۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۲ : ۱۸
عقیق:متن زیر جلسه پنجاه و هفتم از سلسله مباحث مهدویت است که توسط حجت الاسلام سیدمحمدباقر علوی تهرانی ایراد شده است.
یکی دیگر از اموری که تحت عنوان حکمت غیبت مطرح میکنند این است که اگر امام ظاهر شود، کشته میشود، بنابراین برای ترس از کشته شدن، غیبت وجود دارد. چند روایت رو میخوانم و بعد توضیحی را عرض خواهم کرد.
امام صادق (ع) فرمود «قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لابد للغلام من غیبة فقیل له: و لم یا رسول الله؟ قال: یخاف القتل» یعنی سول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ناچار برای آن کودک (امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) غیبتی خواهد بود. پرسیده شد: برای چه؟ فرمود: برای محفوظ ماندن جانش.
زراره از امام باقر (ع) نقل میکند «إنّ للغلام، غیبه قبل أن یقوم و هو المطلوب تراثه.» قلت: و لم ذلک؟ قال: یخاف، و أومی بیده إلی بطنه؛ یعنی القتل» یعنی به درستی که برای کودک، پنهان شدنی پیش از قیام است و او کسی است که میراثش طلب کرده میشود. عرض کردم: سبب پنهان شدن او چیست؟ فرمود: بیم کشته شدن را دارد.
اما نکتهای که وجود دارد این است که ما یک ترس داریم که از سر زبونی و ضعف نفس است که این ترس مذموم است. اما یک ترس داریم که بر اساس تدبیر و تعقل است، این ترس عاقلانه است. ترس مذموم در امام راه ندارد و امام از مرگ نمی ترسد. یکی از علل ترس از مرگ وابستگی به دنیاست که این خاندان ندارند. یکی به خاطر این است که برای آخرت کاری نکرده اند، که این خاندان بری از این معنا هستند. یکی به این دلیل است که به قیمت آباد کردن دنیا، آخرت را خراب کرده اند که باز هم این خاندان دور از این معنا هستند. لذا ترسی از مرگ ندارند. بلکه این ترسی که وجود دارد به خاطر این مسئله است که اهل بیت اگر خونی را در راه خدا میدهند باید ثمره داشته باشد نه اینکه به هدر برود. بنابراین لازم است امام بخشی از زندگی را در غیبت به سر برد، تا شرایط فراهم شود. اگر شرایط فراهم نشود، ولو اینکه کشته شدن در راه خدا وجود داشته باشد، اما این کشته شدن به هدر دادن خون است.
اینکه انسان رعایت هدف را نکند، تهور است. اما اینکه انسان در زندگی رعایت هدف را بکند، شجاعت است. تهور مذموم است اما شجاعت ممدوح است. شجاعت یعنی سنجیده و به موقع کار کردن. امام نمیخواهد کارزار را رها کند، بلکه میخواهد زمانی ورود به کارزار بکند که مثمر ثمر باشد.
امام، چکیده ۱۲۴ هزار پیامبر هستند. در سوره حدید آیه ۲۵، یک رسالت برای انبیا ذکر شده است. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» یعنی همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو [ی تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم به عدالت بر خیزند.
۱۲۴ هزار پیامبر آمدند تا مردم خواهان عدالت بشوند و عدالت را اجرا کنند. به شهادت تاریخ و وجدان، ما هرگز چنین صحنهای را در نظام خلقت ندیدم که مردم عموماً خواهان عدالت باشند و مجری عدالت باشند. لذا معلوم است که رسالت انبیاء هنوز تحقق پیدا نکرده است.
حال اگر امام بی موقع وارد کارزار شود، درست است که خونش را در راه خدا داده است اما این خون، به هدر رفته و باعث شده هدف ۱۲۴ هزار پیامبر ابتر باقی بماند.
اینکه انسان ملاحظه زمان را بکند، از عقل است. پیامبر وقتی به رسالت نائل شدند، ۳ سال بعد این دعوت را علنی کردند و منتظر زمان مناسب بودند. امیرالمومنین وقتی مسیر غدیر به سقیفه سقوط کرد، ۲۵ سال سکوت کردند، چون ترس از این معنا داشت که رسالت پیامبر از بین برود و منتظر بود زمانی مناسب فراهم آید که رسالت را به مسیر اصلی اش بازگرداند.
لذا وقتی انسان منتظر زمان درست یک کار باشد این عین عقل است و مبتنی بر شجاعت است.
بنابراین یکی از حکمتهای غیبت این است که اگر امام ظاهر شوند، به دلیل اینکه بی موقع وارد کارزار شده، خونش به هدر میرود.
امام باقر میفرماید زمانی که قائم قیام کند، وقتی از امام سوال میشود که چرا نبودید؟ این آیه را تلاوت میکند «فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ» یعنی پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم؛ و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد.
این مسئله در انبیا سلف و رهبران آسمانی صدر اسلام هم بوده است. پیامبر بعد از ۳ سال، امیرالمومنین بعد از ۲۵ سال سکوت کردند. امام حسن (ع) خلافت را واگذار کردند که رسالت از دست نرود. رعایت شرایط، ترس نیست بلکه عین تدبیر و شجاعت است.
وجه ششمی که در مورد حکمت غیبت بیان کرده است این است که در هنگام ظهور عهد و پیمانی از هیچیک از طواغیت و حاکمان معاصر بر عهده نداشته باشند.
راوی از امام رضا (ع) نقل میکند که فرمودند «کأنّی بالشیعة عند فقدهم الثالث من ولدی کالنعم یطلبون المرعی فلا یجدونه. قلت له: ولم ذاک یا ابن رسولاللّه؟ قال: لأنّ إمامهم یغیب عنهم، فقلت: ولم؟ قال: لئلاّ یکون لأحد فی عنقه بیعة إذا قام بالسیف» یعنی گویا شیعیان را میبینم که به هنگام فقدان سومین فرزند من، مانند گوسفندانی که به دنبال چوپان خود میگردند سرگردانند و او را نمییابند. گفتم: چرا اینگونه است، ای پسر رسول خدا؟ فرمود: زیرا امامشان از آنها غایب شده است. پرسیدم: چرا؟ فرمود: برای اینکه به هنگام قیامش با شمشیر، بیعت هیچکس بر گردنش نباشد.
یکی از مهمترین مباحث در معارف اسلامی، بیعت و نقض بیعت است. بیعت یعنی تعهد کردن. تعهد آنقدر اهمیت دارد که در روایات یکی از نشانههای اهل ایمان متعهد بودن به تعهدشان خوانده اند. لذا اگر امام عهد ببندد، پایبند بر عهد است، پس قیام نمیتواند بکند. اما وقتی قیامش در هر زمانی سر بزند، نباید در عهدشکنی باشد، لذا غایب است تا پیمانی بر عهده اش نباشد.
بیعت یک عهد و تعهد با طرف مقابل است و نسبت به حفظ تعهد دستورات اکیدی در شرع مقدس وجود دارد و نمیتوان آن را شکست. بنابراین وقتی امام زمان غائب باشند، دیگر نیازی پیدا نمیشود تا همچون پدران گرامی خود، برای حفظ ظاهر و از باب ناچاری با قدرتمندان و زورگویان زمان خود بیعت کند و در واقع اعلان عدم جنگ با آنها بدهد. این سیره برای همه ائمه قبل از امام عصر جاری بوده و از آنجا که نمیخواستند با طاغوتهای زمان خود علناً اعلام جنگ کنند، لذا ظاهراً با آنها بیعت میکردند یا لاقل با آنها پیمان صلح برقرار میکردند (مثل امام حسن) این بیعت به معنای قبول مشروعیت خلافت غاصبان خلافت نبوده، اگر امام با معاویه بیعت میکند، مشروعیت او را امضا نمیکند، بلکه صرفاً اعلامی داشته که امام با آنها قصد پیکار و مقابله آشکار ندارد.
لذا هر وقت به ائمه میگفتند چرا قیام نمیکنید، آن حضرات سکوت میکردند، چون اعلام عدم جنگ کردند. ظالمان هم به همین مقدار راضی میشدند ولی البته بعدها خباثت خود را آشکار میکردند و ائمه را با دسیسههای مختلف به شهادت میرساندند. چون امام را مانع سر راه خود میدانستند.
به بهانه اینکه امام کاظم میخواهد با حکومت بجنگد تا ۱۴ سال به زندان انداختند در حالی که امام چنین قصدی نداشتند.
در میان امام گذشته حضرت سیدالشهدا در زمان حکومت معاویه عهد و پیمان با او را نقض نکردند، تا وقتی یزید به حکومت رسید و از امام بعیت خواست، ایشان از بیعت سر باز زدند و به همین علت کار به جنگ با یزید و شهادت آن حضرت منتهی شد.
چون بیعت نکرد به شهادت رسید. لذا امام بیعت نکرد چون میدانست در اینجا اگر به شهادت هم برسد، خونش مثمر است نه اینکه به هدر برود.
همه ائمه حتی سیدالشهدا در زمان معاویه، عهد و پیمانی با طاغوت زمان خود بر عهده داشتند. اما از آنجا که رسالت امام عصر با دیگر ائمه متفاوت است و به امر خداوند باید در هنگام ظهور با همه متسکبران و زورگویان عالم مبارزه و مقابله کند، لذا از جانب خدای متعال چنین مقدر شده که ایشان از سوی هیچ قدرتمدی پیمانی بر عهده نداشته باشد. علت غیبت ایشان هم در حدیثی که عرض کردم به همین معنا آمده است.
لذا ائمه با خلفای زمان خود بیعت به معنای اعلام عدم جنگ میکردند نه اینکه مشروعیت آنها را تایید کنند.
امیرالمومنین میفرماید «لِلْقَائِمِ مِنَّا غَیْبَةٌ أَمَدُهَا طَوِیلٌ کَأَنِّی بِالشِّیعَةِ یَجُولُونَ جَوَلاَنَ اَلنَّعَمِ فِی غَیْبَتِهِ یَطْلُبُونَ اَلْمَرْعَی فَلاَ یَجِدُونَهُ أَلاَ فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَی دِینِهِ وَ لَمْ یَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَیْبَةِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِی فِی دَرَجَتِی یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ ثُمَّ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ اَلْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ فَلِذَلِکَ تَخْفَی وِلاَدَتُهُ وَ یَغِیبُ شَخْصُهُ» یعنی برای قائم ما غیبتی است که مدتش طولانی است گویا من شیعه را می بینم که در غیبتش چون چهارپایان جولان میزنند و چراگاه میجویند و بدست نمیآورند هلا هر کدامشان بر دین خود ثابت بماند و برای طول غیبت امام دلش دچار قساوت نشود او در روز قیامت در درجه من با من است سپس فرمود براستی قائم ما چون قیام کند برای کسی در گردن او بیعتی نباشد و از این جهت است که ولادتش پنهان و شخص او غائب است.
این حکمت از زبان خود امام زمان هم در توقیعی بیان شده است.
اسحاق ابن یعقوب از امام زمان (عج) نقل میکند «إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی إِلاَّ وَقَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لاَ بَیْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ اَلطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی» یعنی هریک از پدرانم بیعت یکی از طاغوتهای زمان به گردنشان بود، ولی من در حالی قیام خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتی به گردنم نباشد.