يكى از صفات خداى متعال اين است كه بد و خوب ـ هر دو ـ را مورد رحمت خود قرار مىدهد. ما انسانها هم بايد سعى كنيم مظهر صفات خدا باشيم؛ يعنى در مواردى كه حكمت و مصلحت اقتضا مىكند، با همه مردم، رفتارى توأم با مهر و عطوفت داشته باشيم.
يكى از بزرگ ترين فضايل اخلاقى كه در قرآن كريم و روايات مورد تأكيد فراوان قرار گرفته، مسأله عفو و گذشت است. قرآن كريم در يكى از آيات درباره عفو مىفرمايد: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ ؛(177) كسانى كه از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق مىكنند و خشم و غضب فرو مىنشانند و از بدى مردم در مىگذرند. ما اگر بخواهيم خداوند از گناهانمان درگذرد، بايد نسبت به ديگران عفو و گذشت داشته باشيم: وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللّهُ لَكُمْ ؛(178) و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟
سؤالى كه ممكن است در اين جا مطرح شود، اين است كه آيا اين فضيلت اخلاقى ارزش مطلق دارد يا نسبى؟ به ديگر سخن، آيا انسان در همه جا و تحت هر شرايطى بايد از ديگران عفو كند يا خير؟
گذشته از بحث نسبيت كه در فلسفه اخلاق مطرح است و براساس آن ارزشها كلا تابع موضوعاتشان قلمداد مىشوند، بايد گفت، گاهى يك كار، مصداق چند عنوان واقع مىشود. براى مثال، اگر در زمان طاغوت، از ما در مورد شخص مظلومى كه از دست مأموران ساواك گريخته و به ما پناه آورده سؤال مىشد كه آيا او را ديده ايم يا نه، بايد چه مىگفتيم؟ آيا مىبايست از آن جهت كه دروغ گفتن خوب نيست، مخفى گاه آن شخص را نشان مىداديم، يا اين كه براى نجات جان آن فرد مظلوم مىبايد اظهار بى اطلاعى مىكرديم و در پاسخ مىگفتيم: «نمىدانم»؟ اگر مىگفتيم «نمىدانم»، گرچه اين پاسخ ما عنوان دروغ گويى داشت، اما عنوان ديگرى هم داشت و آن، «نجات يك شخص بى گناه» است. در اين جا، بايد ديد ارزش كدام يك بيش تر است؛ ارزش راست گفتن يا ارزش نجات دادن يك انسان بى گناه از دست فردى ظالم؟
مسأله عفو از ديگران نيز داراى چنين حكمى است؛ يعنى ممكن است با مطرح شدن چند عنوان ديگر، ارزش آن تغيير كند. اگر عفو از كسى، موجب تضييع حقوق فرد يا افراد ديگرى شود، حكم متفاوتى پيدا مىكند. مثلاً، اگر فردى با ديگرى در مالى شريك است و شخصى در آن مال خيانت كرده، در اين جا اگر بخواهد او را مورد عفو و بخشش قرار دهد، به شريك خود ظلم كرده است؛ چرا كه ممكن است وى از اين اقدام راضى نباشد. در اين جا، گذشتن از حق خود، موجب تضييع حق ديگرى مىشود كه از نظر شرع و اخلاق پسنديده نيست.
هم چنين گاهى عفو يك گناه كار، موجب گستاخى وى مىگردد؛ يعنى موجب مىشود كه آن شخص، كار زشت و ناپسند خود را تكرار نمايد. فلسفه عفو و گذشت اين است كه انسان خاطى متنبّه شده، خود را اصلاح نمايد و دشمنى او به دوستى تبديل گردد: فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ .(179) بنابراين اگر عفو موجب جرى تر شدن فرد گناه كار گردد، نبايد از او گذشت نمود.
فلسفه احكام مجازات در اسلام
به طور كلى، انسان در اين كار بايد همواره مصالح خود و جامعه را در نظر داشته باشد. بر اين اساس، هميشه معلوم نيست كه عفو بهترين راه باشد؛ مثلاً ممكن است تنبيه و مجازات فردى كه حقوق ديگران را پايمال نموده است، موجب جلوگيرى از تكرار آن كار بد شود. اصولا يكى از فلسفههاى احكام مجازات در اسلام، همين نكته است كه فرد و جامعه ـ هر دو ـ اصلاح شوند. اين كه اسلام در برخى از موارد دستور داده حدّ فرد گناه كار در ملأ عام جارى شود، براى اين است كه ديگران هم عبرت بگيرند و مرتكب چنين كارى نشوند.
در اوايل انقلاب، وقتى جنايت كاران را مجازات مىكردند، برخى مىگفتند: اين كار با عفو و رأفت اسلامى منافات دارد. در روايت هم داريم وقتى حضرت مهدى (عليه السلام) ظهور مىكنند، شمار گناه كاران و ستم گرانى كه مجازات مىكنند آن قدر زياد است كه عدهاى مىگويند: اگر اين شخص از اولاد فاطمه (عليها السلام) بود، اين چنين خون مردم را نمىريخت؛ يعنى اين كار را خلاف رحمت و عطوفت اسلامى مىبينند. حال آن كه بايد ديد اگر چنين كسانى مجازات نشوند، نتيجه اش چه خواهد شد؟ قرآن كريم در اين باره مىفرمايد: وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ ؛(180) و قصاص براى حفظ حيات شما استاى خردمندان.
رحمت و حيات جامعه درسایه اجراى حدود الهى
اجراى حدود الهى موجب رحمت و حيات جامعه مىشود. قرآن هم بر اين مسأله تأكيد مىنمايد: وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظّالِمُونَ ؛(181) آنان كه از احكام خدا سرپيچى مىكنند، آنها به حقيقت ستم كارانند. البته در مواردى كه مصالح اسلام و جامعه اسلامى اقتضا كند، حاكم شرع (ولىّ فقيه) حق دارد حدود را ببخشد.
بنابراين فلسفه اجراى حدود، ديات و قصاص اين است كه از شيوع فساد در جامعه جلوگيرى گردد. در روايات آمده است كه بركت اجراى يك حدّ از حدود الهى در جامعه، از باران وسيعى كه بر زمين ببارد و همه جا را سرسبز و خرم نمايد، بيش تر است. مسؤولان نظام اسلامى بايد اين نكته را در نظر داشته باشند كه عفو و گذشت از كسانى كه به بيت المال خيانت كرده اند، چه بسا در برخى موارد، خود خيانتى بزرگ به جامعه و مردم مىباشد. قرآن كريم در مورد كسانى كه مرتكب عمل منافى عفت شدهاند و چهار نفر شاهد عادل هم درباره كار زشت آنها شهادت داده اند، مىفرمايد: آنها را جلوى مردم تازيانه بزنيد، مبادا تحت تأثير عواطف خود قرار بگيريد و از اجراى حدّ چشم پوشى نماييد: وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللّهِ ؛(182) و در دين خدا نسبت به آن دو دل سوزى مكنيد.
ما فقط مىتوانيم از حق خود بگذريم
رعايت مصالح جامعه از حفظ آبروى دو نفر كه اعمال منافى عفت انجام داده اند، بسيار مهم تر است؛ چه بسا فوايد اجراى حدود الهى از عفو و بخشش برخى گناه كاران بسيار بيش تر باشد.
حضرت امام جعفر صادق(عليه السلام) در اين فراز از سخنان خود مىفرمايند: وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ كما اَنَّكَ تُحِبُّ اَنْ يُعْفى عَنْكَ ؛ از كسى كه به شما ستم كرده است گذشت كنيد، همانطور كه دوست داريد ديگران از شما گذشت كنند. البته همانگونه كه پيش تر اشاره شد، بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه ما حق نداريم كسانى را كه در بيت المال خيانت كردهاند مورد عفو و بخشش قرار دهيم؛ ما فقط مىتوانيم از حق خود بگذريم.
نكته ديگر، مسأله «حق اللّه» و «حق الناس» است. اگر كسى نسبت به ديگرى مرتكب جنايتى شده و حتى مورد بخشش آن شخص هم قرار گرفته باشد، الزاماً مورد بخشش خداوند قرار نمىگيرد. به ديگر سخن، با گذشت صاحب حق، حق خدا بخشيده نمىشود. حق خدا با توبه و پذيرش آن از سوى پروردگار، بخشيده مىشود. بنابراين، در اين موارد علاوه بر اين كه بايد رضايت مردم را جلب نماييم، بايد از درگاه خداوند نيز طلب عفو و بخشش نماييم تا خالق هستى هم از گناه ما درگذرد.
حضرت در ادامه به درس گرفتن از عفو و كرم الهى توصيه كرده، مىفرمايند: فَاعْتَبِرْ بِعفوِ اللّهِ... . يكى از صفات خداى متعال اين است كه بد و خوب ـ هر دو ـ را مورد رحمت خود قرار مىدهد. ما انسانها هم بايد سعى كنيم مظهر صفات خدا باشيم؛ يعنى در مواردى كه حكمت و مصلحت اقتضا مىكند، با همه مردم، اعم از انسانهاى خوب و بد، رفتارى توأم با مهر و عطوفت داشته باشيم. اين هم انگيزه بالاترى است كه انسانها كوشش نمايند صفت رحمانيت الهى را در خود تقويت كنند؛ زيرا خداوند كه كمال مطلق است، گناه كاران را از رحمت خود محروم نمىسازد: اَلا تَرى اَنَّ شَمْسَهُ اَشْرَقَتْ عَلَى الأبْرارِ و الفُجّارِ و اَنَّ مَطَرَهُ يَنْزِلُ على الصّالحينَ و الخاطِئينَ ؛ آيا نمىبينى كه خورشيد خدا بر خوبان و بدان يكسان مىتابد و باران خدا هم بر نيكوكاران و خطاكاران ـ هر دو ـ مىبارد؟
پی نوشت:
(177) - آل عمران (3)، 134.
(178) - فصّلت 041)، 34.
(179) - فصّلت (41)، 34.
(180) - بقره (2)، 179.
(181) - همان، 229.
(182) - نور (24)، 2.
پندهاى امام صادق(عليه السلام) به ره جويان صادق اثر:آيتالله محمدتقي مصباح يزدي
منبع:مهر