۲۲ آذر ۱۴۰۳ ۱۱ جمادی الثانی ۱۴۴۶ - ۳۴ : ۰۵
عقیق: زهرا بختیاری: گلزار شهدای بهشت زهرای تهران قطعه ای از خاک کشور است که شریف ترین مردان خدا را در خود جای داده. اینجا خانه امید پدران و مادران و همسران و فرزندان این مردان است. چه بسیار مادرانی که روزها را می شمارند تا پنجشنبه دیگری از راه برسد و خودشان را برسانند کنار فرزندانشان.
مادرهایی که 30-40 سال است هر هفته به دیدن فرزندانشان میروند و انگار نکن که بر سر قبری می آیند تا مویه کنند. وقتی مقابل حجله های آلومینیومی می ایستند تا شیشه آن را تمیز کنند آیینه تمام نمای زندگی مقابلشان قرار می گیرد. حجله هایی که برای فرزندان جوانشان درست کردند و هر کسی هماهنگ با حال دلش داخل آن را مزین کرده به عکسی از شهید و آیینه و شمعدانی و یا یادگاری هایی که از بچه شان باقی مانده.
بعضی از حجله ها انگشتر، تسبیح، عکس و قرآنی را در بر دارند که هنوز خون شهید متبرک بر آن سرخی خود را به چشم میکشد.
اینجا موزه درخشان ترین عصر ایران است که آثارش به ساده ترین شکلی نگه داری می شود. ویترین های آلومینیومی که بالای سر هر مزار نصب شده و قفل ساده ای محتویات آن را محافظت می کند. مسئول نگهداری از این آثار اغلب مادران و پدرانی هستند که سالها عمرشان را در کنار این ویترین ها سپری کردند.
در میانه این مزارها که قدم می گذاری به نظر می آید همه حجله ها یکی و شبیه هم هستند اما وقتی یکی یکی از مقابلشان می گذری بدون اینکه متوجه باشی حداقل چند ثانیه و حتی گاهی چند دقیقه می مانی و داخلش را نگاه می کنی. با خودت فکر می کنی همین یک عکس و قران و آیینه شمعدان کوچک پلاستیکی چه با امید چیده شده و چه با انگیزه تمیز و مرتب است.
هر مادری که به اینجا بیاید یک قفل حتما همراهش دارد. تاقسمتی از مزار پسر که البته در ذهن آنها خانه فرزندشان است را هر از گاهی دستی بکشد و مرتبش کند.
گاهی پیش می آید قفل ویترین گم میشود و خانواده مستاصل که حالا چطور در ویترین را باز کنند. به همت مسئول خانه شهید، آقا ناصر قفل ساز و یک جورهایی تاسیساتی مشکل را حل می کند. او به خاطر عهدی که با شهدا دارد در میانه قبرها می چرخد تا اگر قفلی گم شده بود یا حجله ای در نبود خانواده باز شده بود قفل جدید نصب کند.
این کار را در حالی انجام می دهد که نه دستمزدی بابت آن دریافت می کند و نه جزو دستور کار اداری است. اولین بار که او را دیدم یک کشوی کوچک پر از قفل های رنگارنگ در دستش بود که روی هر کدام نام یک شهید نوشته شده بود.
آقا ناصر می گوید کار من ساختن قفل ویترین هایی است که به هر دلیلی گم شدند. قفل های یدک را هم مرتب در کشوهای مختلف می گذاریم. مثلا روی کشویی که نوشته شده 28 یعنی کلید قفل ویترین های قطعه 28 گلزار شهدای بهشت زهراست.
می پرسم هزینه ساخت کلیدها چقدر است؟ می خندد با روایت خاطره ای جوابم را می دهد. «برادر و خواهر یک شهید پس از سالها از خارج از کشور آمده بودند تا سر به مزار شهیدشان بزنند. از من خواستند قفلی تهیه کنم برای حجله. بعد از انجام کار برادر شهید اصرار می کرد که باید شماره کارتت را بدهی تا هزینه را واریز کنم. اما ما اینجا برای دلمان کار می کنیم نه جیبمان.»