وجود مقدس پیغمبر اکرم(ص) کل انبیا و کل آیات قرآن بود، چون ما هیچکسی را نداریم که برای اولینبار مصداق اتمّ و اکمل قرآن شده باشد، مبدأ و معاد خلقت وجود مقدس اوست. این را خیلی راحت میشود با قرآن و روایات ثابت کرد.
عقیق:حجتالاسلام استاد حسین انصاریان، محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی همزمان با رحلت پیامبر اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) در حسینیه هدایت سخنرانی کرد که مشروح آن را در ادامه میخوانیم:
گاهی مطالب عجیبی را در روایاتمان میبینیم؛ مثلاً وجود مبارک حضرت موسیبنجعفر سه آیه را درباره توبهکنندگان قرائت کردند که در جلد دوم «اصول کافی» نقل شده و بعد فرمودند: اگر خدا بهره یکی از این سه آیه را به جمیع موجودات بدهد، آیه کم نمیآورد. این درباره توبهکنندگان است که رویکردی که خدا به تائبان در یک آیه از آن سه آیه دارد و اگر بهرههای آن یک آیه پخش بشود، به همه موجودات میرسد و جیب خالیشان را پر میکند.
پیغمبر اکرم(ص) کل انبیا و کل آیات قرآن بود، چون ما هیچکسی را نداریم که برای اولینبار مصداق اتمّ و اکمل قرآن شده باشد. ما سه بُعد در دینداری داریم: ایمان، اخلاق و عمل. در روایات ما آمده و مرحوم فیض کاشانی نقل کرده که فردی از خارج مدینه وارد مدینه شد، آمد و در خانهٔ پیغمبر را زد. حالا چهکسی پشت در آمده، یکی از همسران حضرت بود. گفت: با پیغمبر کار دارم. گفت: پیغمبر مدتی هست که از دنیا رفته است.
گفت: حالا با شخص خودش کار ندارم و یک سؤال درباره او دارم؛ اخلاق او را برای من بیان کن. از پشت در گفت: من نمیتوانم اخلاق او را برای تو بگویم، اگر میخواهی موارد و نکات و حقایق اخلاقی پیغمبر را بدانی، من یک راهنمایی میکنم: «کان خلقه القرآن»، همه وجودش، همه هویتش، همه ظاهر و باطنش قرآن بود. تو برو و همه قرآن را بفهم، پیغمبر را میفهمی.
اگر خدا سه آیهٔ ویژه برای تائبان قرار داده باشد، موسیبنجعفر درباره یک آیهاش میفرماید: اگر آن را پخش کنند، همه را سیراب میکند. حالا اگر خدا بخواهد شعاع عظمت و محبت و اخلاق و عبادت و عمل پیغمبر(ص) را پخش کند و صورت انرژی به آن بدهد، آیا تمام عالم خلقت گنجایش آن را دارد؟ یقیناً ندارد!
امت پیامبر را گلهمند کردند، البته گلایههایش هم گلایههای با محبت است. در یک مورد خود پیامبر(ص) فرمود: خدایا! این ملت حقیقت را نمیفهمند و نمیدانند؛ اگر هم من از آنها گلایهمند هستم، تو به آنها نگیر و گذشت کن؛ اگر ما بخواهیم حقیقت وجودی او را بهصورت دورنما بفهمیم، عقل ما باید بتواند این چهار روایت را هضم کند:
«اول ما خلق الله النور»؛
«اول ما خلق الله العقل»؛
«اول ما خلق الله القلم»؛
«اول ما خلق الله نوری»؛
چهارتا که نمیشود همه اول باشند؛ اول یک حقیقت است و این نور، این قلم و این نوری، خود اوست. قلمِ معرفت است، قلم هدایت است، قلم ارزشهاست و خدا با این قلم همهچیز را نوشته، خدا با این نور همهجا را روشن کرده است. خداوند در درخت طبیعت، بالاترین شاخهاش را انسان قرار داده و بالاترین میوهٔ عالم هستی عقل را در انسان قرار داده و او عقل کل است. آدم نمیفهمد از کجا و از چه زاویهای پیغمبر را تماشا بکند! نمیفهمد، هیچکس نمیفهمد! چند خط شعر ناب، ولی بهشدت عرفانی که قابلبحث است برایتان بخوانم؛ قابل بحث است، یعنی نه الآن، بلکه در قیامت باید پرده کنار برود و حقیقت او را در معرض نگاه عقل قرار بدهد و نه نگاه چشم؛ چشم ما در قیامت کارهای نیست و همهکارهٔ ما در قیامت، ایمان و اخلاق و عمل و چشم عقل ماست.
یکی خط است ز اول تا به آخر
در آن خَلق جهان گشته مسافر
در این ره انبیا چون سارباناند
دلیل و رهنمای کارواناند
از ایشان سید ما گشت سالار
همو اول همو آخر نمودار
یعنی مبدأ و معاد خلقت وجود مقدس اوست. این را خیلی راحت میشود با قرآن و روایات ثابت کرد. یک اول داریم که اول عددی نیست و یک آخر داریم که آخر عددی نیست؛ حالا درکش هم مشکل است؛ یا اول الاولین، یعنی اول بیعدد؛ یا آخر الاخرین یعنی آخر بیعدد؛ چون در پیشگاه مقدس او عدد راه ندارد. عدد زمانی، عدد عقلی و عدد ریاضی راه ندارد، بلکه همان دو کلمهای که میگویند ازلیت و ابدیت است. میلیاردها سال هم آدم را به سفر گذشته برگردانند، به اولِ خدا نمیرسد؛ چون اول ندارد و این اول عددی نیست، بلکه یک معنای ظریفی دارد، یعنی ازلیت است. این آخر هم پایان نیست و ابدیت است؛ ولی اولین اولی که قبل از خودش اول نداشته و اولیّت از او شروع شده، خاتم انبیاست.
این «اول ما خلق الله النور»، «اول ما خلق الله القلم»، «اول ما خلق الله العقل»، «اول ما خلق الله نوری» یعنی شروع عالم هستی با او بوده، با وجود او بوده، با روح او بوده، با نورانیت او بوده که درک آن خیلی مشکل است. همهٔ ما این آیه را از بچگی شنیدهایم، اما چهکسی توانسته که این آیه را معنی کند؟ «ما ارسلناک الا رحمة للعالمین»، چقدر باید وجود او رحمت داشته باشد که بتواند به تمام جهانیان از ملکیان و ملکوتیان بیدریغ پخش بکند و نه نگوید و بیدریغ پخش بکند؟ این چه محبتی است و این محبت دیگر کجا هست؟
در روایاتمان آمده که انبیا در روز قیامت به پروردگار عرض میکنند: به داد ما برس، ولی پیغمبر(ص) فریاد میزند: خدایا امتم! این رحمت کجاست؟ تمام انبیا میگویند به داد ما برس! حتی در روایت دارد وقتی موسیبنعمران مادرش را میبیند که دارد میآید، کنار میکشد؛ به کلیمالله میگویند چرا داری کنار میروی؟ میگوید: میترسم مادر بیاید و بگوید من برای بهشترفتن دوتا عبادت کم دارم، از عباداتت به من بده تا من نجات پیدا کنم. در این عالم کیست که نگوید خودم! اصلاً نگوید! نه در دنیا گفت خودم و نه آخرت میگوید خودم؛ خب این قابل درک است؟ این نه آن رحمتی که بدون «الف» و «لام» و نکره آمده، قابلدرک است و نه آن للعالمین قابلدرک است. حالا جالب این است:
از ایشان سید ما گشت سالار
همو اول همو آخر نمودار
به این معنایی که خیلی مبهم خدمتتان عرض کردم، چون قابل موشکافی است؛ یعنی خداوند یک آغوشی به او در معنویت داده که تمام ملک و ملکوت را میتواند اندازهٔ یک بچهٔ دو-سهماهه بغل بگیرد. تمام ملک و ملکوت! شما فکر میکنید سلمان، ابوذر و مقداد، اینها او را شناختند؟ اینها خودشان را شناختند که آمدند و تسلیم او شدند، نه اینکه او را شناختند و رفتند تسلیم او شدند؛ مگر میشود او را شناخت؟! اگر هم یک حرفهایی با اجازهٔ خدا برای ما نمیزدند که کُمِیت ما بهطورکامل لنگ بود؛ اگر اجازهٔ خدا نبود و این حرفها را هم نمیزدند! چون پیغمبر اکرم 63سال خودیتی از خودش ندید که خبر بدهد. یکوقتی من از خودم خودیت میبینم و میگویم برادران، دو-سهسال در قم درس خواندهام؛ برادران، برای یک سخنرانی خوب یکساعت مطالعه کردهام؛ برادران، تمرین کردهام که بیانم روان بشود؛ اما او از خودش خودیتی نداشت که از خودیت خبر بدهد. ما که خبر از خودمان میدهیم، خبر از منِ طبیعی خودمان میدهیم، چون بعد از 60-70سال هنوز اسیر من و گرفتار من هستیم؛ ولی او اصلاً عُمرانه خودیتی حس نکرد.که از خودیتش خبر بدهد.
گاهی پروردگار عالم یک اجازه به او میداد که حبیب من، یک کلمه برای اتمام حجت به این بندگان من بگو. «من رآنی»، این یکی، به خدا اگر عالم هستی بتواند همین جملهٔ پیغمبر را تحمل کند؛ ما هم که تحمل میکنیم، چون نمیفهمیم و اگر بفهمیم، ما هم نمیتوانیم تحمل کنیم و ما را داغون میکند. «من رآنی»، کسی که بیاید و من را با چشم نگاه بکند، «فقد رأی الله»، خدا را دیده است؛ اگر خدا غیب مطلق است و قابلمشاهده نیست، به او اجازه داده که به خلق بگوید من را ببینید، خدا را دیدهاید. وای چه خبر است!