۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۵ : ۱۰
عقیق:جمعه است. همان روزِ ثواب زیارت سیدالکریم(ع) که با زیارت سیدالشهدا(ع) برابری میکند. همین بها و بهانه معنوی، خیلیها را از دور و نزدیک به آستان حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) کشانده. مردم در بازار حضرتی، گرم خرید و گشت و گذارند. بعضی با دیدن قیمت ها صورت سرخ نگه میدارند با سیلی، تا آب در دل زن و بچهشان تکان نخورد؛ حساب شده دست به جیب میشوند. بعضی اما اوضاع مالی بهتری دارند؛ کیسههای خرید را میتوان توی دستشان دید. سینیهای خرمای خیراتی مثل قبل پر نیست، یکی از فروشندهها میگوید: «قبلا که قیمت خرما کمتر بود، مردم بیشتر خیرات میکردند. حتی مشتریهایی داشتیم که تلفنی سفارش خیرات میدادند.» تورم بدون تعارف، روی قدرت خرید مردم اثر گذاشته اما همان قدر که میتوانند هم کوتاهی نمیکنند. بعضی مشتریها هم چانه می زنند تا کالای مورد علاقه شان را با تخفیف بخرند. اینجا بازار حضرتی ری است. همان بازار قدیمی که عمری است رفت و آمدها، رکودها و رونق ها را به خود دیده. گذرِ شاهان و بزرگان بوده برای زیارت و پذیرای نیازمندان و حاجتمندانی که به امید گشایش، زائر آستان حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) میشدند. بازاری که این روزها پس از اغتشاشات اخیر تهران، باز هم امن و آرام، فرش رنگارنگ مغازههای مختلف را زیر پای زائرانی پهن کرده که از این گذر قدیمی خود را به حرم میرسانند و تا جایی که بودجهشان برسد، سوغات میخرند.
دیر نرسیدم که؟!
جلوی درهای ورودی حرم، انتظامات خوشآمدگوی زائران و کنترل کننده امنیت حرم هستند. 20 دقیقه تا اذان ظهر مانده. عجله و شتاب زائران برای عبور از ورودی ها بیشتر می شود، میخواهند خود را به نمازجمعه حرم برسانند. بانوی جوانی با ظاهر مرتب و آراسته می پرسد: «خانم راهپیمایی شروع شده، دیر که نرسیدم؟» دوست ندارد تصویر و نامی از او منتشر شود، میگوید: «ما مردم ایران یک خانوادهایم. امروز آمدهام تا با حضورم دشمن بفهمد حق دخالت در مسائل کشور را ندارد. من رانندگی میکنم و گران شدن بنزین، آن هم دقیقا بعد از یک دوره تورم حسابی، واقعا غافلگیر کننده بود. اما نباید بگذاریم مغرضها با آشوب اوضاع را ناامن کنند.»
«مجید تمیزی» هم همراه پسرش آمده است. خودش در شلوغیها و ناامنی حضور نداشته اما برادرش نظامی است: «حمله مسلحانه، آسیب به جان و مال مردم، اسمش اعتراض نیست. حمله به درمانگاه، فروشگاه و غارت مغازه مردم، اسمش دفاع از مردم نیست.»
من خودم معترض بودم
مردی که خودش هم جزو معترضان این چندروزه بوده، به راهپیمایی مخالفان اغتشاش آمده. فقط نام کوچکش را میگوید: «حمید هستم و فامیلیام بماند. در شهر قدس آمدیم و اعتراض کردیم، نه توهین نه فحاشی. اما یکهو چند جوان با روی پوشانده شده و مسلح به قمه و چاقو از یک خیابان فرعی آمدند بین جمع. شروع کردند به فحاشی. دیگران را با داد و فریاد تحریک میکردند. هرکس جلو نمیرفت انگ غیرت نداشتن و ایرانی نبودن میخورد. یک سردسته داشتند که حمله کرد به سمت شیشههای یک مغازه و در چشم به هم زدنی آنها را شکست. ناگهان هرج و مرج شد. چهرهشان را پوشانده بودند اما همانقدر هم که مشخص بود برایم آشنا نبود. قبلاً در محله ندیده بودمشان. بعضی جوانها هم تحت تاثیر جوّ آنها قرار گرفتند. چیزی که برایم عجیب بود این بود که چرا بعضی هایشان با بچه های خردسال آمده بودند. به خدا من که شک کردم بچه خودشان باشد. خیلی حرفهای بودند. مردم را هیجانی و عصبی میکردند. به مرور راهها بسته شد. محلهمان مثل محله غارتزده ها شده است. نه بانک و نه پمپبنزین سالم. نردههای خیابان را کندند و خیلی جاها هنوز جای آتش زدن لاستیک وسط خیابان هست. حتی برای یک خرید ساده میترسیدیم از خانه بیرون برویم. هر کس بیرون از خانه بود دلمان هزار راه میرفت تا برگردد. تنها چیزی که در این بین به گوش نرسید خواسته ما مبنی بر بهبود وضع اقتصادی بود. اغتشاش را اصلا تایید نمیکنم. امروز با همسرم برای زیارت آمده بودیم که وظیفه خودم دانستم بیایم و عضو کوچکی از این جمع باشم.»
حاضران و علاقهمندان قرار است بعد از اقامه نماز جمعه، از حرم تا میدان اصلی شهرری راهپیمایی کنند و خشم خودشان را از منحرف کردن اعتراض مردم و تبدیل آن به بهانهای برای آشوب و فتنه، با مشتهای گره کرده، ابراز کنند. صدای خطبههای نمازجمعه در همه صحن ها پخش می شود، امام جمعه موقت شهرری می گوید: «مردم هیچ وقت به خودشان صدمه نمی زنند. غارت فروشگاهها به هیچ وجه کار مردم نبود.»
یعنی دوباره دخترم را می بینم؟!
چند روزی از آن ماجرا گذشته اما هنوز هم رد ترس و نگرانیهای آن ساعتهای دوری و بیخبری از فرزند توی چهرهاش پیداست. مادری که میگوید: «مدام به خالهام زنگ می زدم، گریه میکردم و دلداریام میداد. حالا هم آمدهایم زیارت برای شکرگزاری تا آرامش قلبی پیدا کنم.» او حاضر می شود خاطره آن روز را رو به دوربین ما بگوید و دلشوره های مادرانهاش از روزهای اغتشاش در اسلامشهر را به اشتراک بگذارد. نامش را میپرسم و پاسخ میدهد: «اسم و رسم من مهم نیست. بنویسید یک مادر نگران که ساعتها دلواپسی کشید.» خاطره آن ساعت ها را این طور مرور میکند: «آن روزها که اغتشاش شد، مسئولان دانشگاه با توجه به اینکه اوباش معمولا به مراکز و ساختمانهای عمومی حمله میکردند و آسیب میزدند، دانشجویان را تعطیل کردند. اما جوّ خیابانها امن نبود. بچهها نه میتوانستند برگردند نه جایی را داشتند که بروند. آن شب دخترم و چند نفر دیگر رفته بودند خانه خاله یکی از دانشجوها. تا ساعت 12 شب آنجا بودند. ساعتها نگران بودیم. نه میتوانست به خانه بیاید نه ما میتوانستیم برویم دنبال او. یعنی شرایط ناامنی خیابانها اجازه نمیداد. احوال خودم هم خیلی بد بود. تمام آن ساعت ها یک سئوال توی ذهنم میچرخید؛ خدایا یعنی دوباره دخترم را میبینم؟! طفلک دخترم وقتی به خانه برگشت، گریه میکرد و مضطرب بود. میگفت مدام صدای گلوله میشنیده. اغتشاشگرها پمپبنزین، بانک و معابر را آتش میزدند. چیزهایی دیده بود که تا حالا ندیده بود مثل صدای شلیک، گاز اشک آور و تخریب فضاهای عمومی. باور کنید بعد از آن روز جرئت نمیکنم او را تنها به دانشگاه بفرستم. خودم او را می برم.»
ما، مردم ایرانیم...
در صف شعاردهندگان هستند. 4 خانم که با مشتهای گره کرده، مسیر حرم حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) تا میدان اصلی ری را در راهپیمایی علیه اغتشاشگران و آشوبهای چند روز اخیر کشور طی میکنند. «اعظم نصیری» تجربه حضور در راهپیمایی ضدفتنه سال 1388 را هم دارد. صحبتهایش را با تاکید بر «مردمی بودن» این راهپیمایی آغاز میکند: «همیشه به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) میآیم. در نمازجمعه و برنامههای حرم هم شرکت میکنم. اهل ری هستم و بسیاری از چهرههایی که امروز اینجا میبینم، مردم ری هستند و همیشه حامی انقلاب. جمعیت امروز، فرمایشی و ساختگی نیست. واقعیت همین چیزی است که میبینم؛ مردم آمدهاند تا صف اعتراض بجا و درست را از فتنه جدا کنند.» نصیری به شبهه رسانههای ضدانقلاب مبنی بر داوطلبانه نبودن و اجباری بودن شرکت در این راهپیمایی هم پاسخ میدهد: «درست میگویند؛ مردم با پای خودشان به راهپیمایی نیامدهاند؛ با پای دل با جان و دل آمده اند و هربار که لازم باشد هم می آیند. ما برای حمایت از ولایت فقیه و امنیت کشور آمدهایم.»
به نفع خودشان، به ضرر مردم
«جمعه هرجا باشم، سعی میکنم خودم را به حرم برسانم و در نمازجمعه شرکت کنم.» خانم «امیری» از روزهای التهاب و اغتشاشات اخیر میگوید: «همسرم و پسرم شلوغی ها را دیده بودند و آن طور که آنها میگفتند، اول مردم به میدان آمده بودند و بدون خشونت، اعتراض خودشان را به مشکلات اقتصادی و گرانی ناگهانی قیمت بنزین نشان میدادند. مدتی نگذشته بود که افرادی که اغلب چهرهشان را پوشانده و سلاح سرد داشتند، جو را خشونتآمیز کردند. طوری که مردم عادی برای تردد در شهر و محلهها دلهره داشتند. ظاهرا مسلح به سلاح سرد و انواع قمه و چاقو هم بودهاند. رفتارهایشان نشان میداد از قبل تعلیم دیدهاند و به این کار توصیه شده بودند.»
از جمعیتی میگوید که می توانست بیش از این باشد: «این برنامه کاملاً مردمی است. هیچ جوّ و اجباری در کار نبود. بعد از نماز اطلاعرسانی کردند و هرکس شرایطش را داشت و علاقه، شرکت کرد. حتی تا جایی که من می دانم چندان تبلیغ و اطلاعرسانی قبلی هم انجام نشده بود. جمعیتی که میبینید، بیشترشان زائران و شرکت کنندگان نماز جمعه حرم مطهر سیدالکریم(ع) هستند. اگر همه مردم ری مطلع میشدند حتما جمعیت بیشتری میآمد. با این حال شکرخدا امروز هم جمعیت خوبی آمده است.»
امیری از گل آلود کردن اب و منحرف کردن صدای خواستههای اقتصادی مردم توسط آشوب طلبان هم میگوید: «این افراد معاند، ضدانقلاب و همانطور که رهبری فرمودند اشرار بودند که خودشان را بین مردم جا زدند. مردم فشار اقتصادی را تجربه میکنند، اعتراض و سئوال دارند اما هیچ وقت اوضاع را برای خودشان بدتر نمیکنند، به خودشان آسیب نمیزنند. این اصلا با عقل جور در نمیآید که مردم به خودشان ضربه بزنند آن هم در این اوضاع و احوال اقتصادی. فتنهگرها و آشوبگران از این شرایط و آب گل آلود میخواستند به نفع خودشان ماهی بگیرند. آنها به نفع مردم کاری انجام ندادند. اتفاقا با آسیب زدن به اموال عمومی، ناامنی و ایجاد خسارت برای دیگران به ضرر مردم کار کردند. اینها اگر واقعاً دلسوزند پس چرا اعتراض مردم را با آرامش و از راههای قانونی پیگیری نمیکنند؟ مدام برای مردم دردسر می سازند.»
حرفی هم با مسئولان دارد: «مردم ما عاقل و فهیم هستند. مملکت، امنیت و انقلاب خودشان را دوست دارند. مسئولان باید درباره اجرای طرحها به مردم اطلاع و توضیح دهند، روشنگری کنند. مطمئن باشید، مردم هم همراه می شوند و درک می کنند. انقلاب و مملکتشان را دوست دارند و نمیخواهند صدمهای به آن و اقتصاد برسد.»
مسافری از سمنان
مرد جوان با غیرت و از ته دل، شعار می دهد اما شعار مربوط به «تولید ملی» و «رونق اقتصادی» را با شور و هیجان بیشتری به زبان میآورد؛ با مشتی محکمتر گره شده. اهل ری نیست، اهل تهران هم. پس اینجا چه میکند؟ خودش را «مهدی محمدی» معرفی میکند: «برای شرکت در مراسم ختم زنداییام آمدیم تهران و اینجا هم برای زیارت. در نمازجمعه حرم شرکت کردم. بعد از آن هم آمدم راهپیمایی. در سمنان هم اعتراض شد اما اغتشاش نه! مسالمتآمیز بود و مردم حرفشان را زدند. شنیدهام تهران بعضی اماکن عمومی آسیب دیده، ماشین و خانه مردم را سوزاندهاند. واقعا ناراحت شدم. دود این آتش توی چشم چه کسی رفت جز مردم بیگناه. اگر آنهایی که شلوغ کردند و ناامنی به بار آوردند، اعتراض دارند، بیایند خیلی منطقی و قانونی حرفشان را بزنند. نه اینکه مردم را اذیت کنند. آنهایی که خانه و ماشینشان سوخت از کجا بیاورند و خسارت را جبران کنند؟ این کارها باعث می شود، صدای اعتراض مردم شنیده نشود و گم شود. من هم زن و بچه دارم. امنیت کشورم را دوست دارم و امروز برای همین اینجا هستم.» این مهمان ری و زائر سیدالکریم(ع) هم از مسئولان میخواهد به مشکلات اقتصادی کشور رسیدگی کنند تا مردم بهتر زندگی کنند.
اینجا کسی غریبه نیست
در جمع راهپیمایان ضد آشوب مردم ری، افرادی از اقشار مختلف هستند. مادرانی که نوزاد به آغوش آمده اند یا پدرانی که فرزندانشان را در این مجال مدنی امن و آرام، قلمدوش کردهاند، بیشتر از بقیه سوژه عکس عکاسان می شوند. پیرمردهای کهنهکار انقلابی هم کم نیستند. بعضیهایشان به زحمت راه میروند اما جا نمیمانند. آهسته اما پیوسته راه میروند و شعار میدهند. یکی که کلاه سبز به سر دارد و سیّد است، میگوید: «کربلایی رحیم! یادت هست دهه 60 را؟ منافقها یک مدت خودشان را بین مردم جا زدند اما ماه پشت ابر نماند؛ لو رفتند و افتادند به جان و مال مردم.» حاج رحیم میگوید: «پس چی که یادم هست! مگر می شود فراموش کرد؟» مردی مسن اما قبراق از کنار آنها عبور می کند و خطاب به آنها میگوید: «ماشاءاللهجوان های دیروز ، ماشاءالله!» همه میخندند. مرد با کاغذی که شعاری درباره فلسطین روی آن نوشته شده، تند راه می رود و بین جمع محو میشود. از آن، همیشه رزمندههاست. اورکتِ سبزِ انقلابیاش این را میگوید. انگار برای همه آشناست. سید میگوید: «همیشه همینها را میپوشد. کهنه هم که میشود، دوباره یکی دیگر میخرد.»
انگار همه همدیگر را خوب می شناسند. همسایه و رفقای قدیمیاند. بعضی هم اهل ری نیستند و از راهپیمایی خبر نداشتهاند اما از همان پیادهرو شعارهایی که راهپیمایی کنندگان سر میدهند را تکرار میکنند. چندتایی از مغازهدارها با آقایان توی صف راهپیمایی از دور سلام علیک می کنند. یکی از جوانها با لحن شوخی میگوید: «حاج حیدر، یعنی به گرانی بنزین اعتراض نداری که رفتی راهپیمایی؟» حاجی که مردی قدبلند با موهای جوگندمی است، خیلی جدی میگوید: «به آتش بنزین فتنهگرها بیشتر اعتراض دارم. مشکل گرانی هم حل میشود ان شاءالله. امنیت نباشد کار و کاسبی هم معنا ندارد، مرد مومن!» مردم با گفتن شعار «فتنهگر و آشوبگر، عامل دست دشمن» راه را ادامه میدهند. به عقب برمیگردم، مرد جوان، مغازه را به دوستش میسپرد و به جمع ملحق می شود.
توی صف، پیرمردی افغانستانی هم هست. کنجکاوم بدانم اینجا چه میکند؟ اما خودم پاسخ را میدانم برای مردی که جنگ، آوارهاش کرده و سالهاست ایران وطن دوم اوست چه چیزی باارزشتر از امنیت؟ بیراه حدس نزدهام. وقتی قرار است بیانیه را بخوانند به مرد جوانی که کنارش ایستاده میگوید: «اینجا خانه دوم ماست. امن و آرام باشد به لطف خدا.»