*نتیجه
و عاقبت دوستی برای غیر خدا
رفقای
صمیمی در قیامت با هم دشمن میشوند، به جز اهل تقوی که دوستیشان لازم و ضروری
بوده و به رشد دو طرف منجر شده است، هر دوستی ای که برای غیر خدا باشد،به دشمنی
تبدیل خواهد شد، اما آن شاخصی که برای خدا با هم رفاقت کردند، واقعا به ثواب میرسند،
چون تا در دنیا بودند، همدیگر را به اعمال صالحه دعوت میکردند و بعد از مرگ
یکدیگر هم برای یکدیگر دعا و طلب مغفرت میکردند.
گروه
دوم از رفقا چه سکانی هستند، رفیقی هم هست که او از شما فایده میبرد و شما
به او فایده میرسانی، با چنین دوستی، باید با کرامت و بزرگی رفتار کرد که از آدم
زده نشود و بهرهبرداریاش قطع نشود.
اما
گروه سومی هم هستند که نه از او بهره میبری و نه به او بهره میرسانی، پس از او
فرار کن! چون چنین رفیق و رفاقتی هیچ خاصیتی ندارد و اثری بر وجود آن مترتب نیست!
نه فایده میدهد و نه فایده میگیرد!
*شرح
ابیاتی عرفانی از امام راحل
این
اشعار برای رهبر کبیر انقلاب است که فرمود:
در
حلقه درویش، ندیدیم صفایی/در صومعه از او نشنیدیم ندایی
*تصوف
چه کاری برای سعادت انسان میکند؟
بنده
زمانی که به دستور حضرت آیتالله العظمی آقای شاه آبادی رفته بودم تا رفقا را از
تصوف منع کنم، مدتی به خانقاه میرفتم، تنها کتاب موعظه آنها، کتاب صالح علیشاه
است که قطبشان باید شبهای جمعه بیاید و کمی از روی آن، مریدها را نصیحت کند! این
جلسه به چه دردی میخورد؟! مگر از تصوف کاری برای سعادت انسان ساخته است؟!
در
مدرسه از دوست نخواندیم کتابی/در مأذنه از یار ندیدیم صدایی
در
جمع کتب هیچ حجابی ندریدیم/در درس صحف راه نبردیم به جایی
*استغفار
بعد از هر مجلسی سنت پیامبر(ص) بود
با
درس خواندن بدون عمل هم کاری اصلاح نمیشود،حجابهایی وجود دارد که روی قلب تمرکز
پیدا کرده و نمیگذارد که انسان رشد کند و نورانی شود، درس و بحث هم همین طور است،
نبی اکرم(ص) وقتی که از مجلسی بلند میشدند، 25 مرتبه استغفار میکردند، در مقام
تعلیل میفرمودند: در اثر برخود با مردم، حجابی روی قلبم قرار میگیرد که با
استغفار آن را برطرف میکنم.
در
بتکده عمری به بطالت گذارندیم/در جمع حریفان نه دوایی و نه داعی
خب!معلوم
است که در بتکده چیست! از بت هم کاری ساخته نیست.
در
جرگه عشاق روم بلکه بیابم/از گلشن دلدار نسیمی، ردپایی
باید
جزء عشاق شوم تا دردم دوا شود! آن یعنی همان روایتی که فرمود: «أفضلُ الناس مَن
عَشِق العبادة فعانَقَها»؛ باید عاشق عبادت شد! عاشق کیست؟ پروانه عاشق شمع است و
مدام دور او میچرخد، اگر بالش هم بسوزد، نمیفهمد! این معنی عشق است.
پروانه
در آتش شد و اسرار عیان دید
*مقصود
نظامی از قصه مجنون چیست
من
یک دفعه با خودم فکر میکردم که مرحوم نظامی از داستان لیلی و مجنون دیوانی درست
کرده، واقعاً میخواسته دستان لیلی و مجنون بگوید؟! یا نه مقصود دیگری داشته است؟
گویا میخواسته بگوید: اگر میخواهی لیلی مقصود را در بر بگیری و درست به هدف
بزنی، باید مجنونوار در این راه حرکت کنی! باید عاشق عبادت باشی تا حالت خوب شود!
در تحصیل علم هم قضیه این طور است، مثل آن رفیق ما که میگفت از سر شب تا صبح
مشغول بودم و یادم رفت غذا بخورم، تا آنجا که دیدم دارند اذان صبح را میگویند، او
عاشق است، ما چه عشقی داریم؟! ما کارهایمان اصلاً عاشقانه نیست.
*مجنونهایی
مجنونتر از مجنون
پدر
آقای صدر که مرجعیت او عرضه شد و او قبول نکرد، میگوید:
گر
قصه عشق من و یارم بنگارند/صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل
یعنی
اگر قصه عشق من با پروردگار و امام زمان را شرح دهند و بنویسند، دیگر داستان لیلی
و مجنون از یادها خواهد رفت! مرحوم نراقی در یک شعر قشنگ عربی میفرماید:
وَکَیفَ
تَرى لَیلى بِعَینٍ تَرى بِها/سِوَاهَا وَمَا طَهَّرْتَهَا بالمَدَامعِ
*وقتی
مجنون میشوی که غیر لیلی را نبینی!
به
مجنون گفتند: حق با معاویه است یا با علی؟ گفت: حق با لیلی است، او به جز لیلی کسی
را نمیدید، حالا تو اگر بخواهی لیلی حقیقی را که پروردگار عزیز است و لاغیر
ببینی، چگونه با چشمی که به غیر لیلا توجه داشته، موفق خواهی شد؟! با این توجه به
مقام کثرات، پول و پست و دنیا و هر چیزی که ذهن شما را مشغوئل میکند، چطور میتوانی
خدا را ببینی؟! وقتی لیلا را میبینی که آن توجه به مقام کثرت از شما الغا شود.