در مورد آقا نجفی باید عرض کنم؛ اول بار[سیاحت غرب] را مرحوم شهید مطهری به من معرفی کردند. کتاب[سیاحت شرق] شرح حال زندگی مرحوم آقا نجفی است و[ سیاحت غرب] هم مربوط به اصطلاحات عرفا و تصورات عالم بعد از مرگ و برزخ است. مرحوم مطهری معتقد بود که مرحوم آقا نجفی[سیاحت غرب] را از روی خیالات ننوشته؛ بلکه از روی مکاشفه نوشته است .
مرحوم آقا نجفی به قم می رفت و با آقای مطهری هم حجره می شد. شاید هم مثلا در حجره نزدیک ایشان بود. معمولا در ماه رمضان اهل علم در شهرهای خودشان می مانند، منبر می روند؛ نماز جماعت مفصل می خوانند و مردم به آنها توجه دارند. مرحوم مطهری می گفت :
ماه رمضان که می شد؛ آقا نجفی با آن وجهه و اعتباری که در قوچان داشت؛ می آمد و در مدرسه دارالشفاء با من هم حجره می شد. بعد هم بزرگان آن روز قم، مثل مرحوم خوانساری، مرحوم صدر و ...به دیدن ایشان می آمدند و احترام می کردند و از ایشان می خواستند برایشان منبر برود و تقاضا می کردند که نماز جماعت بخواند. ولی ایشان قبول نمی کرد و می گفت[من قوچان را رها کردم؛ آمدم اینجا، حالا می گویید اینجا امام جماعت بشوم؟] ! آقا نجفی با همه این آقایان رفیق بود. به مرحوم آقای خوانساری ارادت داشت و در نماز مرحوم آقای خوانساری شرکت می کرد .
مرحوم آقا نجفی در کتابش از چند رفیق اسم می برد؛ مثل رفیق اصفهانی، رفیق یزدی و ...از جمله از رفیقی یاد می کند که من الان درست یادم نیست اما گویا رفیق سرخسی است. آقای مطهری می گفت: احتمالا آن رفیق، پدر من است که با ایشان دوست و معاشر بوده .
در مورد آقا نجفی باید عرض کنم؛ اول بار[سیاحت غرب] را مرحوم شهید مطهری به من معرفی کردند. کتاب[سیاحت شرق] شرح حال زندگی مرحوم آقا نجفی است و[ سیاحت غرب] هم مربوط به اصطلاحات عرفا و تصورات عالم بعد از مرگ و برزخ است. مرحوم مطهری معتقد بود که مرحوم آقا نجفی[سیاحت غرب] را از روی خیالات ننوشته؛ بلکه از روی مکاشفه نوشته است .
مرحوم آقا نجفی به قم می رفت و با آقای مطهری هم حجره می شد. شاید هم مثلا در حجره نزدیک ایشان بود. معمولا در ماه رمضان اهل علم در شهرهای خودشان می مانند، منبر می روند؛ نماز جماعت مفصل می خوانند و مردم به آنها توجه دارند. مرحوم مطهری می گفت :
ماه رمضان که می شد؛ آقا نجفی با آن وجهه و اعتباری که در قوچان داشت؛ می آمد و در مدرسه دارالشفاء با من هم حجره می شد. بعد هم بزرگان آن روز قم، مثل مرحوم خوانساری، مرحوم صدر و ...به دیدن ایشان می آمدند و احترام می کردند و از ایشان می خواستند برایشان منبر برود و تقاضا می کردند که نماز جماعت بخواند. ولی ایشان قبول نمی کرد و می گفت[من قوچان را رها کردم؛ آمدم اینجا، حالا می گویید اینجا امام جماعت بشوم؟] ! آقا نجفی با همه این آقایان رفیق بود. به مرحوم آقای خوانساری ارادت داشت و در نماز مرحوم آقای خوانساری شرکت می کرد .
مرحوم آقا نجفی در کتابش از چند رفیق اسم می برد؛ مثل رفیق اصفهانی، رفیق یزدی و ...از جمله از رفیقی یاد می کند که من الان درست یادم نیست اما گویا رفیق سرخسی است. آقای مطهری می گفت: احتمالا آن رفیق، پدر من است که با ایشان دوست و معاشر بوده .