یک بحثی که در هیئتهای مذهبی با آن مواجه هستیم این است که بیشتر از اینکه مجالس به بیان معارف امام حسین(ع) بگذرد به سینهزنی و روضهخوانی پرداخته میشود. چه برنامهای میتوان داشته باشیم که در کنار مدیحهسرایی به معارف عاشورا بیشتر بها بدهیم؟
به اعتقاد بنده چند مورد در
این موضوع دخیل است: مورد اول اینکه مداحان قدرت انتخابشان بیشتر است،
یعنی انواع سبکها و مدل لباس پوشیدنها، انواع برخوردهای اجتماعی از سوی
برخی مداحان باعث شده است که جوانان بیشتر به مداحی گرایش داشته باشند.
یعنی اگر بخواهیم محتوای هیئتها را سه بخش کنیم، باید بگوییم: منبر،
روضهخوانی، سینهزنی. شاید این واقعیت تلخ باشد که خیلی از جوانان دم در
میایستند و بعد از منبر و روضه، در زمان سینهزنی داخل میآیند. این چیزی
است که گریز و فراری از آن نیست، ضمن اینکه ما برای مداحان به عنوان ذاکرین
اباعبدلله(ع) احترام خاصی قائل هستیم، اما باید این موارد را به مستمعین
گوشزد کنند.
چه مسألهای باعث شده است که برخی هیئتهای مذهبی به محتوا اهمیت قائل نشوند و صرفاً به شور و احساسات بپردازند؟
همان طور که گفتید اگر عشق و شور همراه با شعور و معرفت نباشد، زمینهساز
انحطاط فکری و معرفتی خواهد بود. در این باره باید گفت عدم بها دادن به
هشدارهای مقام معظم رهبری و برخی مراجع عظام تقلید درباره نوع هیئتداری،
زمینهساز چنین مسائلی خواهد بود که بروزات آن را در انتخاب و آزاد بودن
اهالی هیئتها در نوع لباس پوشیدن و سبک سخیف خواندن عدهای اندک از مداحان
مشاهده میکنیم. چقدر مقام معظم رهبری و بعضی از مراجع دیگر در خواندن نوع
سبکها، محتوای مداحی و ... تأکید کنند و برخی آقایان بها ندهند؟! خیلیها
به دلیل نوع سبکهایی که میخوانند و هیجانی که به مستمع میدهند، جوانان را
جذب هیئتها میکنند که در این صورت در آینده او را نمیتوان با این
رفتارها در خیمه امام حسین(ع) نگه داشت.
درصدی از کسانی که پای منبر و
پای روضه مینشینند، سنین بالاتر از 25 سال است و آن کسانی که خیلی زیبا
سینه میزنند و خیلی اهل هیجان هستند، زیر 25 تا 30 سال هستند. بعد
میبینید همین جوانی که در اوج انرژی است، وقتی که متأهل و شاغل میشود،
وقتی یک مقدار خستگی بر او غلبه میکند از این فضا خارج میشود و نمیتواند
ادامه بدهد و وادی او تغییر میکند.
علت اینکه مردم بیشتر از اینکه به سخنرانی و محتوا بها دهند، به سینهزنی و
شنیدن روضه اکتفا میکنند چه مسألهای است؟ آیا متفکران ما محتوای غنی
ندارند؟
چند وقت پیش بنده هیئتی رفته بودم و دیدم مداحش حرکت
جالبی کرد، بعد از جلسه یک مسأله شرعی خیلی ابتدایی راجع به طهارت گفت. از
تعجب مستمعان فهمیدم این مسأله را نمیدانند، در حالی که ما این مسأله را
بارها گفته بودیم. در این باره باید گفت چون اقبال خاصی به منبر نمیکنند،
بنابراین مسائل شرعی جزئی را نمیدانند، اما وقتی همین مسأله را مداح
میگوید، چون پای منبرش هستند، بنابراین میشنوند. اینکه مداح چنین رفتاری
میکند بسیار خوب و قابل تحسین است، اما اینکه بگوییم محتوا نداریم صحیح
نیست بلکه باید گفت ما منبریهای خوشبیان وخوشمحتوا کم داریم. وقتی مردم
پای منبر یک نفر مینشینند و میبینند شخص هم خوب حرف میزند، هم محتوا و
هم بیان خوبی دارد، پای منبر او مینشینند، بنابراین علت اصلی، بیمحتوا
بودن نیست. اتفاقاً من به یکی از دوستان میگویم گاهی وقتی پای منبر فلان
کس میرویم 10 نفر از آن چند هزار نفر به خاطر ما نیامدند بلکه به خاطر آن
مداح آمدند.
برای کیفیت سبک هیئتداری، آن محتوایی که باعث ارتقای جوانان باشد و به ارزشها پایبند باشند چه سفارشی دارید؟
آغاز مشکلات از زمانی بود که نقش پیرغلامان و بزرگان هیئتها در برگزاری
مراسم کمرنگ شد. در گذشته خیلی وقتها بالا سر مداحان استاد و یک بزرگتر
بود، آن استاد و بزرگتر میتوانست یک روحانی باشد، میتوانست لباس شخصی
استاد دیده باشد که آن مداح باید و نبایدهای ابتدایی راجع به هیئت را رعایت
میکرد؛ مثلاً من هیئتهایی را دیدم که وقتی خود مداح میآید پای منبر
مینشیند، مستمعی که عاشق آن مداح است خودش را ملزم میکند بیاید پای منبر
بنشیند، یعنی احترامی که یک مداح برای یک منبر میگذارد به طور طبیعی آن
مستمع و مریدهایش را هم جذب میکند.
مورد دوم تبلیغات است، آن قدر که
برای مداحان تبلیغ شده است شاید برای منبریها نشده است. شما یک چرخی در
مراکز پخش محصولات فرهنگی و مذهبی بزنید، اگر بخواهیم درصدبندی کنیم، 90
درصد تبلیغات برای مداحان و 10 درصد تبلیغات برای منبریها است.
مورد سوم که فکر میکنم هیئتها میتوانند آن را اصلاح بکنند، این است که
هیئتدارهای ما اصلاح شوند. هیئتداری که دغدغه دین و فرهنگ (دین و فرهنگ
را اگر بخواهم کنار هم تلفیق کنم میگویم دغدغۀ جمهوری اسلامی یا انقلاب
اسلامی) داشته باشد، این ماجرا خود به خود اصلاح میشود. قرار نیست ما فقط
جمعیت داشته باشیم. من نمیدانم چرا ما به کمیت میپردازیم تا کیفیت؟ رسول
ترک یک نفر بود اما الان حدود 30 سال از فوتش میگذرد، اما هنوز نامش وجود
دارد. خیلی از هیئتهای چندهزار نفره بودند که نه اسمی از مداحشان و نه از
جمعیتی از مستمعینشان باقی مانده است. هیاتدار اگر بتواند کیفیت کارش را
بالا ببرد و زیاد به کمیت نپردازد خیلی از ماجراها حل میشود. باز هم در
پرانتز عرض میکنم که خیلی وقتها فلان مداح را دعوت میکنند فلان جا که فقط
جلسهشان شلوغ شود و جمعیت زیاد شود، اصلاً شاید فلان منبری را هم دعوت
کنند، ما نمیخواهیم بگوییم همه منبریها معصومزاده هستند، بلکه بعضی از
آنها شاید بعضی از افکار خاص را داشته باشند که نیاز است این افکار اصلاح
شود.
برخی مداحان هستند با وجود تأکیدات مقام معظم رهبری و مراجع تقلید، مباحث
ضد تقریب مذهبی مطرح میکنند و در آن سوی مرزها زمینه کشتار شیعیان را
فراهم میکنند. واقعاً اگر امام حسین (علیهالسلام) در این دوران بود
اینگونه رفتار میکرد؟ چه راهکاری وجود دارد که یک فضایی ایجاد شود تا این
مداحان غافل از این فضا خارج شوند؟
من احساس میکنم ضرورت ماجرا
تبیین نشده است، یعنی اصلاً ضرروت ماجرا مشخص نشده است و خیلی وقتها اکثر
دوستان هیئتیمان با هیجانات کاذبی روبرو هستند که آغشته به یکسری اعتقادات
منفی شده است. ببینید، حضرت عبدالعظیم(ع) با اینکه چند امام را درک کرده و
امامزاده و معصومزاده بود، اما نزد امام هادی(ع) آمد و میگفت من
میخواهم اعتقاداتم را به شما عرضه کنم، شما بگویید کجا را دارم اشتباه
میروم؟ الان برخی اعتقاداتی پیدا کردهاند و پای آن اعتقاداتشان محکم
ایستادهاند و معلوم نیست آن اعتقادات را از کجا آوردهاند، یعنی ریشه خیلی
از این مشکلات اشتباه شدن و اشتباه اعتقاد دادن به اینهاست.
به عنوان
مثال بنده در شهری نزدیک استان گلستان دو شب منبر رفتم. به من گفتند امشب
یک شخصی منبر رفته است و باعث شده است این جوانان دچار تضاد شوند. گفتم چه
گفته است؟ گفتند او میگفت اگر پدر و مادرتان گفتند هیئت نرو، به آنها بگو
به شما چه! من میخواهم برای امام حسین بمیرم شما این عشق را درک نمیکنید.
بنده فیلمش را دیدم و یقین کردم آن منبری همین را گفته است. حالا او
میخواسته است ضرورت نوکری کردن را برای امام حسین برساند، اما اشتباه بیان
کرده است و دارد یکسری اعتقادات اشتباه را به جوانان منتقل میکند.
از عمده دلایلی که برخی افراد تندرو در هیئتها میآورند، بحث تبری و تولی است تا جایی که آن را به گونههای منفی بروز میدهند که شاهدش هستیم؛ نظر شما در این باره چیست؟
ما تولی و تبرا را باید به درستی معنا کنیم، بغض و تولی اصلاً اشتباه معنی
شده است. بغض و دوستی این نیست که آدم در حرم علیبنموسیالرضا(ع) برود و
شروع به لعن کند. در حالی که خیلی از اهل سنت که محب اهلبیت هستند در
آنجا حضور دارند و زیارت میکنند. حال در مکانی که زمینه وجود دارد که
بتوانیم با اخلاق خوب آنها را شیعه کنیم، چرا باید بداخلاقی کنیم؟ این با
کجای سیره عترت(ع) سازگار است؟ به اسم محب بودن شروع به فحاشی کردن که برای
اهل بیت عصمت و طهارت(ع) زینت نمیآورد. زمانی که جناب موسی نزد فرعون
رفت، فرعونی که داعیهدار خدایی بود و میگفت من خدا هستم، خدا به موسی(ع)
دستور داد با نرمی با او صحبت کن، تندی نکن، داد نزنی «فَقُولا لَهُ قَولاً لَیِّنا»،
آرام و نرم صحبت کن. آیا واقعاً حب و بغض این است که در حرم امام رضا(ع)
اعتقادات اهل سنت را زیر سؤال ببریم؟ در حالی که او به زیارت اماممان آمده
است. آن اهل سنت به قدری به امام رضا(ع) اعتقاد دارد که شفای فرزندش را از
حضرت میطلبد. او همین قدر که میداند علی بن موسیالرضا(ع) واسطه بین خدا
و فرزندش است، بسیار ارزشمند است. حالا ما تندی کنیم؟ به همین دلیل می
گویم تبری اشتباه معنا شده است. مگر این نیست که حجربن عُدی، یا حجربن عَدی
در جنگ صفین شروع به فحاشی به لشکر معاویه کرد و امیرالمؤمنین فرمود «إنی أکره أن تکونوا من سبابین؛ من دوست ندارم اطرافیان من فحش بدهند». بعد اینکه مگر نفرمودند بهشت بر هر فحشدهنده حرام شده است؟ مگر نفرمود که مؤمن «عَنِ اللّغو مُعرضون؛ از
لغو دوری میکند» است؟ اگر قرار باشد این سوی قضیه را ببینیم که بگوییم پس
راحت فحش هم بده، اصلاً تبری به این چیزها نیست. تبری به سر و صدا کردن
نیست بلکه مرد تبری آن کسی است که الان ایستاده و دارد با جانش از حرم حضرت
زینب دفاع میکند. شاید یک فحش هم ندهد، یک داد هم نزند. پس تبری به
سروصدا نیست، «پس هر چه طبل توخالیتر باشد صدایش بیشتر است». این جمله
جالب را هم بگویم که آن بزرگ فرمود اگر نمیتوانستی شخصی را شیعه کنی لااقل
او را وهابی نکن.
در خاطرات یک نفر میخواندم که با آقای مرحوم مرعشی(ره) داشتیم میرفتیم. در یک بیابانی ایستادیم تا نفسی استراحتی بکنیم. زمان اذان بود، یک چوپانی هم آنجا بود، آقای مرعشی دید آن چوپان نماز نمیخواند. رفت به او گفت چرا نماز نمیخوانی؟ گفت کفشهای من را ببینید تا این بالا باید ببندم. بخواهم بند کفش را باز کنم و ببندم یک ربع طول میکشد و حال وضو گرفتن ندارم. آقای مرعشی گفت من فلانی هستم و به تو اجازه میدهم بر روی همین کفش مسح بکش و با همین کفش هم نماز بخوان. خلاصه آن چوپان گفت خدا پدرت را بیامرزد، یک روحانی بدسلیقهای از آنجا عبور میکرد و دید این چوپان با کفش نماز میخواند. گفت چه کسی به تو این را گفته است؟ چوپان گفت آقای مرعشی. آن عالم نما هم گفت آقای مرعشی بیخود کرده است؛ مگر آقای مرعشی دین را نمیفهمد؟! آمد به آقای مرعشی گفت، آقای مرعشی به او گفت، «من هنر داشتم او را با کفش نمازخوان کردم، تو هنر داشتی کفشهای او را درمیآوردی و او را نمازخوان میکردی» چرا به او گفتی نماز نخوان؟ حالا برادران اهل سنت تا حرم امام رضا(ع) آمدند، چرا باید با آنها اینگونه رفتار شود؟