امروز روز شهادت عمّار ياسر در جنگ صفين در سال ۳۷ هجرى قمرى است كسي كه خانواده اش و خودش هميشه مورد آزار و اذيت مشركان بود.
عقیق:عمّار بن ياسر، مكنّى به أبى يقظان، از صحابه نزديك رسول خدا (ص) و از ياران باوفاى اميرمؤمنان (ع) بود. وى پيش از هجرت، در مكه معظمه ديده به جهان گشود. هنگامى كه پيامبر اكرم (ص) به رسالت برانگيخته شد، عمّار از نخستين افرادى بود كه به آن حضرت ايمان آورد. پس از او، برادرش عبدالله، پدرش ياسر، و مادرش سميه نيز ايمان آورده و از اسلام آورندگان نخستين مكه شدند. اين خانواده به خاطر اظهار ايمان و علاقه به رسول خدا (ص) مورد فشار روانى و آزار جسمى قرار گرفتند. مشركان قريش آنان را به همراه ايمان آورندگان ديگر، شكنجه هاى سخت و توانفرسا مىدادند. پدر و مادرش به دست مشركان مكه به شهادت رسيدند. مادرش نخستين زنى بود كه در راه اسلام، شربت شهادت نوشيد و با خون خويش نهال اسلام را بارور كرد. عمّار، از مهاجران به حبشه و از نمازگزاران به دو قبله بود. وى در جنگ بدر و تمامى جنگهاى پيامبر (ص) حضور يافت و در ركاب آن حضرت، با دشمنان اسلام با تمام توان مبارزه كرد. عمّار، به هنگام ساختن مسجدالنّبى (ص)، علاوه بر انجام كارهايش، كار پيامبر (ص) را نيز بر عهده مىگرفت و دو برابر ديگران تلاش مىكرد. پيامبر (ص) نيز به وى علاقه ويژه اى داشت و او را يكى از خواص خود مىدانست. آن حضرت درباره عمّار، سخنان فراوانى دارد. از جمله، آن هنگامى كه مشركان قريش، عمّار را براى شكنجه دادن در آتشى انداخته بودند، پيامبر (ص) درباره اش فرمود: يا نارُ كُونى بَرداً وَ سَلاماً عَلى عَمّار كَما كُنتِ بَرداً و سَلاماً عَلى اِبراهيم؛ اى آتش! براى عمّار، خنك و مايه سلامت باش، همان طورى كه براى ابراهيم (ع)، خنك و مايه سلامت بودى. پس از دعاى پيامبر (ص)، آتش سوزان، بر بدن عمار اثر نمىگذاشت. عمّار، پس از رحلت پيامبر (ص) از معتقدان به ولايت و خلافت امام على بن ابيطالب (ع) بود و در اين راه به مانند ساير اصحاب باوفاى آن حضرت، تلاش بليغى به عمل آورد. وى پيوسته در كنار اميرمؤمنان (ع) و از علاقهمندان به آن حضرت بود و مقام و حق آن حضرت را به نيكى مىشناخت. به همين جهت هيچگاه از او فاصله نگرفت و او را در عرصههاى مهم سياسى و اجتماعى، تنها نگذاشت. وى در زمان عمر بن خطاب، حدود دو سال (از سال ۲۱ تا ۲۲ قمرى) حكومت كوفه را بر عهده داشت با راهنمايىهاى حضرت على (ع) تلاش زيادى به عمل آورد تا سنتهاى نبوى (ص) در جامعه برقرار ماند و روحيه عدلپرورى و ستم ستيزى در ميان مسلمانان حكمفرما باشد. عمّار پس از بركنارى از حكومت كوفه، به مدينه برگشت و در جبهه امام على بن ابى طالب (ع) قرار گرفت و در برابر رفتارها و كردارهاى ناروا و غير اسلامى زمامداران وقت، واكنش نشان داده و آنان را اندرز مىداد. وى در زمان عثمان بن عفان به خاطر اندرز دادن خليفه در برابر رفتار ناشايست و تبعيض آميز او و كردار غيراسلامى فرمانروايانش در شهرها، مورد ضرب و شتم مجلس نشينان و قراولان خليفه قرار گرفت و به سختى بيمار گرديد. عمّار در قيام سراسرى مسلمانان انقلابى شهرها بر ضد عثمان، با آنان همفكرى و هميارى مىكرد و در انتخاب اميرمؤمنان على بن ابى طالب (ع) به خلافت ظاهري، نقش به سزايى داشت. حضرت على (ع) پس از انتخاب شدن به خلافت، با اين كه بسيارى از ياران وفادار و شايسته خويش را براى حكمرانى به شهرها اعزام كرده بود، ولى عمّار را به عنوان يك مشاور و همراز ديرين در نزد خود نگه داشت و در تمامى امور سياسى، اجتماعى و نظامى با او مشورت مىكرد و احترامش را به نيكى نگه مىداشت. عمّار نيز با اين كه در حدود ۹۰ سال از عمرش گذشته بود، هم چون يك سرباز فداكار و پا در ركاب، در خدمت امام على بن ابى طالب (ع) قرار داشت و تمام مأموريتها و دستورات آن حضرت را به مانند مأموريتها و دستورات پيامبر (ص)، به خوبى و نيكى انجام مىداد. عمّار در دو جنگ جمل و صفين از عناصر اصلى ياران حضرت على (ع) بود و كارهاى مهمى در اين دو جنگ بر عهده داشت. عمّار ياسر در جنگ صفين، مبارزات زيادى به عمل آورد و به سپاه معاويه مىگفت: ولوددتُ أنّكم خلق واحد فذبحتكم؛ (به خدا سوگند) دوست داشتم كه شما همه يك خلق بوديد و تمامى شما را ذبح مىكردم! سرانجام در يك عمليات بزرگ، سپاهيان امام على (ع) ضربههاى سهمگين و مهمى بر سپاه معاويه وارد كرده و شيرازه صفوف لشكريان شامى را در هم ريختند. در معركه جنگ، از دو طرف، زنانى بودند كه پرستارى زخميان و مددرسانى رزمندگان را بر عهده داشتند. در اين ميان، يكى از پرستاران به عمّار رسيد و از وى پرسيد: آيا چيزى مىخواهيد؟ عمّار كه بسيار تشنه بود، از وى تقاضاى آب كرد. زن پرستار، مقدارى شير براى عمّار آورد. عمّار هنگامى كه شير را مىنوشيد، مىگفت: بهشت در زير گامهاى پيران است. امروز دوستان خود را ملاقات مىكنم. امروز حضرت محمد (ص) و حزبش را ديدار مىنمايم. به خدا سوگند، اگر دشمنانمان آن قدر بر ما شمشير مىزدند كه ما را به حد ناتوانى مىرساندند، باز هم يقين داشتيم كه ما بر حقيم و آنان بر باطل. پس از نوشيدن شير، دوباره به رزم بىامانش ادامه داد و صفوف دشمن را از هم گسست و بسيارى از آن سياه بختان را به خاك مذلت انداخت. ولى در گرماگرم نبرد، فردى به نام ابوعاديه، از سپاهيان دشمن، بدن عمّار را نشانه گرفت و نيزهاى بر او فرود آورد و فرمانده عالى مقام حضرت على (ع) را از زين به زمين انداخت. فردى ديگر از سپاه دشمن به نام ابنجون، سرش را از بدن جدا كرد. اين دو نفر، در حالى كه سر بريده عمّار را به نزد معاويه بردند، از او تقاضاى پاداش و جايزه كردند و هر كدام از آن دو تلاش مىكرد كه ثابت كند، او عمّار را كشته است و در اين باره به نزاع برخاسته بودند. عبدالله بن عمرو بن عاص كه در نزد معاويه بود و آن دو را مشاهده مىكرد، گفت: درباره سر عمّار شتابزدگى نكنيد و به آن خوشحال نباشيد. زيرا از پيامبر (ص) شنيدم كه مىفرمود: عمّار را گروه سركشان و ستمكاران مىكشند. معاويه كه سخنان وى را شنيد، بسيار ناراحت و خشمگين شد و به عمرو بن عاص گفت: آيا نمىشود اين ديوانه را از پيش چشمان ما دور كنى! سپس به عبدالله بن عمرو بن عاص گفت: تو به جاى اين حرفها، چرا جنگ نمىكنى؟ عبدالله گفت: پيامبر (ص) روزى مرا امر به فرمانبردارى از پدرم كرد. من نيز به خاطر فرمان پيامبر (ص) از پدرم اطاعت مىكنم و به اصرار او به اين نبرد آمدهام و با شما هستم ولى با كسى مبارزه نمىكنم. هم چنين، پيش از شهادت عمّار، بارها عمرو بن عاص گفته بود كه رسول خدا (ص) فرمود: عمّار را گروه ستمكاران مىكشند. از وى پرسيدند: پس چرا او با ما مىجنگد؟ آيا ما ستمكاريم؟ عمرو بن عاص براى فريب آنان گفت: نه، بلكه عمّار سرانجام به ما خواهد پيوست و به دست ياران على (ع) كشته خواهد شد. شهادت عمّار، ضربه سهمگين و تزلزل آورى بر سپاهيان معاويه وارد كرد و بسيارى از آنان را به ترديد و دودلى انداخت. ولى معاويه براى سرپوش گذاشتن بر اين فضاحت آشكار، در ميان سپاهيان خود شايع كرد كه عمّار را على (ع) كشت. زيرا عمّار به دستور على (ع) به جنگ شاميان آمد و به دست شاميان كشته شده است. پس قاتل او، على (ع) است! ادعاى واهى و بىارزش معاويه، شايد برخى از دودلان شامى را ساكت مىكرد و تسكينى بر التيام آنان بود، ولى در ياران امام على (ع) تأثيرى نداشت. بلكه موجب تقويت ايمان و تثبيت بيشتر اعتقادات آنان گرديد. عمّارياسر به هنگام شهادت، ۹۱ سال، و به روايتى ۹۳ سال و به روايتى ديگر ۹۴ سال از عمرش گذشته بود. علاوه بر ابوالعاديه، افراد ديگرى نيز به عنوان قاتل عمّار، در منابع تاريخى بيان شدهاند، مانند: عقبة بن عامر جهنى، عمرو بن حارث خولانى، شريك بن سلمه مرادى و ابوحراء سكسكى. پس از فروكش كردن جنگ، حضرت على (ع) بدن عمّار و هاشم مرقال را كه در يك نبرد به شهادت رسيده بودند، در كنار هم قرار داد و بر آنان نماز گزارد و در همان جا دفن نمود. آن حضرت در غم از دست دادن عمّار، بسيار ناراحت بود و مىفرمود: هر كس از وفات عمّار، دلتنگ نشود، او را از مسلمانى نصيبى نباشد.