پیغمبری گفت خدایا غفلت را از مردم بردار و خدا هم برداشت. آنها یک کفن
برداشتند و یک قبر کندند و سر آن نشستند. آیا امشب می خمیرند یا فردا شب
میمیرند؟ و نمیمردند. شکمها گرسنه بود، خدا نصیب نکند. ببین تهران چه
خبر خواهد بود، اگر هر کس یک کفن کول بگیرد. چون غفلت نداشتند و میگفتند
بیخود کجا برویم؟ ما که باید بمیریم، همین جا هستیم. قبرها را کنده بودند و
لب آن نشسته بودند. این را آن پیغمبر پیشنهاد داده بود تا اینکه خداوند
دوباره غفلت را به آنها پس داد و آنها گفتند پاشوید. حالا کو تا مردن! بلند
شدند و به بیابان زدند. این از لطف خداوند است. تمم زمین و آسمان راکد شد،
ملائکه هم دیگر عبادت نکردند. چون دیدند آنها نشستهاند در فکر رفتند که
چرا اینها هیچکاری نمیکنند؟ مگر آنها از ما بهترند یا مگر خون ما از
اینها رنگینتر است و ... شاید ملائکه را هم راکد کردند. زیرا خداوند
فرموده بود و غفلت را گرفته بود.
خداوند متعال از مرحمت
خود،غفلت را به بشر داد. ملائکه غفلت ندارند، اما جوری هم نیستند که قبر
بکنند زیرا جسم طبیعی ندارند. آنها روح پاکند و همان تسبیحی که به آنها یاد
دادهاند ایستادهاند و همان را می گیوند. آن ملکی که سبحانالله میگوید
فقط همین را میگیود، دومی را ندارد. چون غفلت ندارد و نمیخواهد درجه
دیگری از آن بالاتر پیدا کند. تا زنده است همین است. همین آب و همین کوزه.
همهاش هم زیباست و تسبیح خداست. خدا روزی کند آنچه آنها دارند به ما هم
بدهد. آن که سجده می کند، فقط سجده است. آن دیگری رکوع است، فقط رکوع. آنها
که صاف ایستادهاندف از روزی که آفریده شدهاند همین طور صاف ایستادهاند
تا روز قیامت. درجه و مقام و تغییر ندارند. زیرا مطلب روشن است و مجهولی
ندارند تا وقتی برطرف شد عوض شود. آنها در حدِّ خود مجهولات ندارد. ول
یمومن، هم همه جا دست دارد و هم همه جا غفلت دارد. راهش خیلی بزرگ است و به
همین خاطر است که از ملک بالاتر میرود. غفلت دارد و طبیعت دارد. مرتبا جا
عوض میکند و تا غافل میشود می گوید استغفرالله. دیدی باز خوابم برد؟
پی نوشت:
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 201
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی