کسانی که وجود امام زمان(عج) را انکار و یا کسانی که اصل مهدویت را رد میکنند، از سه موضع «جهل نسبت به عقیده حضرت مهدی(عج)، تعصب بر ضد حق و پیروری و تقلید کورکورانه از آباء و اجداد خود» برخوردارند.
عقیق:گروهی از مردم تمایل دارند که دایماً حقایق روشن و عینی را منکر شوند و کوشش میکنند تا این انکار را بر اساس مسائل عقلانی و با استدلال توجیه کنند، در حالی که حقیقتاً بدون هیچ گونه منطق است. تحلیل این حالت آن است که این گروه دارای عقده حقارت روان هستند و میکوشند برای انتقام از این حالت روانی، حقایق روشن و واضح را انکار و کتمان کنند، و توجیهی که به آن متوسّل می شوند، چیزی نیست جز برای پوشش دادن به عقده حقارت خود.
در این جا گروه دیگری از مردم هستند که منافع آنان با باطل که به آن عقیده دارند، ارتباط تنگاتنگ دارد و برای این که به منافع آنان لطمه وارد نیاید، حقایق را کتمان میکنند. اما گروه سوّم از مردم که شاید انگیزهای برای دفاع از مصالح شخصی خود ندارند، بلکه انگیزه آنان در انکار و نپذیرفتن حقایق متابعت و دنباله روی از پدران و اجداد خود است. اینان می کوشند با انکار این حقایق، کرامت و بزرگواری کاذب و پنداری پدران خود را، پاسداری کنند! اکنون باید دید که جایگاه منکرین حضرت مهدی(عج) در سه گروه مذکور در کجاست؟ تحقیقاً هر سه گروه مذکور، منکر ایمان به آن حضرت هستند و ایمان به او را نمی پذیرند! در این جا هر کس به آن حضرت کفر ورزد، چون دوستدار انکار و ردّ حقایق است، به ویژه اگر این نوع از حقایق، مذهبی و دینی باشد، پس در کفر خود و کتمان حقایق از تمام مردم پابرجاتر است، با این که هیچ گونه عذر و دلیل قانع کنندهای برای این کتمان ندارد؛ لذا بیگمان این کتمان حقایق، برخاسته از بیماری روانی است. در چنین شرایطی طبعاً، اقناع به هیچ حقیقتی ممکن نیست، حتّی وجود روز! چرا که آنان معرفت به آن دارند، لکن از روی لجاجت و عمد، انکار میکنند!
آنچه در این نوشتار میخوانید برگرفته از کتاب «تمدن در عصر ظهور مهدی (عج)» اثر عباس المدرسی است که توسط لطیف راشدی ترجمه شده:
قرآن کریم در این خصوص میفرماید: «و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند در حالی که در دل به آن یقین داشتند» یا «آنها به آن ایمان نمی آورند تا عذاب دردناک را ببینند». شما شیعهها میگویید که حضرت مهدی(عج) در سال 255 هجری تولّد یافت و این بدین معنی است که تاکنون بیش از هزار و صد سال زندگی نموده است و این از نظر عقل به دور است، چرا که چگونه ممکن است شخصی به مدت طولانی زیست کند؟ اما گروه دیگری که ایمان به حضرت مهدی(عج) را نمی پذیرند، به این علت است که منافع آنان به ایشان اجازه نمیدهد تا ایمان بیاورند و عادتاً آنها به مجموعه شبههها معتقد و پایبند هستند و میکوشند با این پایبندی، نفی حقایق روشن را توجیه کنند. گروه سوم چندان تفاوتی با گروه دوم در پایبندی به شبهات در توجیه انکار حقایق ندارند، لکن با آنان از این نظر متفاوت هستند که برای حفظ منافع خود، کار نمیکنند، بلکه انگیزه انکار حقایق تقلید کورکورانه از پدران خود و حفظ آبروی تخیّلی آنان است. میتوان اذعان نمود که بیشتر کسانی که ایمان به آن حضرت را نمیپذیرند، از گروه آخر هستند. آنان در منزلی چشم به جهان می گشایند که میراث صاحبان آن منزل، عدم پذیرش و ایمان به حضرت مهدی(عج) است. پس انگیزه و محرک چنین افرادی، تحقیقاً همان تقلیداست. بیگمان مَثَل این مردم مَثَل مشرکینی است که کفر خود را چنین توجیه میکردند: «اِنّا وَجَدنا آبائَنا عَلی آُمَّةٍ وَ اِنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُون». «ما پدران خود را بر آیین و عقایدی یافتیم و از آنها پیروی خواهیم کرد».
بنابراین ایمان به آن حضرت به سه چیز نیاز دارد: 1- آزادی از تعصب و لجاحت ضد حق. 2- آزادی و رهایی از عصبیت برای منافع شخصی. 3- آزادی اندیشه و اعتقاد از تعصب و تقلید کورکورانه از پدران خویش. پرسشی که خود را در این جا مطرح میسازد عبارت است از این که شبهاتی که این گروه برای نفی اعتقاد به آن حضرت بدان مسلّح هستند، چیست؟
مجموعهای از شبهات که وجود دارد به شرح زیرند: الف: میگویند: شما شیعهها می گویید که حضرت مهدی(عج) در سال 255 هجری تولّد یافت و این بدین معنی است که تاکنون بیش از هزار و صد سال زندگی نموده است و این از نظر عقل به دور است، چرا که چگونه ممکن است شخصی به مدّت طولانی زیست کند؟ پاسخ: 1- زندگی و عمر طولانی حضرت مهدی(عج) بر اساس مشیت و اراده خداوند است. آیا میگویید: خداوند سبحان قادر به اینکه شخصی را بدین سان عمر طولانی دهد، نیست؟! 2- آیا اجماع مسلمین بر این نیست که «خضر» پیامبر تا به امروز زنده و در سلامت است؟ و آیا اجماع مسلمین این گونه نیست که «دجّال» تا به امروز زنده است ؟ بنابراین چرا به وجود و بقاء خضر پیامبر و دجّال ایمان دارید، امّا در مورد زنده بودن حضرت مهدی(عج) شکّ و تردید به خود راه می دهید؟ آیا این، گونه ای از تضادّ و عصبیّت بر ضدّ حقّ ناست؟ 3- قرآن کریم با صراحت اظهار می دارد که حضرت نوح(ع) در میان قوم خود به مدّت 950 سال زندگی نموده و هم چنین زنده بودن اصحاب کهف به مدّت 309 سال؛ با توجّه به این که آنان شبیه ترین چیز به مردگان بودند. پس چگونه در مورد حضرت مهدی(عج) که زنده است شکّ و تردید به خود راه میدهید؟ 4- چنان که به تاریخ رجوع کنیم مشاهده می نماییم که مردانی در خود داشته که سال های سال و هزاران سال زندگی کردند. مثلاً تاریخ، پیرامون «نعمان» خاطر نشان می سازد که او هزار سال زندگی کرد، در حالی که موهای او سفید نشده و دندان هایش سالم بود و حتّی کمر او نیز خمیده نشده بود! هم چنین، نمونه های بسیاری از انسان ها وجود دارند که هزارها سال عمر کردند. (به کتاب تصنیف شده «ابوحاتم سجستانی » در احوال کسانی که عمر طولانی داشتند، مراجعه نمایید). ب- می گویند: اسناد دینی و نصهای تاریخی به صورت یقینی ثابت نشده است! بنابراین ما به وجود حضرت مهدی(عج) ایمان نمی آوریم! * شما به یک حدیثی که از حضرت رسول اکرم(ص) وارد شده ایمان دارید، اما به صد و هفت حدیثی که از طریق رجال مذاهب اربعه وارد شده، به اضافه صدها حدیث که علما در این باب نقل نموده اند، ایمان نمی آوردید؟! آیا این نوعی تناقض در عقیده نیست؟!
پاسخ: شاید بگویید: ما روایات و اخبار وارده پیرامون آن حضرت را نقل نکردهایم، بلکه تنها شیعه است که این احادیث را روایت میکنند! آیا یهود و مسیحیان که نبوّت حضرت محمد(ص) را انکار میکنند و معجزات آن حضرت را ردّ میکنند به بهانه این که معجزات آن حضرت را مشاهده ننمودهاند، قابل قبول و درست است؟! واقعیّت آن است که احادیث وارده از طریق شیعه است. به کتاب های خود مراجعه نمایید، آن چه را که ما می گوییم خواهید یافت. ج- میگویند: همانا شیعه است که به این احادیث ایمان دارند. بنابراین ما به این ها ایمان نخواهیم آورد! حقّاً که این یک بهانه عجیبی است. و ما نمی خواهیم این بهانه بر زبان آنها جاری شود و یادآوری شود. بلکه منشأ آن از خود آنها است. شافعی میگوید: «سنّت وارده در مورد قبور، مسطّح بودن قبر است... امّا چون شیعه به آن عمل میکنند، ما به دنبال آن رفتیم که قبرها منحنی باشد»!! چرا؟ و نیز میگوید: «حجّ تمتّع برتر از حجّ قران و افراد است، ولی چون شیعهها آن را انجام میدهند، ما انجام نمیدهیم.»!! چرا؟ «زمخشری» (حنفی) پیرامون گفتار خداوند سبحان که می فرماید:«هُوَالَّذی یُصَلّی عَلَیکُم وَ مَلائِکَتِه»؛ «اوست خدایی که هم او و هم فرشتگان بر شما درود و رحمت می فرستند». میگوید: «به مقتضای این آیه صلوات و درود بر برگزیدگان مسلمین میتوان فرستاد، امّا چون شیعه برای خود، ائمّه و برگزیدگانی برگزیدند و بر آنها درود فرستادند، ما این امر را منع کردیم!» چرا؟ آیا اجماع مسلمین بر این نیست که «خضر» پیامبر تا به امروز زنده و در سلامت است؟ و آیا اجماع مسلمین این گونه نیست که «دجّال » تا به امروز زنده است؟ بنابراین چرا به وجود و بقاء خضر پیامبر و دجّال ایمان دارید، امّا در مورد زنده بودن حضرت مهدی(عج) شکّ و تردید به خود راه میدهید؟ آیا این، گونهای از تضاد و عصبیت بر ضد حق نیست؟ این چه منطق کژ و منحرفی است؟ این سخنان چه معنی دارند؟ آیا این از خیانت به حقّ نیست که انسان حقایق روشن و بدیهی را به بهانه این که مذاهب دیگر بدان ایمان دارند و عمل میکنند، انکار و ردّ نماید؟ آیا این جهل است یا تجاهل؟ یا تعصّب بر ضدّ تشیّع ؟ و یا نوعی از بلاهت و حماقت است. د- میگویند: در مواردی به نام حضرت مهدی (عج) انقلابها و حرکتهایی آتشین صورت گرفته، از این رو این عقیده باطل است. پاسخ:
گناه عقیده مهدویّت چیست، اگر برخی در راه مصالح شخصی خود از آن سوء استفاده میکنند؟ و آیا منطقی است که گناه این انقلابهایی که این عقیده صائب و پاک را دست آویزی برای خود قرار دادهاند به گردن عقیده بیندازیم؟! چنان که اشخاصی یافت شوند، دروغین و مزوّرانه ادعا کنند که «امام مهدی» هستند، آیا این مسأله موجب میشود که درباره عقیده مهدویت دچار تردید شویم؟ چنان که این منطق کژ را بپذیریم، معنی آن این خواهد شد که العیاذ بالله- حتّی در وجود خدا نیز تردید پیدا کنیم، چرا که در موارد متعدّدی برخی از مردم به دروغ ادعای خدایی نمودند، از این رو باید بگوییم که خدا موجود نیست؟! هم چنین نبوّت را نیز باید انکار نمود، چرا که در موارد متعدّد، اشخاصی دعوی نبوّت کردند، در حالی که دروغ و ناصواب می گفتند. بنابراین آیا نبوت باطل است؟! آیا این منطق مقرون به سداد و صواب است؟ در حقیقت، کسانی که وجود آن حضرت را انکار میکنند، و یا کسانی که اصل مهدویّت را ردّ میکنند، از سه موضع گیری و جایگاه حرکت میکنند. 1- جهل نسبت به عقیده حضرت مهدی(عج). 2- تعصب بر ضد حق. 3- پیروری و تقلید کورکورانه از آباء و اجداد خود. از این رو، برای این که آنان به این عقیده اسلامی ایمان آورند، ناچار باید از جهل و تعصّب و تقیلد کورکورانه، رها شوند!