید چگونه شخصیتی بود؟
یزید اولین خلیفه ای بود که در ملأ عام شراب می نوشید و کثیف ترین اعمال جنسی را مرتکب می شد. اکثر اوقات خود را به خوشگذرانی با ساز و چنگ و آوازخوانی و سرگرم کردن با میمون ها و سگ های شکاری می گذراند. به تعبیر مرحوم مطهری، یکی از چیزهایی که امام حسین با آن مواجه بود تقاضای بیعت با یزید بن معاویه ای بود که گذشته از همه مفاسد، دو مفسده ی ویژه در بیعت با او بود؛ یکی اینکه بیعت با او تثبیت خلافت موروثی بود، یعنی مسئله خلافت یک فرد مطرح نبود، بلکه خلافت موروثی مطرح بود. مفسده ی دوم مربوط به شخصیت خاص یزید بود که وضع آن زمان را از هر زمان دیگر متمایز می کرد. او نه تنها مرد فاسق و فاجری بود، بلکه متظاهر و متجاهر به فسق بود و شایستگی سیاسی هم نداشت. معاویه هم شاید شراب می خورد؛ ولی تاریخ نشان نمی دهد که او در یک مجلس علنی شراب خورده باشد یا در حالت مستی وارد مجلس شده باشد؛ در حالی که یزید علناً در مجلس رسمی شراب می خورد؛ مست لایعقل می شد و شروع می کرد به یاوه سرایی. تمام مورخان نوشته اند که این مرد میمون باز بود پس روی کار آمدن یزید، آغاز دوباره ای بود که تا این زمان بی سابقه بود و به طور طبیعی سکوت یا همراهی آن مهر تأیید بر جریان باطل از پیش طراحی شده بود.
علاقه و محبت پیامبر(ص) به امام حسین (ع) در منابع اهل سنت
زمخشری (از علمای بزرگ اهل سنت)، صاحب تفسیر معروف «کشاف» ، در کتاب «ربیع الابرار» نقل می کند:«فاطمه (س) با فرزندانش حسن و حسین (ع) خدمت رسول خدا (ص) رسیده و عرض کرد: یا رسول الله! هدیه ای به اینها بده . حضرت فرمود: پدرت فدایت، من مالی ندارم تا هدیه کنم . سپس حسن (ع) را بغل کرده، بوسید و روی پای راست خود قرار داد و فرمود: به این فرزندم، اخلاق و هیبت خود را هدیه می کنم و حسین علیه السلام را نیز بغل کرد و بوسید و بر روی پای چپ خود نهاد و فرمود: شجاعت و جود خود را بدو بخشیدم .»
میثم مطیعی
شخصیت و فضائل امام حسین( ع) در منابع اهل سنت
ابن کثیر (از علمای معروف مذهب شافعی) در کتاب «البدایة و النهایة» در باره مقام امام حسین (ع) چنین می نویسد: پیامبر (ص) حسن و حسین (ع) را گرامی می داشت و به آنها محبت زایدالوصفی می کرد . لذا حسین (ع) از صحابه پیامبر به شمار می رود و با آن حضرت تا زمان مرگ آن بزرگوار، محشور و مصاحب بوده و حضرت رسول (ص) نیز از او رضایت کامل داشته، اگرچه حسین (ع) در سنین کودکی بود . ابن کثیر همچنین می نویسد:بخاری از ابونعیم نقل می کند که از عبدالله بن عمر شنیدم که در جواب کسی که از او در باره کشتن مگس در ماه محرم پرسیده بود، گفته است:مردم در باره کشتن مگس سؤال می کنند در حالی که پسر دختر رسول الله (ص) را کشته اند! و حال آن که پیامبر (ص) در باره حسن و حسین فرموده است: «آنها گل های خوشبوی من در دنیا هستند .» عباس محمود عقاد مصری، نویسنده کتاب «الحسین ابوالشهداء» می گوید:«شجاعت حسین (ع) صفتی است که از شخصی مانند حسین (ع) تعجب آور نیست . زیرا شجاعت از او مثل ظهور طلا از معدن آن است .
شب عاشورا
شب عاشورا،امام حسين (ع) تنها از خيمه خود بيرون آمد و براى شناسايى به طرف بيابان رفت و به بررسى بلندها و گوداها و فراز و نشيبهاى بيابان پرداخت، نافع بن هلال مىگويد: من پشت سر امام به راه افتادم (تا اگر از ناحيه دشمن به او آسيب برسد از او دفاع كنم) امام فهميد و به من فرمود: براى چه بيرون آمدهاى؟ عرض كردم: از اينكه تنها بيرون رفتى پريشان شدم چرا كه لشكر اين طاغوت، در همين نزديكى است.امام فرمود: براى بررسى فرازها و گودالهاى اين بيابان آمدهام، تا هنگام حمله دشمن و حمله ما، ميدان و كمينگاه هاى ميدان را بشناسم.نافع مىگويد: سپس امام بازگشت و دستم را گرفت و فرمود: همان واقع مى شود و وعده خدا خلاف ناپذير است!! سپس به من فرمود: آيا نمى خواهى شبانه بين اين دو كوه بروى و جان خود را از اين گير و دار نجات دهى؟نافع تا اين سخن را شنيد، روى دو پاى امام افتاد و بوسيد و با سوز و گداز گفت: مادرم به عزايم بنشيند (كه بروم) شمشيرم معادل هزار درهم، و اسبم نيز معادل هزار درهم است، خداوند افتخار همسوئى با تو را به من عطا كرده، از تو جدا نگردم تا در راه تو قطعه قطعه شوم.سپس امام به خيمه زينب (س) وارد شد، نافع در مقابل خيمه در انتظار امام ايستاد، شنيد زينب به برادر مىگويد: آيا اصحاب خود را امتحان كرده اى، من ترس آن دارم كه هنگام خطر تو را تنها بگذارند.امام فرمود: سوگند به خدا آنها را آزمودم ديدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتياق كودك به پستان مادرش، اشتياق به مرگ دارند .نافع مىگويد: وقتى كه اين سخن از زينب (س) شنيدم، گريه كردم، و نزد حبيب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنيده بودم به او گفتم.حبيب گفت: سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اكنون با شمشير به سوى دشمن حمله مى كردم.
از دیگر وقايع شب عاشورا اينكه امام حسين (ع) فرزندش على اكبر (ع) را با سى سواره و بيست پياده براى آب آوردن (به سوى فرات) فرستاد، آنها در شرائط بسيار خطرناك رفتند آب آوردند، امام به ياران فرمود: برخيزيد و از آب بنوشيد و وضو بسازيد و غسل كنيد و لباسهاى خود را بشوئيد تا كفن شما باشند.نيز در مقاتل نقل شده:امام حسين (ع) برادرش عباس (ع) را (شب تاسوعا يا عاشورا) با سى نفر سواره و بيست نفر پياده براى آوردن آب، روانه فرات كرد، بيست مشك همراه آنها بود، آنها در تاريكى شب خود را به آب فرات رساندند عمرو بن حجاج فرمانده نگهبانان آب فرات وقتى كه آنها را شناخت به آنها گفت: حق آشاميدن آب داريد ولى حق بردن آن را نداريد.عباس (ع) و همراهان، مشكها را پر از آب كرده و روانه خيام شدند، دشمنان سر راه آنها را گرفتند و جنگ سختى درگرفت، جمعى از دشمنان كشته شدند، ولى از اصحاب عباس (ع) كسى كشته نشد، و آنها مشكهاى آب را به خيمه رسانيدند، امام حسين (ع) و ساير اهلبيت (ع) از آن آب آشاميدند.نقل شده حضرت زينب (س) فرمود: در شب عاشورا، نصف شب به خيمه برادرم حضرت عباس (ع) رفتم ديدم جوانان بنى هاشم به دور او حلقه زده اند و او مانند شير ضرغام با آنها سخن مىگويد، و به آنها مى فرمايد: اى برادرانم و اى پسر عموهايم! فردا هنگامى كه جنگ شروع شد، نخستين كسانى كه به ميدان رزم مى شتابد، شما باشيد، تا مردم نگويند: بنى هاشم جمعى را براى يارى خواستند، ولى زندگى خود را بر مرگ ديگران ترجيح دادند ...»
اخرين وداع
هنگامى كه امام حسين (ع) تنها ماند و به هر سو نگاه كرد، براى خود يار و ياورى نديد، صدا زد«هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ... اين سخن آنچنان جگر سوز بود، كه وقتى بانوان حرم، آن را شنيدند، صداى گريه آنها بلند شد، در اين هنگام امام سجاد (ع) كه سخت بيمار و در بستر بود برخاست و با زحمت از خيمه اش بيرون آمد، بقدرى ناتوان بود كه نمى توانست شمشير خود را حمل كند.ام كلثوم (ع) فرياد زد: به خيمه برگرد.امام سجاد (ع) فرمود:«اى عمه، مرا رها كن تا در ركاب پسر رسول خدا (ص) با دشمن بجنگم».امام حسين (ع) متوجه شد و فرياد زد: «اى ام كلثوم، او را نگهدار، تا زمين از نسل آل محمد (ص) خالى نگردد». پس امام حسين (ع) به امام سجاد (ع) فرمود: پسرم! تو بيمار هستى و جهاد بر تو واجب و روا نيست، تو حجت و امام بر شيعيان من هستى، تو پدر امامان و سرپرست يتيمان و بيوه زنان هستى، تو بايد آنها را به مدينه برسانى، و نبايد هرگز زمين از حجت و امام از نسل من خالى بماند ... سپس امام حسين (ع) با امام سجاد (ع) وداع كرد، او را در آغوش گرفت و گردن به گردن او گذاشت و گريه سختى كرد و به اين ترتيب با او خداحافظى نمود.سپس فرمود: پسرم به شيعيان من سلام برسان، و به آنها بگو كه پدرم غريبانه كشته شد براى مصيبت او ناله كنيد، و او به شهادت رسيد و براى او گريه كنيد
عاشورا/ امیر عباسی
شهادت امام حسین (ع)
به فرمان عمر سعد چند تن از شجاعان دشمن به ميدان تاختند، امام حسين (ع) تن به تن با آنها جنگيد، ولى همه آنها در برابر شمشير آتشبار امام به خاك هلاكت افتادند، عمر سعد دريافت كه در نبرد تن به تن احدى در برابر امام حسين (ع) باقى نمىماند، از اين رو نقض عهد كرد و فرمان حمله دست جمعى را صادر نمود.از هر سو به امام حمله كردند، امام آنچنان بر آنها هجوم برد كه آنها همانند ملخ پراكنده فرار مىكردند.عمر سعد بر قوم خود فرياد برآورد و گفت: واى بر شما آيا مىدانيد با چه كسى مى جنگيد اين پسر كشنده عرب است.آن حضرت همچنان مىجنگيد، و بر اثر شدت تشنگى آب طلب مىكرد ولى كسى پاسخ نمى داد.شمر با جماعتى آمدند و بين او و خيمه اش قرار گرفتند، به طورى كه به خيمه نزديك شدند.آنگاه شمر به سپاه خود خطاب كرد و فرياد زد: همه متوجه حسين عليه السلام شويد و كار او را تمام كنيد. سپاه دشمن به امام حمله كردند، ظالمى بنام «صالح بن وهب» پيش آمد آنچنان بر ناحيه ران آن حضرت ضربت زد، كه آن مظلوم از پشت اسب به زمين افتاد، طرف راست صورتش به زمين برخورد كرد، سپس در همين حال برخاست و به جنگ ادامه داد.همچنان با دشمن جنگيد تا هفتاد و دو زخم بر بدنش وارد آمد. امام كنار آمد تا اندكى استراحت كند، در كنار ايستاده بود ناگاه سنگى از جانب دشمن آمد و به پيشانى آن حضرت خورد و خون جارى شد، دامنش را بلند كرد تا خون پيشانى را پاك كند، در اين هنگام تيرى سه شعبه زهر آلود آمد و بر سينه (يا شكم) آنحضرت اصابت كرد، سپس سرش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا تو مىدانى مردى را مى كشند كه در روى زمين پسر پيغمبرى غير او نيست».آنگاه آن تير را گرفت و از پشت بيرون آورد، و خون مانند ناودان از آن جارى شد. اين هنگام ضعف بر بدن آقا مسلط شد، سپاه دشمن دست از جنگ كشيد و مدت طولانى از اين جريان گذشت، و كسى جرئت نمىكرد آخرين ضربه را بزند (و به عنوان قاتل، با خدا ملاقات كند).در اين وقت، دشمنان بى رحم، از هر سو به آن امام غريب، حمله كردند، يكى به شانه چپش ضربت زد، ديگرى بر دوشش ضربت زد، سنان بن انس به پيش آمد و چنان نيزه اش را بر گودى گلوى آن حضرت فرو برد و سپس نيزه را بيرون آورد و بر استخوانهاى سينه اش كوبيد و تير بر حلقوم او وارد ساخت، كه آن حضرت بر روى خاك زمين افتاد، پس از لحظهاى برخاست و نشست و تير را از گلوى خود بيرون كشيد، سر محاسنش را با خون بدنش رنگين نمود .هلال بن نافع (كه از سربازان دشمن بود) مىگويد: نگاه به قتلگاه كردم ديدم حسين (ع) به خود مى پيچد و در حال جان دادن است، درخشندگى چهره، و زيبائى قامت او مرا از فكر در مورد كشتن او بازداشت و من هرگز كشته آغشته به خونى را چنين نديدهام. عمر سعد به شخصى كه در جانب راستش بود گفت: برو حسين (ع) را راحت كن.و به نقلى سنان بن انس به خولى گفت: برو سر از بدن حسين (ع) جدا كن، خولى به اين قصد به سوى حسين (ع) رفت ولى لرزه بر اندام شد و بازگشت، سنان يا شمر به او گفت: «خدا بازويت را از هم جدا كند چرا لرزه بر اندام شدهاى؟».سرانجام سنان و به نقلى شمر، سر از بدن شريف آن حضرت جدا نمود، و مىگفت: «با اينكه مىدانم: تو آقا و پيشوا و فرزند رسول خدا، و بهترين انسانها از جهت پدر و مادر هستى، در عين حال سرت را جدا مىكنم».سپس سر بريده را به خولى داد تا او آن را نزد عمر سعد ببرد.
حمله به سوی خیمه ها
پس آن کافران بی حیا رو به خیمه های سید شهدا آوردند و دست به غارت برآوردند. زنی از بکر بن وائل در لشکر عمر بود. چون آن حالت شنیعه را مشاهده کرد، شمشیر برداشت و رو به آن کافران آمد و گفت: ای بی شرمان پرجفا! فرزند رسول خدا را غارت می کنید؟ پس شوهر لعینش آمد و او را برگردانید، و آن بی دینان آنچه در خیمه ها بود، غارت کردند، حتی گوشواره ها از گوش کودکان و خلخال ها از پای زنان بیرون کردند تا آنکه گوش ام کلثوم را دریده، گوشواره های او را بردند. از فاطمه، دختر امام حسین (ع) روایت کرده اند که گفت: من کودکی بودم و دو خلخال طلا در پای من بود. نامردی خلخال ها را از پای من بیرون می کرد و می گریست، گفتم: ای دشمن خدا چرا گریه می کنی؟ گفت: چگونه نگریم که دختر حضرت رسول صلی الله علیه و آله را غارت می کنم. گفتم: تو گر می دانی که من دختر پیغمبرم، چرا متعرض غارت من می شوی؟ گفت: اگر من نگیرم، دیگری خواهد گرفت.
گریه ملائکه و اهل آسمان بر امام حسین (ع)
در احادیث وارده در گریستن و حزن و اندوه همه اهل آسمان ها و ساکنین ملأ اعلی و سایر علوّیات و اصناف ملائکه و حورالعین و غلمان و خزّان جنان و رضوان و آنچه که در بهشت است و مالک نار و آنچه که در آن است و آفتاب و ماه و ستارگان و آنچه در آسمان ها و در زیر آنها است .در کتاب علل الشرایع مسند از ابن حمزه ثمالی روایت کرده که گفت:«گفتم: یا ابی جعفر! ای پسر رسول خدا! آیا همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: چرا. گفتم: پس به چه سببی است که یک نفر از شما قائم نامیده شده؟ فرمود: وقتی که جدّ من حسین (ع) کشته شد فرشتگان به درگاه خدا نالیدند و به گریه و زاری فریاد برآوردند و عرض کردند: ای خدای ما و آقای ما! آیا دست باز داشتی از کسی که کشت برگزیده تو پسر برگزیده تو را از آفریده های تو؟ آنگاه وحی فرستاد خدای عزّؤجلّ به سوی ایشان که: آرام گیرید ای فرشتگان من! سوگند به عزّت و جلال خودم که هر آینه البته البتّه انتقام می کشم از ایشان، هر چند پس از زمانی باشد. پس پرده برداشت خدای عزّوجلّ از امام هائی که از فرزندان حسین (ع) اند برای فرشتگان تا خرم و خوشحال شدند، و قائم آل محمد (ص) را به ایشان نشان داد، در حالتی که آن حضرت به نماز ایستاده بود، و فرمود: به این قائم از ایشان انتقام خواهم کشید
اعمال روز عاشورا
1ـ عزاداري بر امام حسين (ع) و شهداي كربلا، در اين مورد از امام رضا (ع) نقل شده است: هر كس كار و كوشش را در اين روز، رها كند ، خداوند خواستههايش را برآورد و هر كس اين روز را با حزن و اندوه سپري كند، خداوند قيامت را روز خوشحالي او قرار دهد.
2ـ زيارت امام حسين (ع)
3ـ روزه گرفتن در اين روز كراهت دارد؛ ولي بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشاميدن خودداري شود.
4ـ آب دادن به زائران امام حسين (ع)
5ـ خواندن سوره توحيد هزار مرتبه
6ـ خواندن زيارت عاشورا.
7ـ گفتن هزار بار ذكر «اللّهم العن قتلة الحسين (ع)
منابع
1- نهج البلاغه (1368ش). ترجمه ی سید جعفر شهیدی
2- ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبه الله
3- ابن اثیر، عزالدین ابی الحسن
4- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (1391ق/1971م). العبر. ج3.
5- ابن طاووس، علی بن موسی (1417ق). اللهوف فی قتلی الطفوف.
6- پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، دوازدهم، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1380 ه .ش
7- ری شهری، محمد، میزان الحکمه، حمید رضا شیخی، سوم، قم، دارالحدیث، 1381 ه .ش
8- طباطبایی میرجهانی اصفهانی، سید محمد حسن، البُکاءُ للحُسَین، اول، قم، احقاف، 1388ه.ش
9- قمی، شیخ عباس، سَفینَهُ البِحار، سوم، قم، دارالأسوه، 1380 ه.ش
10- مَفاتیح الجَنان، سید محمد حسین سجاد، دوازدهم، اصفهان، مهر ثامن الائمه، 1386 ه.ش
11- مُنتَهَی الآمال، کاظم عابدینی مطلق، اول، قم، علویون، 1328 ه.ش
12- نَفَسُ المَهمُوم، جواد قیومی، اول، تهران، دارالثقلین، 1387 ه.ش
13- بِحارُ الأنوارِ الجامِعَهُ لِدُرَرِ أخبارِ الأئمَّهِ الأطهارِ، سوم، تهران، دارالکتب الإسلامیه، 1382،ه.ش
تهیه و تنظیم:محمود رضا درخشانی