عقیق:روز گذشته برای نخستین بار در کنگره شعر کتاب دفاع مقدس غزلی از رهبر انقلاب منتشر شد، محمدعلی مجاهدی متخلص به «پروانه» یادداشتی بر آن نوشته است.
به نامه حضرت دوست
کیست این پنهان مرا در جان و تن
کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست؟
بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خودنمایی میکند
ادعای آشنایی میکند
در آموزههای وحیانی و عرفانی، «معرفت نفس» و «خودشناسی» مقدم بر خداشناسی است و تا آدمی- این وجود رازآلود عالم هستی- عوالم مستور در وجود خود را به درستی نشناسد، راه به جایی نخواهد برد. وجود آدمی نسخهای است از عالم کبیر و آنچه در بیرون اوست در اندرون او نیز نشانههایی دارد و رهنمود امیر مومنان علی علیه السلام میتواند شاهد صادقی بر این مدعا باشد که:
أتَزْعَمُ أنکَ جِرْمٌ صَغْـیِرُ وَفیْکَ انْطوىَ الْعالَمُ الأکْبَر
آدمی همواره در جستجوی خود پنهان در وجود خود بوده است. همان خودی که سالکان را به جستجوی او واداشته است:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست(حافظ)
این «منِ ناطق» که پویندگان طریق معرفت نفس از مولانا گرفته تا حافظ و از حافظ گرفته تا عمان سامانی و دیگران همه و همه تجربههای سلوکی مشابه و همانندی با آن داشتهاند، هنگامی مجال بروز و ظهور پیدا میکنند که من حیوانی و اهریمنی آدمی در اثر ریاضتها و خودپیراییها تسلیم انسان شده باشد، و در این مقام است که آدمی زمزمه و همهمه من ناطق خود را نهایت رسایی میشنود و با او ارتباط برقرار میکند.
این منِ پنهان در وجود آدمی، هنگامی ناطق میشود که حالت «بسط» و انبساط روحی را کماهو در انسان مشاهده کند. این همان منی است که میتواند رابط شاعر با جبرئیل باشد تا پنجره الهامات غیبی را بر روی او بگشاید و به آفرینش شعری از نوع جوششی آن توفیق یابد:
میکند آشفتهام، همهمه خویشتن کاش برون میشدم از همه خویشتن این مطلع، علاوه بر برجستگی و فوقالعادگی از نظر ساختاری، از شاکله متین محتوایی نیز برخوردار است. این «آشفتگی » که از مصاحبت با خود طبیعی و حیوانی به دست آمده است، آدمی را سرانجام به چارهجویی وا میدارد تا از «همهمه خویشتن خود» که رهآورد هم صحبتی با خویشتن خود است، فاصله بگیرد و خویشتن واقعی ولی صامت او، مجال گفتوگو پیدا کند.
میکشد از هر طرف چون پر کاهی مرا
وسوسه این و آن، همهمه خویشتن
انسانی که هنوز «منِ قدسی» او در پرده مستوری است و از ثبات قدم برخوردار
نیست، همیشه شبیه پرکاه بازیچه وسوسهها و همهمههای بیگانه و آشناست:
پنجه در افکندهام در دل خونین خویشن
گرگوش افتادهام در رمه خویشتن
و در این آشفته حالیها است که آدمی پنجه در پنجه خویش مینهد تا مگر از «جمع» به «تفریق» گراید و در کثرت خویشتن «وحدت خود» را دریابد.
باده نابم گهی، زهر هلاهل گهی
خود به فغانم ازین ملقمه خویشتن
آدمی، وجودی است رازآلود که در معرض خوبیها و زشتیهاست و اگر این حالت دوگانه که ناشی از دو عامل متضاد(= خوبی و زشتی) است در آدمی و پس از طی مرحله تهذیب نفس و نیل به مقام وارستگی و تحول پذیری، میتواند با معیارهای توحیدی همخوانی داشته باشد و آدمی را مظهر جلوههای جمالی و جلالی کند، و در وجود او پارادوکسی شکل بگیرد که نور و ظلمت با هم آشتی کنند و امر محال را ممکن سازند و این همان معجزه عشق است که غیرممکن را ممکن میکند:
طفلم و بنهاده سر بر سر دامان عشق
تا کندم بیخود از زمزمه خویشتن
و این زمزمه خویشتن که بر لب نایی خویش قدسی مینشیند به برکت عشق و فطرت پاک است که در کودک تازه متولد شده در وجود آدمی(=خویش قدسی) درخور مشاهده است.
مست و خرابم «امین»بیخبر از بود و هست
از که ستانم بگو مظلمه خویشتن؟
مظلمه به معنی ظلم و ستم، و آنچه به زور و ستم از کسی بگیرند و یا به ناحق تصاحب کنند؛ و مظلمه بردن به معنی شکایت کردن است و مظلمت کردن به معنی دادخواهی کردن.
معنایی که از بیت فوق متبادر به ذهن میشود این است: من که از بود و نبود جهان بیخبرم بگو که چگونه از کسانی که به ناحق حقوق مرا پایمال کردهاند، دادخواهی کنم؟
سالکی که در عالم وارستگی، قید همه تعلقات را زده است، مسلما از سر امور متعلق به خود نیز گذشته و نمیتواند برخلاف باورهای سلوکی خود، مقدمات گرفتار شدن خود را در دام تعلقات دنیوی فراهم سازد. در این غزل معروف به ردیف (خویشتن) بر وزن مفتعلن مفتعل(چهار بار در هر بیت) که اینگونه تقطیع میشود:
مست و خرا/ بم امین/ بی خبر از/ بود و هست
مفتعلن/ مفتعل/ مفتعلن/ مفتعل
-U-/-UU-/-U-/-UU-
از کلمات قافیهای استفاده شده است که دارای دوحرف(2حرف) از (9حرف) حروف قافیهاند: همه، همهمه، رمه، ملقمه، زمزمه و مظلمه.
حرف (م) با حرکت کسره و حرف (ه) با حرکت سکون. ضمنا حرکت فتحه ماقبل حرف (رَوِی) جزیی از قافیه است. حرف (مِ) حرف (رَوِی) و حرف (ه) حرف وصل است. کلمات قافیه این غزل نادرند و در برقراری هماهنگی موسیقایی درونی شعر بین واژهها خصوصا کلمات قافیهها با ردیف غزل، به خوبی عمل شده است. ارتباط افقی در میان واژههای هر بیت کاملا محسوس است و در ارتباط عمودی مابین ابیات این غزل نیز تردیدی نیست و در فضایی که به لحاظ محتوایی بر این غزل حاکم است، تمامی ابیات در به وجود آمدن این فضا سهیم و دخیلاند.
به نظر میرسد که عینالغزل این شعر، مطلع برجسته و دلنشین اوست، اگرچه مابقی ابیات نیز در ایجاد صورت جمالی این غزل سهم خود را دارند.
اگر آفریننده این غزل زیبا و ستودنی، مقام معظم رهبری نبودند، بهتر میشد در مورد مطالب عنوان شده سخن گفت ولی چون معظمله اصولا از چنین رفتارهایی ناخرسند میشوند، لذا از ورود در این حیطه موضوعی پرهیز کردم.
بمنّه و کرمه
محمدعلی مجاهدی
دوم تیرماه 1397
متن کامل شعر در ذیل میآید:
میکند آشفتهام، همهمهی خویشتن
کاش برون میشدم از همهی خویشتن
میکشد از هر طرف، چون پر کاهی مرا
وسوسهی این و آن، دمدمهی خویشتن
پنجه درافکندهام، در دل خونین خویش
گرگوش افتادهام در رمهی خویشتن
بادهی نابم گهی، زهر هلاهل گهی
خود به فغانم از این، ملقمهی خویشتن
طفلم و بنهاده سر، بر سر دامان عشق
تا کندم بیخود از زمزمهی خویشتن
مست و خرابم امین! بیخبر از بود و هست
از که ستانم؟ بگو! مظلمهی خویشتن