۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۷ : ۲۲
عقیق:از تیپش خوشم نمیآمد. دانشگاه را با خط مقدم اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد میپوشید با پیراهن بلند یقهگرد سه دکمه و آستین بدون مچ که میانداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهیاش تابلو بود. یک کیف برزنتی کولهمانند یک وری میانداخت روی شانهاش. شبیه موقع اعزام رزمندههای زمان جنگ. وقتی راه میرفت کفشهایش را روی زمین میکشید. ابایی هم نداشت که در دانشگاه، سرش را با چفیه ببندد. از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد بیشتر میدیدمش. به دوستانم میگفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه ۶۰ پیاده شده و همون جا مونده!» اینها متنهایی است که پشت جلد کتاب «قصه دلبری» نوشته شده. کتاب پرفروشی که حالا به عنوان کتاب محوری یک مسابقه ملی کتابخوانی هم انتخاب شده و خبر رسیده به دلیل استقبالی که از آن شده، مدت زمان مسابقه تمدیده شده است. امروز میخواهیم کمی درباره این کتاب حرف بزنیم.
خبرش را همین یکی دو روز قبل روابط عمومی مجمع ناشران انقلاب اسلامی برایمان فرستاد. اینکه پویش کتابخوانی «کتاب و زندگی» با محور یت کتاب قصه دلبری تا انتهای تیرماه ۹۸ تمدید شده است.
آن جور که در متن خبر هم آمده است، قصه دلبری، روایت مرجان درعلی، همسر شهید محمدحسین محمدخانی، از شهدای مدافع حرم کتاب محوری این دوره از پویش است. این کتاب به قلم محمدعلی جعفری به رشته تحریر آمده و انتشارات روایت فتح آن را منتشر کرده است. قصه دلبری، روایت پنج سال زندگی مشترک راوی کتاب با همسرش شهید محمدخانی است. جالب است بدانید شهید محمدخانی پیش از شهادت به همسرش گفته بود: «وقتی شهید شدم، خاطراتم را در قالب «نیمه پنهان ماه» انتشارات روایت فتح چاپ کن» و به نقل بعضی از خاطرات در این کتاب تأکید داشته است.
قصه چیست؟
کتاب، روایت زندگی مشترک محمدحسین محمدخانی و مرجان دُرعلی است. سوژه کتاب یک شهید دهه شصتی است که در روزهای داغ تیر ۱۳۶۴ به دنیا آمده. خانوادهاش ساکن تهران بودهاند. محمدحسین اما در دانشگاه آزاد یزد قبول میشود و میرود پی تحصیل. آنجا بوده که با همسرش آشنا میشود. قصه اما به همین سادگیها نبوده که محمدحسین برود خواستگاری و جواب بله را بگیرد. هر دو از مسؤولان بسیج دانشجویی دانشگاه بودهاند. حتی روابط در چارچوبشان هم چندان حسنه نبوده و بگویی نگویی با هم کارد و پنیر بودهاند. دست تقدیر اما پرزورتر از این حرفهاست. محمدحسین و مرجان چشم که باز میکنند، به همسری هم در آمدهاند.
یحتمل در ذهنتان سوال شده که حتماً باید اتفاق جالبی افتاده باشد که مرجان از مرکب شیطان پایین آمده و بله را به خانواده محمدحسین داده و در ادامه راهی زندگی مشترک شدهاند؟ بله دقیقاً همین است و این کتاب روایت همین فرآیند است. محمدعلی جعفری در مقام نویسنده نشسته پای صحبتهای همسر شهید و خاطراتشان را از زاویه نگاه مرجان درعلی تنظیم کرده. اینکه محمدحسین محمدخانی از نگاه مرجان درعلی چگونه بوده و در نهایت چه اتفاقاتی افتاده که
عروس خانم، بله را گفته. بخش دیگری از کتاب هم برمیگردد به زندگی پنج ساله مشترکشان تا شهادت محمدحسین. محمدحسین چهار ماه بعد از آنکه ۳۰ ساله شده بود در آبان ۱۳۹۴ در شهر حلب سوریه به شهادت رسید.
کتابخوارها چه نظری دارند؟
قصه دلبری موفق شده ۸۴/۳ امتیاز از پنج امتیاز را از کتابخوارهای گودریزدی بگیرد. امتیازی که به نسبت بالا محسوب میشود.
منبع:روزنامه جام جم