۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۰۷
عقیق:خداوند سبحان در قرآن کریم به کسانی که با زبان ایمان آوردهاند تذکر میدهد که گمان نکنند مورد آزمایش قرار نمیگیرند و حتی در آیه دیگری تاکید کرده که اهل ایمان، ایمان بیاورند. حتی در جای دیگر به نمازگزاران نهیب زده و که از نمازشان غفلت میکنند. به همین دلیل میتوان گفت که میتوان نماز خواند و ادعای مسلمانی داشت ولی در باطن خبری نباشد. نبود شناخت از اسلام مسئلهای است که میتواند زمینه انحرافهای اجتماعی را فراهم کند تا جایی که دست به خون فرزند رسول خدا (ص) آلوده کنند و جامعه سکوت کند. اتفاقی که در سال ۶۱ هجری شاهد آن بودیم.
مسلمانانی که پس از شهادت مولای متقیان در محراب نماز وقتی شنیدند که ایشان در نماز صبح به ضرب شمشیر به شهادت رسیدند، با تعجب میپرسیدند که «مگر علی(ع) نماز میخواند؟» زیرا آنها سالها تحت نظام حکومتی و تبلیغی معاویه ریست کرده بودند و طبیعی بود که شناختشان از اسلام محدود به تبلیغات معاویه و بنیامیه باشد.
مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی در مباحثی در محرم ۱۳۹۰ از عبارت «مسلمان معاویهای» برای نسلی از مسلمین که در شام زندگی میکردند و دین خود را از منبرها و دستگاههای تبلیغی معاویه گرفته بودند به کار میبرد. این مباحث به صورت مفصل در کتاب «سلوک عاشورایی» منزل دهم آمده که به اختصار در این مطلب نقل شده است.
شامیانی که با همراهی دستگاه بنیامیه زمینه شهادت سیدالشهدا(ع) را فراهم کردند و پیش از آن نیز فشارهای بسیاری بر اهل بیت(ع) وارد کرده بودند. مرحوم آقا مجتبی تهرانی در این مباحث میگویند: «جهالت شامیان ضریب سه داشت»، یعنی هم نسبت به رهبری قیام، هم نسبت به هدف او و هم نسبت به وضع موجود جاهل بودند. به عبارتی او جهل آنها را از جهل دیگر مسلمین در برابر قیام سیدالشهدا بیشتر میداند و علت بیشتر بودن آن را نیز «جهل نسبت به وضع موجود» معرفی میکند؛ به عبارتی شامیان نمیدانستند حیقت دین چیست و باید به چه کسی اقتدا کنند و از فساد بنیامیه نیز بیخبر بودند.
«اطلاعات شامیان تنها از ناحیه سران نظام موجود تامین میشد یعنی هرچه معاویه راجع به خودش یا دیگران میگفت میپذیرفتند. اطلاعات این مردم نسبت به شخص حاکم، از خود او، یاران او و حرفها و قیل و قالهای طرفداران حکومت بود.» «از آن طرف، هرچه معاویه راجعبه امام علی، یا راجعبه امام حسن و امام حسین میگفت قبول میکردند. به تعبیر دیگر اسلامشان را از معاویه گرفته بودند و «مسلمان معاویهای» بودند، چون آنها تمام حرفهای معاویه و طرفدارانش را باور میکردند و هیچ حرف دیگری به گوششان نخورده بود.»
با مرور این مطالب میتوان معیارهایی برای اسلامی که معاویه منادی آن بود را به دست آورد، اسلامی که حرام انجام دادن نهتنها حلال است بلکه امری مباح نشان داده میشود و زیرپا گذاشتن حدود الهی محدودیتی ندارد. «اطلاعات اکثر اهالی شام نسبت به بنیهاشم و یا نسبت به نظام اسلامی از طریق معاویه بود. حتی حق تفکر نداشتند؛ گویا معاویه طوری برنامهریزی کرده بود که شعور ذاتی آنها را هم گرفته بود و هرچه به آنها میگفت، همه میپذیرفتند.»
«حکومت معاویه از حربههای حکومتهای فاسد که تطمیع، تحمیق و تهدید است استفاده میکرد. او در مخالفت با آلعلی از هیچچیزی باک نداشت. در قراردادی با امام حسن متعهد شد، حُجربنعدی را نکشد ولی او را با شش نفر دیگر زنده به گور کرد. عین خیالش هم نبود چون صدهزار «آدم نفهم» در اختیار داشت.» همراهی و حمایت افراد نادان سبب میشد که حکومت معاویه بتواند به اهدافی که دنبال میکند بهتر و زودتر دست پیدا کند.
«معاویه در یک دست «بوق» یعنی تبلیغات و در یک دست «اسلحه» و تهدید داشت که کار را پیش برد. امثال او هم اینطور هستند.»
مرحوم آیتالله تهرانی با ارائه شواهدی که بخشی از آن بالا آمد عنوان میکند که معاویه درصدد به حکومت رسیدن است و اسلام برایش موضوعیت ندارد و از بین بردن دین و آیین هدف نهاییاش بوده است: «ابزار آنکسی که میخواهد اسلام را زنده نگهدارد غیر از ابزار کسی است که میخواهد حکومت را دست بگیرد. آنکه میخواهد به هر قیمتی حکومت را در دست بگیرد، ابزارش پول، اسلحه و بوقهای تبلیغاتی است.»
«از یک طرف بوقهای تبلیغاتی راه میاندازد که جلوی فکر کردن مردم را بگیرد از آنطرف پول میدهد تا عدهای از افراد را تطمیع کند و آنها را با پول بخرد. از طرفی دیگر، عدهای از ترسوها را هم تهدید میکند تا کسی حرف مخالف نزند. این، ابزار حکومتهای شیطانی است.» «معاویه کوفه را بهدست زیادبنابیه داد و بصره را هم به آن ضمیمه کرد تا او در این بلاد، شیعیان امام علی(ع) را راحت نگذارد. زیاد هم در مقابل این محبت هرجا شیعه پیدا میکرد، میکشت. چنان ترس و وحشتی ایجاد شد که از خودشان هم تقیه میکردند به خانه هم که میرفتند نمیتوانستند با هم صحبت و درددل کنند.»
همانطور که میبینیم معاویه با ایجاد رعب و وحشت و با حمایت افراد نادان زمینه حکومت صالحان را از بین میبرد تا بتواند راحتتر به شیوه قیصر و کسری حکومت کند، حکومتی که بوی اسلام محمدی نمیدهد و خبری از ارزشهای والای اخلاقی که پیامبر برای آنها مبعوث شده بود نیست.
«پسر ابوسفیان به فرماندارانش دستور داد شهادت شیعیان علی و خاندانش را در محکمهها نپذیرند، بلکه باید طرفداران و اطرافیان عثمان و هرکسی که فضائل و مناقب او را در مجالس رسمی نقل میکند، تکریم شود. اگر کسی از عثمان تعریف کرد، در اعزاز و اکرام آنان کوتاهی نکنید! آنچه در مناقب عثمان نقل میشود باید با مشخصات ناقل به شام گزارش شود. یعنی هرکس جملهای در فضلیت عثمان نقل میکرد، برایش پروندهای تشکیل میدادند و حقوق و مزایای مشخصی برایش در نظر میگرفتند. به اصطلاح ما این یک «رویه» شده بود و مردم هم یاد گرفته بودند چطوری از دستگاه معاویه پول دربیاورند و ناقلان این حدیثها جایزه و عطیه میگرفتند.» این رفتار در واقع مکمل پازل قدرت بنیامیه است و با پر و بال دادن به موضوعات جعلی حقیقت را از ذهنها پاک کند و آنها را در مرتبه امور بیاهمیت قرار دهد.
بر اساس این گزارش کتاب «سلوک عاشورایی» که جلد دهم این مجموعه است با هدف تشریح و تبیین خطبه منا سیدالشهدا که در سال پنجاه و هشت هجری بیان شده بود، جمعآوری شده اما مرحوم تهرانی در ابتدا نمایی از فضای خفقانآور حکومت اموی به مخاطب نشان میدهد تا زمینه دریافت این خطبه فراهم شود.
منبع:فارس