کد خبر : ۱۰۰۵۴۱
تاریخ انتشار : ۱۴ مهر ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۱
حجت الاسلام مفتح:

چرا پیامبر اسلام را «امّی» می نامند؟

رئیس مرکز اسلامی هامبورگ گفت:پیامبر اسلام (ص) را «امّی» می نامند چون چیزی نمی ‏خواند و نمی‏ نوشت، ولی دلالت ندارد که نمی ‏توانست بنویسد و بخواند.
عقیق:متن  زیر خطبه های نماز جمعه این هفته مرکز اسلامی هامبورگ به امامت حجت الاسلام والمسلمین مفتح، رئیس این مرکز است.
بسم الله الرحمن الرحیم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِیعِ مَحَامِدِه کُلِّهَا عَلَی جَمِیعِ نِعَمِهِ کُلِّهَا اَلْحَمْدُ لِلّهِ مالِکِ الْمُلْکِ مُجْرِی الْفُلْکِ مُسَخِّرِ الرِّیاحِ فالِقِ الاْصْباحِ دَیّانِ الدّینِ رَبِّ الْعَالَمینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ عَلی حِلْمِهِ بَعْدَ عِلمِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی عَفْوِهِ بَعْدَ قُدْرَتِهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ عَلی طُولِ اَناتِهِ فی غَضَبِهِ وَهُوَ قادِرٌ عَلی ما یُریدُ

ثم الصلاه و السلام علی محمد عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون

اوصیکم عبادالله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره و نهیه، و اخوفکم من عقابه.

کیفیت نزول وحی

گفتیم که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله هنگام نزول وحی مستقیم، احساس سنگینی می‏ کرد، و از شدت سنگینی که بر او وارد می‏شد بدنش داغ می‏ شد، و از پیشانی مبارکش عرق سرازیر می‏ گشت. اگر بر شتری یا اسبی سوار بود، کمر حیوان خم می‏شد و به نزدیک زمین می ‏رسید. علی علیه السّلام می ‏فرماید: «موقعی که سوره مائده بر پیامبر نازل شد، ایشان بر استری به نام «شهباء» سوار بودند. وحی بر ایشان سنگینی کرد، به‏ طوریکه حیوان ایستاد و شکمش پایین آمد. دیدم که نزدیک بود ناف او به زمین برسد، در آن حال پیامبر از خود رفت و دست خود را بر سر یکی از صحابه نهاد ...»[۱]. عبادة بن صامت می‏ گوید: «هنگام نزول وحی گونه‏ های پیامبر صلّی اللّه علیه و آله در هم می‏ کشید و رنگ او تغییر می‏ کرد. در آن حال سر خود را فرومی ‏افکند و صحابه نیز چنین می‏ کردند»[۲].

داستان ورقة بن نوفل

ورقة بن نوفل از عموزادگان خدیجه و فردی با سواد اندک و کم‏ وبیش از تاریخ انبیا با خبر بود. می‏ گویند او بود که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله را از نگرانی که در آغاز بعثت برایش رخ داده بود نجات داد.

بخاری، مسلم، ابن هشام و طبری شرح واقعه را چنین گفته‏ اند:

آن‏گاه که محمّد صلّی اللّه علیه و آله در غار حراء با خدای خود خلوت کرده بود، ناگهان ندایی به گوشش رسید که او را می‏ خواند. سر بلند کرد تا بداند کیست؛ با موجودی هولناک مواجه گردید. وحشت ‏زده به هر طرف می ‏نگریست همان صورت وحشتناک را می ‏دید که آسمان را پر کرده بود. از شدت وحشت و دهشت از خود بی‏ خود شد و در این حال مدت‏ها ماند. خدیجه که از تأخیر او نگران شده بود، کسی را به دنبال او فرستاد. ولی او را نیافت، تا آن که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به خود آمد و به خانه رفت، ولی با حالتی هراسناک و خودباخته. خدیجه پرسید: تو را چه می‏شود؟ گفت: «از آنچه می ‏ترسیدم بر سرم آمد!» خدیجه گفت: هرگز گمان بد به خود راه مده. تو مرد خدا هستی و خداوند تو را رها نمی ‏کند. حتما نوید آینده روشنی است ... سپس برای رفع نگرانی کامل پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، او را به خانه ورقة بن نوفل برد و شرح ماجرا را به او گفت. ورقه پرسش ‏هایی از پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کرد، در پایان به وی گفت: نگران نباش، این همان پیک حق است که بر موسی کلیم نازل شده و اکنون بر تو نازل گردیده است و نبوّت تو را نوید می‏ دهد. اینجا بود که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله احساس آرامش کرد و فرمود: اکنون دانستم که پیامبرم.

این داستان یکی از داستانهای جعلی کینه ‏توزان دو قرن اول اسلام است که خود را مسلمان معرفی نموده، با ساختن این‏گونه حکایت‏ های افسانه ‏آمیز، ضمن سرگرم کردن عامّه، در عقاید مردم ایجاد خلل می‏ کردند و تیشه به ریشه اسلام می زدند.

چگونه پیامبری که مدارج کمال را پیموده، از مدت‏ها پیش نوید نبوّت را در خود احساس کرده، حقایق بر وی آشکار نشده است، در حالی که بالاترین و والاترین عقول را در خود یافته است: «إنّ اللّه وجد قلب محمد صلّی اللّه علیه و آله أفضل القلوب و أوعاها، فاختاره لنبوّته»؟ چگونه انسانی که چنین تکامل یافته است، در آن موقع حساس نگران می‏ شود و به خود شک می ‏برد، سپس با تجربه یک زن و پرسش یک مرد که اندک سوادی دارد این نگرانی از وی رفع می‏ شود، آن‏گاه اطمینان حاصل‏ می‏ کند که پیامبر است؟!

علاوه بر اشکال فوق، ایرادهای دیگری نیز به شرح ذیل بر داستان یاد شده وارد است:

۱. سلسله سند داستان به شخص نخست که شاهد داستان باشد نمی ‏رسد، ازاین‏رو روایت این داستان مرسله تلقی می ‏شود.

۲. اختلاف نقل داستان، خود گواه ساختگی بودن آن است. در یکی از نقل‏ ها چنین آمده است: خدیجه خود به تنهایی نزد ورقه رفت؛ در دیگری آمده است که پیامبر را با خود برد؛ در سوّمی ورقه خود پیامبر را در حال طواف دید، از او جویا شد و بدو گفت؛ در چهارمی ابو بکر بر خدیجه وارد شد و گفت: محمد را نزد ورقه روانه ساز. اختلاف متن به حدّی است که مراجعه‏کننده متحیر می ‏شود کدام را باور کند، و نمی‏توان میان آن‏ها سازش داد.

۳. در متن بیشتر نقل‏ها علاوه بر آنکه نبوّت پیامبر را نوید داده، گفته است که هرگاه دوران بعثت او را درک کنم به او ایمان آورده او را یاری و نصرت خواهم نمود، درحالیکه  ورقه تا بعثت پیامبر زنده بود، ولی هرگز به دین مبین اسلام مشرف نگردید.

کاتبان وحی‏

پیامبر اسلام به ظاهر خواندن و نوشتن نمی‏ دانست، و در میان قوم خود به داشتن سواد معروف نبود. زیرا هرگز ندیده بودند چیزی بخواند یا بنویسد؛ بنابراین او را «امّی» می‏خواندند. قرآن هم او را با همین وصف یاد کرده است:

 الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ ...( اعراف: ۱۵۷)

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ ... (اعراف: ۱۵۸)

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ ...( جمعه: ۲)

امّی منسوب به امّ (مادر) است و کسی را گویند که همچون روزی که از مادر زاده شده، خواندن و نوشتن نیاموخته باشد. معلم ندیدن و نیاموختن خواندن و نوشتن، مساوی با نتوانستن خواندن و نوشتن نیست. آنچه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد، صرفا نخواندن و ننوشتن است نه نتوانستن خواندن و نوشتن. قرآن می‏فرماید:

وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ‏ ( عنکبوت: ۴۸)

تو هیچ کتابی را پیش از این نمی‏ خواندی و با دست خود چیزی‏ نمی‏نوشتی، وگرنه باطل‏ اندیشان قطعا به شک می ‏افتادند.

این آیه دلیلی است بر این که پیامبر چیزی نمی ‏خواند و نمی‏ نوشت، ولی دلالت ندارد که نمی ‏توانست بنویسد و بخواند و همین اندازه برای ساکت کردن معارضین کافی است؛ زیرا پیامبر را هرگز با سواد نمی‏پنداشتند؛ بنابراین راه اعتراض را بر خود بسته می‏دیدند.

به علاوه داشتن سواد کمال است و بی ‏سوادی نقص و عیب، و چون تمامی کمالات پیامبر از راه عنایت خاص الهی بوده و هرگز نزد کسی و استادی تعلّم نیافته (علم لدنّی) پس نمی ‏شود ساحت قدس پیامبر از این کمال تهی باشد.

عدم تظاهر به سواد، برای اتمام حجت و بستن راه اعتراض و تشکیک بوده است، تا کسی نتواند بگوید پیامبر مطالب قرآن را از تورات و انجیل گرفته است، و کتابی الهی نیست. به همین دلیل پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله به کاتبانی نیاز داشت تا در شئون مختلف از جمله وحی برای او کتابت کنند؛ لذا چه در مکه و چه در مدینه زبده‏ترین باسوادان را برای کتابت انتخاب فرمود.

اولین کسی که در مکه عهده ‏دار کتابت وحی شد؛ علیّ بن ابی طالب علیه السّلام بود و تا آخرین روز حیات پیامبر به این کار ادامه داد. پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیز اصرار فراوان داشت تا علی آنچه را نازل می‏شود نوشته و ثبت نماید تا چیزی از قرآن و وحی آسمانی از علی دور نماند.

علی علیه السّلام در مسجد کوفه هنگامی که مردم گرد او را گرفته بودند، فرمود: «پرسش‏های خود را تا در میان شما هستم از من دریغ ندارید. درباره کتاب خدا از من بپرسید، به خدا قسم آیه ‏ای نازل نشد مگر آنکه پیامبر گرامی آن را بر من ‏خواند و تفسیر و تأویل آن را به من ‏آموخت». عبد اللّه بن عمرو یشکری معروف به ابن الکوّاء پرسید: آنچه نازل می‏ گردید و شما حضور نداشتید، چگونه است؟ علی علیه السّلام فرمود: «هنگامی که به حضور پیامبر می‏رسیدم، می‏فرمود: یا علی در غیبت تو آیه‏هایی نازل شد، آنگاه آن‏ها را بر من می‏خواند و تأویل آن‏ها را به من تعلیم می ‏فرمود»[۳].

اوّلین کسی که در مدینه عهده‏ دار کتابت وحی گردید، أبیّ بن کعب انصاری بود.او قبلا در زمان جاهلیت نوشتن را می‏ دانست. ابیّ بن کعب کسی است که پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله قرآن را به طور کامل بر وی عرضه کرد.

زید بن ثابت در مدینه در همسایگی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله خانه داشت. او نوشتن می‏ دانست. در ابتدای امر هرگاه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله نیاز به نوشتن داشت و ابیّ بن کعب حاضر نبود، به دنبال زید می‏فرستاد تا برای او کتابت کند.

بنابراین عمده‏ ترین کاتبان وحی، علیّ بن ابی طالب، ابیّ بن کعب و زید بن ثابت بودند و دیگر کاتبان وحی، در مرتبه دوم قرار داشتند. ظاهرا این افراد از جمله کسانی بودند که در میان عرب آن روز با سواد بودند و نوشتن و خواندن می ‏دانستند و در مواقع ضرورت گاه ‏وبی‏گاه حضرت برای نوشتن از آنان استفاده می ‏کرد، ولی کاتبان رسمی سه نفر فوق بودند.

در زمان پیامبر بر هر چه یافت می‏ شد و امکان نوشتن روی آن وجود داشت، می ‏نوشتند؛ مانند:

۱. عُسُب: جمع عسیب، وسط شاخه ‏های درخت خرما که برگه ای آن را جدا می ‏ساختند و در قسمت پهن آن می‏نوشتند.

۲. لِخاف: جمع لخفه، سنگ ‏های نازک و سفید.

۳. رقاع: جمع رقعه، تکه‏ های پوست یا ورق (برگ) یا کاغذ.

۴. اُدُم: جمع ادیم، پوست آماده شده برای نوشتن.

پس از نوشته شدن، آیات نزد پیامبر و در خانه ایشان ضبط و نگهداری می‏ شد. آیه ‏ها به گونه ‏ای منظم و مرتب، در هر سوره ثبت م ی‏گردید و هر سوره با نزول بسم اللّه آغاز یافته و با نزول بسم اللّه جدید ختم آن سوره اعلام می‏ شد و سوره‏ ها با این رویه هریک جدا و مستقل از یکدیگر ثبت و ضبط می‏ شد. در عهد پیامبر هیچ‏گونه نظم و ترتیبی بین سوره ‏ها صورت نگرفت.


منبع:مهر


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین