* مشركان داخل مسجدالحرام نشوند
قرآن کریم می فرماید: «يَا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّما الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغنيكُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللّهَ عَليمٌ حَكيمٌ». (1)
اى گروه با ايمان، به راستى مشركان(بت پرستان) پليدند، (لذا) نبايد پس از گذشتن امسال (سال نهم هجرت) به مسجدالحرام نزديك شوند و هرگاه از نيازمندى خود بترسيد (و ممنوع بودن رفت و آمد مشركان موجب كساد كسب و كار شما شود) به زودى خدا شما را، اگر بخواهد، از فضل و كرمش بى نياز مى سازد، خدا دانا و حكيم است».
* معناى نَجَسْ چيست؟
عرب اين واژه را در موارد زير به كار مى برد:
* چيزهايى كه يك نوع پليدى ذاتى دارند كه خردمندان طبعاً از استعمال و تماس با آنها پرهيز مى كنند؛ مانند منى، بول، خون و.... عرب اين سنخ موجودات را «نَجَسْ» و ما آنها را «پليد» مى ناميم.
* به دردهاى درونى كه دير درمان مى پذيرد، «نَجَسْ» مى گويند.
* اشخاص پست و فرومايه را نيز با اين كلمه توصيف مى كنند.
* پيرى و فرسودگى بدن را نيز «نَجَسْ» مى نامد، چنان كه شاعر گفته است:
و الشّيبُ داء نجيس لا دواء له للمرء كان صحيحاً صائب القُحم (2)
پيرى درد پليدى است كه براى آن دارويى نيست، براى مردى كه تندرست بوده و در شدايد رأى صايب دارد.
مؤلف لسان العرب، بزرگ فرهنگ نويس عرب، موارد ديگرى نيز براى اين كلمه شمرده است. از ملاحظه مجموع آنها استفاده مى شود كه معناى حقيقى اين كلمه در زبان عرب وسيع تر از آن است كه ما امروز از اين كلمه مى فهميم؛ زيرا آن چه ما امروز از اين كلمه مى فهميم همان معناى اوّل است كه غالباً با پليدى طبيعى همراه است؛ يعنى در مكالمات روزمره خود، بيشتر اين كلمه را در نجاسات شرعى به كار مى بريم.
ولى معناى لغوى آن، كه قرآن نيز بر طبق آن نازل گرديده معناى جامع و وسيعى است كه با تمام موارد ياد شده سازگار است. اگر كه بخواهيم در زبان فارسى كلمه اى به جاى آن به كار ببريم مى گوييم «آلودگى»، خواه اين آلودگى، طبيعى و محسوس باشند، مانند بول و خون؛ و خواه غير طبيعى و نامحسوس باشند، مانند آلودگي اى كه در قمار و افراد شرور هست و در تمام اينها يك نوع آلودگى و پليدى مخصوصى است كه از آثار و حركات آنها كاملاً روشن است.
گواه ديگر بر اين كه مقصود از اين لفظ در آيه، نجس شرعى نيست اين است كه، نجاستى كه آيه براى كافر فرض كرده در برابر طهارتى است كه براى مسجد اثبات نموده است و از اين لحاظ مى فرمايد: اين افراد پليد (مشركان) نبايد به اين محل پاك نزديك شوند و از آن جا كه مقصود از طهارت مسجد در اين آيه طهارت معنوى است كه در برخى از اشيا، مانند قرآن موجود است، ناچار بايد گفت مقصود از نجاست مشركان، پليدى و آلودگى باطنى است كه نوعاً در افراد ناپاك و شرور وجود دارد.
* مقصود از پليدى كافر چيست؟
از آثار و نحوه كردار هر كسى مى توان به ملكات و صفات درونى او پى برد: شما دزدان مسلّح و غارتگر را «آلوده و نجس» مى خوانيد؛ زيرا تا روان شخص، آلوده و دستخوش بى رحمى نباشد، هيچ گاه دست به اين چنين كارهاى ضد انسانى نمى زند.
روى اين مقياس، مشرك پليد است؛ به يقين كسانى كه جلو نشر دعوت پيامبران و آموزگاران الهى را مى گيرند و نمى گذارند آن رادمردان الهى، جامعه را از انحطاط اخلاقى و فساد اجتماعى برهانند و انسان را، كه گل سرسبد موجودات است، از سنگ و چوب پرستى، از زنا و فحشا و... نجات دهند، پليدند.
برنامه پيامبر اسلام (ص) روشن بود و همه مى دانستند كه پيامبر اسلام (ص)، مانند پيامبران ديگر مى خواهد يك سلسله ارزش هاى اخلاقى را در اجتماع نشر دهد. با وجود اين، مشركان بزرگ ترين مانع بر سر راه نفوذ اسلام بودند و هرگز حاضر نبودند يك گام با رسول خدا (ص) بردارند، بلكه پيوسته با او به نبرد برخاسته مقدمات كشتن او را آماده مى كردند و پيمان هاى خود را با حضرت مى شكستند، در اين صورت اين افراد ناپاك بودند.
* چرا كافر شرعاً نجس است؟
بحث پيش روشن ساخت كه آيه ناظر به نجاست شرعى كافر نيست، در اين صورت نجاست كافر دليل ديگرى دارد. از اين رو مناسب است در اين جا به اين پرسش پاسخ داده شود و آن اين كه، چرا كافر در شرع اسلام نجس است؟ چرا ملاقات دست تر با او، مايه آلودگى مى گردد؟ اگر اسلام، بول و مردار و... را نجس شمرده، براى اين است كه: آنها كانون انواع ميكروب ها و ريشه بيمارى ها هستند، ولى كافرى كه از نظر ظاهر پاك و تميز است، چرا نجس است؟ چرا ملاقات با رطوبت با او سبب مى شود كه دست خود را آب بكشيم؟ چرا مسلمان نمى تواند با او هم غذا شود؟ و هم چنين سؤال هاى ديگر.
پاسخ: اين كه دين مقدس اسلام، بت پرست و مشرك، بلكه مطلق كافر حتّى اهل كتاب را نجس شمرده است، به دو جهت است:
اوّلاً؛ بدن و لباس و ظرف آنها غالباً آلوده است؛ زيرا آنان از نجاسات اسلام غالباً پرهيز نمى كنند و گوشت خوك و شراب جزو زندگى آنهاست، از اين جهت يك نوع نجاست عَرَضى دارند.
ثانياً؛ هرگاه مسلمان با كافر مانند برادران دينى خود معاشرت داشته باشد در اين صورت به حكم قانونِ «محاكات و همرنگى» به رنگ آنان درمى آيد و احكام خدا در نظر آنان بى ارزش جلوه مى كند. هرگاه مسلمانان با گروه كافر، به طور آزاد و به سان برادران دينى نشست و برخاست كنند، نتيجه اين آميزش اين مى شود كه رفتار و كردار گروه كافر در روحيه مسلمانان اثر بگذارد و به سان آنان، از شراب و قمار و ديگر محرّمات اسلام اجتناب نورزند.
جاى گفتگو نيست كه تأثير رفتار و كردار يك فرد خارجى كه برنامه زندگى او مطابق درخواست هاى نفسانى و غرايز انسانى است، سريع تر و نافذتر است؛ زيرا در زندگى او، اختلاط زن و مرد، رقص، شراب، قمار، برخى از اعمال منافى عفّت، بى اشكال است و مسلماً تأثير اين عوامل، سريع تر از تأثير رفتار و كردار مسلمان بر روى كافر است. البته ما منكر آن نيستيم كه گاهى ممكن است معاشرت يك مسلمان، روى افراد كافر اثر بگذارد و تأثير اين نوع معاشرت ها، به مراتب كمتر از تأثير معاشرت كافر روى مسلمانان است. مى بينيم امروزه معاشرت آزاد مسلمانان با گروه كافر چه آثار منفى و بدى در روحيه مسلمانان نهاده است.
* سه قراردادی که اندلس (اسپانیا) را از اسلام جدا کرد
هنوز حادثۀ جانگداز اندلس از صفحه خاطرها فراموش نشده است. استقلال اندلس بر اثر سه قرارداد زير با مسيحيان، در خطر افتاد و از بين رفت كه آن سه قرارداد عبارت بود از:
* آزادى دين؛
* آزادى تجارت؛
* آزادى تعليمات.
* آنان به خوبى آگاه بودند كه با به دست آوردن امتياز اوّل مى توانند راه را براى كشيشان باز كنند و جهادى كه سرچشمه آن، علاقه به دين است، از بين ببرند.
* رابطه بازرگانى نيز بهترين وسيله براى اختلاط و آميزش است و به واسطه آميزش آنان با مسلمان ها، سرانجام مسلمانان استقامت خود را در راه حفظ شعاير ملى و دينى از دست مى دهند.
* آزادى تعليمات نكته مهم ترى داشت؛ زيرا وقتى فرزندان مسلمانان زير دست آموزگاران مسيحى تربيت يافتند قطعاً حسّ خضوع در شاگرد سبب مى گردد كه تمام سخنان او را دربست بپذيرد، هر چند با اصول اسلام سازگار نباشد.
مسيحيان، بر اثر آميزش با مسلمانان اندلسى، توانستند مُسكرات را ميانشان رواج داده و آنان را به ميخوارگى و ميگسارى عادت دهند و كم كم بر اثر هوسرانى و آلوده شدن به گناهان، عزّت نفس و غرور ملّى را از دست دادند.
يكى از اقدامات مسيحيان در اندلس اين بود كه در كنار رودخانه قرطبه، باغى در ميان مزارع ترتيب دادند و عمارت زيبايى در آن جا برپا كردند كه گردشگاه جوانان باشد تا علاوه بر گردش، از ديدن دختران مسيحى نيز بهره مند گردند.
بدين ترتيب نيروى ايمان و غرور ملّى مسلمانان اين كشور كه تا آن زمان همه جا موجب و مايۀ پيشرفت و پيروزى آنان در جنگ با مسيحيان بود، تدريجاً بر اثر ميگسارى و تسلّط آموزگاران، به خضوع و فروتنى در برابر دشمن مبدّل گرديد. پايتخت اندلس و ساير شهرستان ها جولانگاه بيگانگان شد. خلط و آميزش و آزادى تجارت، نفوذ اقتصادى آنها را مسلّم كرد و مقدمات نفوذ سياسى پى ريزى شد و سرانجام اين كشور پهناور اسلامى بر اثر همين ارتباط ها و آميزش ها، در اواخر قرن نهم اسلامى به كلّى سقوط كرد.
بى جهت نيست كه بنيانگذار اسلام ميان مسلمانان و كافران حصارى كشيده و آنان را از اختلاط هاى فوق العاده باز داشته است، تا آن جا كه آنان را روى سياست اسلامى «نجس» و لازم الاجتناب خوانده است.
از اين بيان روشن مى گردد كه كافر به سان الكل، نجس است؛ منتها نجاست كافر، سياسى است تا به جهت نجاست، ارتباط مسلمانان با اين دو موجود پليد، قطع گردد و ايمان و پاكى آنان بر اثر عدم آميزش، دست نخورده بماند؛ به عبارت ديگر هدف از نجس شمردن كافر و الكل، يك نوع مبارزه منفى بر ضدّ كفر و الكليسم است، تا از اين طريق، اين دو نوع پليدى از جامعه مسلمانان رخت بربندد و محيط اسلامى از آنها پاك گردد.
پی نوشت:
(1)- توبه، 28.
(2)- شعر از ساعد بن جؤبة است.
منبع:حوزه