۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۵ : ۰۵
عقیق:حجتالاسلام استاد حسین انصاریان، محقق، مفسر و پژوهشگر قرآنی در ادامه مجالس سخنرانیهای خود، در ماه صفر به سخنرانی در مسجد جامع ایلام پرداخته است. بخشی از مهمترین سخنان این استاد فرزانه را در ادامه میخوانیم
کلمه عمل که در قرآن کریم و روایات و دعاها زیاد بهکار گرفته شده، به معنای حرکت است، خود را از ساکنبودن درآوردن و بهسوی اهداف مثبت سِیرکردن است؛ آخرین آیه سوره کهف: «مَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ»، کسی که به قیامت آباد امید دارد. لقاء از دیدگاه اهلبیت(ع) بهمعنای تماشای با چشم نیست. ظرفیت چشم ما بسیار محدود است و هر حقیقتی را آینه چشم نمیتواند در خودش منعکس کند و خطای چشم هم کم نیست.
ما در بیابان گرمی پیاده یا سواره در حال حرکت هستیم، اوج تابستان است و آب نداریم، تشنهمان است، از دور میبینیم که امواج فراوانی از آب روی هم در حرکت است، فکر میکنیم 10 کیلومتر دیگر برویم، به این امواج عظیم آب میرسیم؛ اما وقتی به آنجا میرسیم، میبینیم خاک و گرما و موج حرارت است و یک قطره آب هم وجود ندارد. اسم این را پروردگار در قرآن سراب گذاشته است، یعنی یک آب خیالی که اصلا واقعیت ندارد: «کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً»، تشنه خیال میکند آب است، اما خیال او یک خیال بیپشتوانه، باطل و بیهوده است. به آنجا میرسد و میبیند که خیال به او دروغ گفته و درحقیقت، چشم یک دروغی را دیده است.
هرکسی امید دارد که خدا را در قیامت میبیند
ما نسبت به جهان بالا هم خطای دید داریم، خورشید در اول طلوعش قابلدیدن است و چشم را اذیت نمیکند. اندازهای که ما از خورشید میبینیم، چه مقدار است؟ یک دایره نورانی کوچک، درحالیکه خورشید یکمیلیونودویستهزار برابر کرهٔ زمین است؛ ولی ما وقتی مشرق را نگاه میکنیم، خطا میبینیم؛ کرهٔ ماه یک ششم زمین حجم دارد و شش برابر کوچکتر از زمین است، ما بهاندازهٔ یک مَجمعهٔ مسی میبینیم، این دیدن دروغ است؛ معنی «لقاء» در قرآن این است: هرکسی امید دارد که خدا را در قیامت ببیند.
مگر حدّ چشم ما چه مقدار است؟ ما در یک بیابان مسطح هم بایستیم، وجود مقدس او بینهایت است، چشم ما به قول امیرالمومنین یک پیه زنده است، اندازه یک بند انگشت است بنابراین در نگاه ائمه ما که به همه اعماق قرآن آگاه بودند، «لقاء» یعنی قیامت. آیه میفرماید: «من کان یرجوا لقاء ربه»، کسی که واقعاً امید دارد به یک قیامت آباد بیدردسر، بیمشکل و بیسختی برسد، باید حرکت کند.
اجباری در کار خدا نیست
پروردگار این حرکت را واجب کرده برای کسی که واقعاً به قیامت آباد امید دارد و کسی هم که ندارد، آیهٔ شریفه کاری به کارش ندارد. قرآن مجید دو آیه زیبا مثل بقیه آیاتش دارد، میفرماید: «ان هو الا ذکر للعالمین»، این قرآن برای جهانیان منبع معرفت، بینایی و توجه قلبی است، اما برای کسانی که «لمن شاء منکم ان یستقیم»، بخواهند ساختمان زندگیشان مستقیم و بدون کجی بار بیاید و این ساختمان، راه و روزنهای برای ورود دزدان انسانیت نداشته باشد، سود دنیا و آخرت دارد.
اما آن که نمیخواهد، او را به زور وادار نمیکند که ساختمان زندگی را مستقیم بار بیاورد؛ چون کار مثبتِ تحمیلی و زوری و اجباری هیچ ارزشی ندارد. یکنفر را بیاورند و بگویند: نماز بخوان، بگوید: دوست ندارم، خوشم نمیآید! میگویند: بهخاطر خدا بخوان. میگوید: من خدا را هم نمیخواهم! حال دونفر را مأمور کنند و هرکدام دو هفت تیر دو طرف سرش بگذارند و بگویند نماز صبح را بخوان، واِلّا ماشه را میچکانیم؛ او هم میخواند، هر چند سال هم که او را تهدید کنند، نماز خود را می خواند، اما با اجبار و هیچ ارزشی ندارد؛ «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ» هم نیست و به فضای قبولی پروردگار عالم هم نمیرسد.
کاری که انسان انجام میدهد و مثبت است، باید آن کار را معرفت، همت و عشق بدرقه کند، من اگر بفهمم که پروردگار من با ساختن این جهان و در اختیار من قراردادن یک قطعه کره زمین و همه نعمتهایش شایسته تشکر است، باید همت بدرقه نمازی باشد که می خوانم، یعنی من یک نماز با اراده قویِ درست و باحال و باحوصله و باادب و وقار بخوانم.
اگر معرفت نباشد، نماز برای مجهول ارزشی ندارد
اگر معرفت نباشد، نماز برای مجهول ارزشی ندارد و اگر همت نباشد، به قول پیغمبر، مثل مرغی که گرسنهاش است و بهسرعت با نوکش دانهٔ ارزن جمع میکند، یک نمازی بخوانم که کل آن به همدیگر گره خورده است؛ پیغمبر میفرمایند: این نماز فاقد ارزش است و کاری برایت انجام نمیدهد، باطل هم هست و در قیامت هم جزء گروه بینمازان دستگیر خواهی شد.
عبادت اول باید با معرفت آمیخته باشد؛ بفهمم که وجود مقدس خالقِ من شایسته عبادت است، بهخاطر خالقبودنش، رزاقبودنش، رحیمبودنش، کریمبودنش، آقابودنش، مهربانبودنش و اینکه کلید دنیا و آخرت من دست اوست و تدبیر همه امور من به دست اوست و وجود مقدسی است که اگر خیری را برای من بخواهد، تمام عالم جمع شوند تا جلوی او را بگیرند که به من نرسد، میفرماید به تو میرسانند: «وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاٰ رَادَّ لِفَضْلِهِ»﴿یونس، 107﴾، من اگر خیری را برای تو بخواهم و جهان در مقابل من بایستد، ایستادنش پوچ و پوک است.
من خدا را بفهمم و وقتی خودش را در حدّ خودم فهمیدم، به این نتیجه میرسم که وجود مقدس او شایسته سپاس است. حال چگونه از او سپاسگزاری کنم، فرستادگانش به من یاد دادهاند که یک راه سپاسگزاری نماز است؛ اما عبادتْ غیر از معرفت همت هم میخواهد که من باحوصله، باحال، باوقار، باادب و با جداسازی اجزاء نماز از همدیگر نماز بخوانم.
مرحله سوم عبادت، عشق است؛ من باید با رغبت، با شوق و با محبت نماز بخوانم و او را عبادت کنم و اگر عشقی در کار نباشد، پس بیمیلی است. من نماز میخوانم، ولی میل ندارم؛ می خوانم چون گفتهاند اگر نماز نداشته باشی، به جهنم میروی؛ پس یک نمازی بخوانیم.
بالاترین ارزش در پیشگاه پروردگار حرکت مثبت است
آنچه برای انسان بالاترین ارزش را در پیشگاه پروردگار دارد، حرکت مثبت است؛ چون این حرکت هماهنگی با کل موجودات است. ما موجود ساکن نداریم و اگر من ساکن شوم، به همهٔ عالم هستی پشت کردهام و بیگانه شدهام. وقتی بیگانه شوم، هیچکسی من را در قیامت نمیشناسد؛ قرآن مجید میگوید: نه یاری داری، نه شفیعی داری و نه مددکاری؛ چون یک بیگانهٔ کاملی از کلِ هستی، هستید و تو را نمیشناسند؛ وقتی هم میگیرند تا به جهنم ببرند، کسی تو را یاری نمیکند؛ چون آشنا نیستی، بیگانه و غریبه هستی.
باید دقت کرد که ما به جهان پشت نکنیم، جهانْ، جهان حرکت است و حرکت اجزای جهان مثبت است؛ اگر من از حرکت مثبت متوقف شوم، بیگانه میشوم، غریبهٔ ناآشنا میشوم و دیگر اوضاع بدی در دنیا و آخرت خواهم داشت. حال اگر در آخرت وارد شوم و کسی به داد من نرسد، باید قبول کنم که این بلا را خودم سر خودم آوردهام. در دنیا هم اگر چهار نفر به من کمک کنند، این هم از باب رحمت پروردگار است که معاشم و زندگی ام لَنگ نشود.
اگر ما به قیامتِ خراب بربخوریم که با کلنگ گناهانمان، بیاعتقادیمان، بیاخلاقیمان و بیعملیمان خرابش کردهایم، امیرالمومنین میفرمایند: رهایی از این خرابی غیرممکن است و آن که در آخرت بیمار است، این بیماریِ او درمان ندارد؛ آن که دچار عذاب است، تمام درهای نجات به روی او بسته است.
زوری نیست و پروردگار در پشت سر ما اجباری نگذاشته که باید آخرت آباد بخواهی؛ فقط راه آخرت آباد و دنیای سالم را به ما نشان داده و پیغمبرش هم سیزدهسال به مردم مکه گفت: «فانی قد جئتکم بخیر الدنیا و الآخره»، من برای آبادکردن دنیا و آخرتتان آمدهام.
ضرورت علم آموزی طلبهها از آیات، رویات و دعاها
مردی عرب به امام هشتم میگوید: من یک بخش از آیه سوره لقمان را نمیفهمم؛ حضرت فرمودند: کجای آیه است؟ گفت: یابنرسولالله! «إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» یعنی چه؟ حضرت فرمودند: پروردگار، خالق موجوداتی است که با چشم مطلقاً دیده نمیشود و آنها زنده هستند، قدرت جاذبه، دافعه و شعور دارند، ولی خیلی ریز هستند.
ریزساز و ریزنگر به معنای لطیفبودن خداوند است؛ خدایی که ائمه ما معرفی کردهاند، در جلد اول «اصول کافی» آمده، انسان وقتی روایات توحید اهلبیت(ع) را میخواند، متحیر میشود؛ من دوسال کامل طول کشید تا خواندم؛ از بعد از نماز صبح گاهی تا یک نصف شب، این دو جلد «اصول کافی» را علمی، ادبی، تحقیقی و عمقی ترجمه کردهام و یکسالونیم هم هست که از نظر ویراستاریِ لغتبهلغت با سه ویراستار پرقدرت کشور روی آن کار میکنم که این ترجمه در پنج جلد بهصورت صحیحترین کار به دست مردم برسد.
من گاهی روایات جلد اول را که درباره پروردگار ترجمه میکردم و جان میکَندم که عمق روایت را درآورم، از مغز ائمه طاهرین بهتزده میشوم که اینها چه عقل کاملی، چه مغز خالصی، چه دانش گستردهای داشتهاند که این پرنده عقل را تا اعماق غیب فرستادهاند و خدا را آنگونه که هست، درک کرده اند و بعد به زبان جاری کردهاند.
انسان بهت زده میشود وقتی در شهر کوفه، شهر جنگ، شهر درگیریها، شهر احزاب کفر و نفاق و شرک، شهر 1500 سال پیش، شخصی همچون امیرالمومنین(ع) به منبر رفته و چنین کلماتی بیان را بیان کرده و مستمع این کلمات آن افراد بودند!
مستمع منبر امیرالمؤمنین(ع) باید افلاطون، ارشمیدس، فیثاغورث، سقراط، کندی، ابونصر فارابی، صدرالمتألهین، حاجملاهادی سبزواری و خواجهنصیر طوسی بود. من فکر نمیکنم مستمعین آن روز منبر یک کلمه از حرفهای امیرالمؤمنین را درک کرده باشند. شما صفحه اول «نهجالبلاغه» را باز بکنید و خطبهٔ اول دربارهٔ آفرینش را ببینید؛ کتابهای اروپا و آمریکا و روسیه را هم درباره خلقت جلوی خودتان باز بکنید و ببینید در کلیاتِ مطلب، اینها یک واو اضافهتر از علی دارند؟! با این دوربینهای عظیم نجومی، با این مؤسسات عریض و طویل علمی! روی منبر کوفه غیر از این خطبه، خطبههای دیگر دارد.
به مردم میگوید: این ستارگانی که درسش را در زمان هیئت بطلمیوس در دانشگاههای ایران، هند، یونان و اسکندریه میدادند که آسمان طاق است و این میخهای نقرهای را به این طاق کوبیدهاند، این نهایت دانش بشرِ زمان امیرالمؤمنین درباره ستارگان بود؛ اما امام آمدند و فرمودند: «هذه النجوم مدائن کمدائنکم»، این ستارگان هرکدام کره زمینی آباد چون کرهٔ زمین شماست لذا مدینه یعنی مرکز آباد.
اگر منابع علوم مانعی نداشتند جهان امروز از نظر علمی سرش از عرش بالاتر میرفت
این سخنان برای کتابهای جدید نیست بلکه در کتابهای 1200سال پیش است. این حرفها برای آن زمان است که امیرالمؤمنین دست یکی از یارانشان را در کنار شط کوفه گرفته، آب دارد موج میزند، به یارشان میگویند: اگر بخواهم از این آب برای مملکت روشنایی بگیرم، میگیرم! علی میدانسته که آب ترکیبی از اکسیژن و هیدروژن است و هر دو هم نور است. اتم اکسیژن و هیدروژن را بشکنند، جرقه بیرون میزند.
علی میدانست اگر در زیر این رودخانه و یک جای عمقی توربین کار بگذارد و این آب سنگین روی توربینها بریزد، کشور را روشنایی میدهد. بالاترین ظلمی که از زمان آدم تا امروز و از امروز تا قیامت به جامعهٔ بشری، به علم، به کرامت و به بزرگی شده، از طریق سقیفه بعد از مرگ پیغمبر شده است.
آنهایی که جمع شدند و درِ خانه پیغمبر و حضرت علی را بستند و 25سال علی را خانهنشین کردند، بعد هم دهسال امام مجتبی را در محاصره گذاشتند و کشتند، بعد هم ابیعبدالله را با یارانش در کربلا قطعهقطعه کردند؛ اگر این منابع علوم مانعی نداشتند که جهان امروز از نظر علمی سرش از عرش بالاتر میرفت.
با پولپرستی، صندلیپرستی، اختلاف، درگیر احزاب چه ظلمها که به این ملت کردهاند
این مقدار علمی که امروز مانده، از بعد از صفویه در ایران و حکومت عثمانی در ترکیه، این دو حکومتهای بعد از صفویه و حکومت عثمانی مسحور حرکتهای علمی غرب شدند و چون بر ممالک حاکم بودند، درِ هر علمی را به روی ایران و به روی روم شرقی بستند، مردم را بیسواد نگه داشتند. روزی که اروپا حرکت علمی شروع کرده بود، من در انگلستان هم کتابخانه بریتیش را دیدم که اگر قفسههایش را کنار هم بچینند، بالای هزار کیلومتر میشود و پر از کتاب است. هفتاد درصد کتابخانه برای ما مسلمانها تا قرن تقریباً دهم و یازدهم است؛ بعد از آن دیگر ما حرکت علمی نداشتیم، ترکیه عثمانی هم حرکت علمی نداشت.
در آرشیو وزارت خارجه انگلستان است که وزیر امور خارجه به نایبالسلطنه انگلیسی هند دستور داده که سالی یک لَک روپیه به سفارت انگلیس در ایران بفرست، ما به سفیر دستور دادهایم که این پول کلان را فقط خرج بیسواد نگهداشتن ملت ایران کند. ما اینگونه گرفتار دولتهای کثیف، خائن، ظالم و ستمکار بودهایم. دولتهای خائن چه بلاها که به سر این مملکت آوردهاند، با پولپرستی، صندلیپرستی، اختلاف، درگیر احزاب چه ظلم ها که به این ملت در این دویستسال اخیر کردهاند.
خدا از بندگانش میخواهد هم دنیا را آباد کنند و هم آخرتشان را و این امر حرکت و کوشیدن لازم دارد، خداوند در قرآن می فرماید: «وَ هُوَ اَلَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاٰئِفَ اَلْأَرْضِ»﴿الأنعام، 165﴾، من این زمین را به دست شما برای آبادکردن دادم و کسی که به آخرت آباد امید دارد، «فالیعمل عملا صالحا»، دائم باید در حرکت مثبت باشد؛ آنهم حرکت مثبتِ «صالحا» چه در عبادت، چه در خدمت به مردم و چه در معاش باید دائم در حرکت باشد.
شغلهای منتخب پیامبر اکرم(ص)
پیغمبر میفرمایند: اگر بنا باشد که من کسبی را انتخاب کنم و وارد امور مادّی شوم، اولین شغلی را که دنبال میکنم، دامداری است. امروز میبینیم که دامداری مادر چند صد شغل در این عالم است؛ برای پوست و شیر دامها میتوان چه کارخانههایی راه انداخت؛ با گوشت آن چه درآمدی می توان از صادرات اضافی بهدست آورد؛ دام خودش زمین را شخم میزند، چون پای دامها را خدا بهگونهای قرار داده که در بیابانها کار تراکتور را میکند و برای تخمریزی و بیرونآمدن علف در بهار آماده میکند، پیغمبر میفرمایند: کسی که جلوی دامداری به قاعده را بگیرد و نگذارد مردم دام به صحرا ببرند، در قیامت در حبس و لعنت الهی قرار میگیرد.
این رزق و حق مردم است؛ پیامبر تأکید می کند که مردم را از این حق محروم نکنید، مگر خدا میلیونها سال از همین زمینها روزیِ دام را نداده و اکنون دستش چُلاق شده که روزی دامداری را میگیرید! میلیاردها سال توانسته که دامها را سیر کند، حالا دیگر نمیتواند؟ جلوی روزی دام را نگیرید تا باران و برف در فصل ببارد و زمین علف دربیاورد. وقتی که جلوی دام را میگیرند، برای چه خدا باران دهد و زمینها را آباد کند و علف دربیاورد و همه نابود شود!
پیامبر میگوید: دومین شغلی که بنا باشد انتخاب کنم، کشاورزی است. اینقدر برای کشاورزی ارزش قائل شده که پیغمبر میفرمایند: اگر یک کشاورز چالهای بکَند، سطل آب بغل خودش بگذارد و میخواهد نهالی را بکارد، آماده است و هنوز نهال را نکاشته که یکنفر میآید و میگوید نیمساعت دیگر قیامت میشود و راست هم میگوید، واقعاً نیمساعت دیگر نظام جهان بههم میریزد، پیغمبر میفرمایند: بنشین و نهال را بکار، خاک بریز و آب بده، بغل آنهم اگر قیامت رسید، بمیر! وگرنه اگر نکاری، در قیامت دادگاه داری که بهاندازهٔ نیمساعت به سرسبزی زمین لطمه زدهای. سومین شغل، صنعت است؛ یعنی معدنیابی، استخراج و سازندگی، معدن؛ و شغل چهارم، تجارت و دادوستد است.
مفتخوری در دین پیامبر حرام است
ائمه و پیغمبر بسیار از افراد تنبل بدشان میآمد،
پیغمبر مفتخوری را حرام کردند! پیغمبر نشسته بودند، کسی آمد و گفت: به من
کمک کنید! به یاران مسجد فرمودند: یک قِران به او ندهید. آدم سالمی است،
باید به از کار افتاده، مسکین، فقیر و ورشکسته کمک کرد. فرمودند: من کمک
نمیکنم، اینها هم کمک نمیکنند! روز دوم آمد، پیغمبر همان حرف را زدند.
روز سوم آمد، همان حرف را زدند. بالاخره رفت و یک بیلی، یک کلنگی، یک طنابی
و یک سبدی گیر آورد و روزها در بیابانهای مدینه میرفت و هیزمهای خشکِ
درختهای خشکیده را جمع میکرد و دمِ مسجد میآورد و میفروخت، وضعش خوب
شد. پیغمبر فرمودند: مفتخوری در دین من حرام است.
منبع:فارس