ای غلامِ رضا امیر سخن
وی غزل را غزال و شیر سخن
رحمت حق به روح مادر تو
که به کام تو ریخت شیر سخن
هم ز طفلی طُفیل عشق حسین(ع)
هم جوانمرد شعر و پیر سخن
پا به هر عرصهای که بنهادی
شده دست تو دستگیر سخن
گشته از یُمن چشم ترت
بِه ز خلد برین کویر سخن
رهنوردان شعر معترفند
تو نشان میدهی مسیر سخن
از کمان سخنوران به هدف
در حضورت نخورده تیر سخن
همه آزادگان مُلک ادب
شده در محضرت اسیر سخن
در غزل، مثنوی، قصیده توئی
نخل بی مثل بینظیر سخن
در مقامات شعر آئینی
توشه و دیگران فقیر سخن
محتشم زیر سایه نخلت
در مراثی تو را وزیر سخن
هر یکی برگ نخل تو تاکیست
پر ز مینای دلپذیر سخن
غیر تو ساحری نپوشانده
بر تن شعلهها حریر سخن
بهر گلهای پر پر عزت
سبدی بافتی از حصیر سخن
نخل تو دخل تو نشد هرگز
کی بزرگی شود حقیر سخن
از لب خشک و نای دولت عشق
هم بشیری و هم سفیر سخن
تو هنوزم شناخته نشدی
گرچه گردیدهای شیر سخن