۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۸ : ۰۶
عقیق:امیرالمؤمنین(ع) فرمود: شما را به پنج چیز وصیت مىکنم که براى به دست آوردن آنها اگر بر شتر سوار شوید و تند بتازید، شایسته است؛ أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا:
هیچ یک از شما جز به پروردگار خود امید نبندد؛ لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ
و از چیزى جز گناه خود نترسد؛ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ
و اگر چیزى که از او بپرسند که نداند، از گفتن «نمىدانم» شرمنده نباشد؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ
و از آموختن چیزى که نمىداند، ننگ نداشته باشد؛ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ
بر شما باد به صبر، زیرا صبر نسبت به ایمان چون سر است نسبت به بدن؛ در بدنى که سر نباشد، خیرى نیست. همچنین است در ایمانى که با شکیبایى توأم نباشد؛ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا [خَیْرَ] فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ.
امیرالمؤمنین در بخشی از این روایت میفرماید: «هیچ یک از شما جز به پروردگار خود امید نبندد»؛ چه اینکه امیدواری به خداوند متعال موضوعی است که در آیات الهی و روایات نورانی اهلبیت علیهمالسلام بسیار بر آن تأکید شده و از آن به تعبیر «رجاء» یاد شده است. در مقابل آن، صفت «قنوط» یا ناامیدی از رحمت خدا قرار دارد. امام خمینی (ره) در این باره مینویسد: «رجاء، از فطریّات است، و قنوط برخلاف فطرت مخموره و از احتجاب است. و نیز مبدأ حصول رجاء، حسن ظنّ به خدای تعالی و مبدأ قنوطِ از رحمت، سوء ظنّ به ذات مقدّس است.» (شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 130) همچنان که در کنار امیدواری به رحمت خداوند، باید ترس از عقوبت الهی قرار گیرد؛ از این جهت گفته شده خوف و رجاء حالت مطلوبی برای انسان مؤمن است.
در این باره امام صادق(ع) ضمن روایتی فرمود: هیچ بنده مؤمنى نیست مگر آنکه در قلبش دو نور وجود دارد: نور خوف و نور رجاء؛ اگر سنجیده شوند هیچ یک بر دیگرى برترى ندارد؛ إنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْد مُؤمِن اِلاّ فی قَلْبِهِ نُوران؛ نُورُ خیفَة و نُورُ رَجاء؛ لَو وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلى هذا وَ لَو وُزِنَ هذا لَمْ یَزِدْ عَلى هذا. ( الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص67)
منبع:تسنیم