22 ارديبهشت 1401 11 شوال 1443 - 56 : 09
کد خبر : ۶۴۸۳۴
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۲
تربيّت نسلى از علماى ربّانى كه آنان نيز به نوبه خود دانشمندان، انقلابيون و بندگان صالح را تربيت كردند. بدين سان تعاليم امام از طريق ‏جان هاى پاك سلسله وار به ديگران انتقال مى‏يافت.
عقیق: امام سجاد عليه السلام در تربيت شاگرداني همچون: سعيد بن جبير، ابو اسحاق عمر بن عبداللَّه سبيعى همدانى، زهرى و ...، چنان عمل كردند كه اينان خود در برخي مواقع تاريخ ساز شدند.
صحابى مشهور پيامبر صلى الله عليه وآله، جابر بن‏ عبداللَّه انصارى در باره امام سجّاد گفته است: در فرزندان پيامبران كسى را چون على بن الحسين(ع) نديدم!.
بندگان مخلص و پاكدل پيش از آنكه به زبان، مردم را به خدا فرا بخوانند، با كردار خويش، راه خدا را تبليغ مى‏كنند. آنان به مردم فرمانى ‏نمى‏دهند مگر آنكه خود پيش از آنان، آن كار را انجام داده باشند.
تربيّت نسلى از علماى ربّانى كه آنان نيز به نوبه خود دانشمندان، انقلابيون و بندگان صالح را تربيت كردند. بدين سان تعاليم امام از طريق ‏جان هاى پاك سلسله وار به ديگران انتقال مى يافت.
در ميان اين افراد، مردانى از عرب و موالى بودند و هر يك داستان ‏و تاريخى براى خود داشتند.

1 - سعيد بن جبير
يكى از اين تابعين بود كه روح ايمان را از امام ‏زين العابدين ‏عليه السلام بر گرفته بود. او در عبادت و جهاد سر مشق بود و به"بصير العلماء" شهرت داشت. تمام قرآن ‏را در دو ركعت مى ‏خواند و آوازه علم و دانش او در ميان دانشمندان چنان بود كه مى‏گفتند: بر روى‏ زمين كسى نيست جز آن كه به دانش سعيد بن جبير نيازمند است.
سعيد به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسيد. امام صادق عليه السلام درباره او فرمود:
"سعيد بن جبير به على بن الحسين(ع) اقتدا مى‏كرد و آن حضرت هم او رامى ‏ستود. علّت اينكه حجاج او را كشت نيز همين بود. سعيد مردى راست‏كردار بود".
از متن گفتگوى پر شورى كه ميان او و جلاّد فرومايه بنى‏اميّه رد و بدل‏شده، مى‏توان به اوج استقامت و پايدارى اين دانشمند ربّانى پى برد.
گفته‏ اند چون او را نزد حجاج بن يوسف ثقفى بردند، حجاج به او گفت: تو شقى بن كسير هستى.
سعيد پاسخ داد: مادرم مرا بهتر مى‏شناسد او مرا سعيد بن جبير نام نهاد.
همچنين نقل كرده‏اند: حجاج از وى پرسيد كه دوست دارى چگونه ‏كشته شوى؟. سعيد پاسخ داد: تو خود انتخاب كن. حجاج گفت: چرا؟. سعيد پاسخ داد: چون مرا به هر روشى كه بكُشى من تو را در روز قيامت به ‏همان شيوه به قتل مى‏رسانم.

*ابو اسحاق عمر بن عبداللَّه سبيعى همدانى
از ياران مورد اعتماد امام ‏سجاد عليه السلام بود. وى در عبادت به مرتبه‏اى رسيده بود كه درباره‏اش مى‏گفتند: در آن روزگار عابدتر از وى كسى نبود، چرا كه هر شب يك بار قرآن را ختم مى‏كرد و چهل سال نماز صبح را با وضوى نماز شب به جاى مى‏آورد. او محدّث بود و در نزد عام و خاص، هيچ كس در نقل روايت از او موثّق‏تربه شمار نمى‏آمد.

* "زهرى"
در دربار امويّان كار مى‏كرد. روزى مردى را مجازات‏كرد و آن مرد هنگام مجازات جان سپرد.
اين امر موجب ترس و وحشت ‏او شد و در نتيجه از دربار گريخت. و براى مدت نُه سال در يكى از غارها، اعتكاف گزيد. امام سجّاد عليه السلام در سفر خود به حج، در ميان راه او را ديد و به وى فرمود:
"من بر تو از يأست بيش از گناهت مى‏ترسم. ديه‏اى براى خانواده مقتول بفرست و خود به سوى خانواده‏ات روانه شو. در پى دينت باش".
زهرى گفت: سرورم! مشكل مرا حل كردى. خدا خود آگاه تر است كه‏رسالت خويش را در كجا قرار دهد.
زهرى به خانه خود رفت و در شمار ياران امام على بن الحسين ‏عليهما السلام‏ جاى گرفت. از اين رو يكى از بني ‏مروان به طعنه به او مى‏گفت: زهرى، پيامبرت، يعنى امام سجاد چه مى‏كند؟!
از اين روايت مى‏توان پى ‏برد كه خداوند چگونه مردم را به وسيله ‏امام هدايت مى‏كند تا آنجا كه كارگزار بنى اميّه و يكى از بزرگ ترين ‏و مشهورترين علما در نزد فرقه‏هاى اسلامى همچون زهرى را به راه‏ راست رهبرى مى‏نمايد.

*سعيد بن مسيب بن حزن
از تابعين بزرگى بود كه به دست اميرمؤمنان تربيّت شده بود و در خط اهل بيت‏عليهم السلام جاى داشت و جزو اصحاب برگزيده امام سجّاد بود آن‏ حضرت در باره وى فرموده است:

"سعيد بن مسيب، داناترين مردم به آثار گذشتگان است".
روزى، مردى به سعيد گفت: هيچ كس را از فلانى، پرهيزگارتر نديدم. سعيد گفت: آيا على بن الحسين را ديده‏اى؟. مرد گفت: نه. سعيد گفت: من هيچ كس را از او پرهيزگارتر نديدم.
علاوه بر اينها گروه بسيارى از علماى بزرگ اسلام نيز بوده‏اند كه درس‏ زهد، تقوا، تفسير، حكمت و فقه را از محضر امام سجّاد عليه السلام ‏فراگرفتند.

*«فعاليت هاي امام از زبان دوعالم شيعي»
شيخ مفيد در اين باره مى‏گويد: فقها از آن‏ حضرت، دانش هاى‏ بسيارى فراگرفتند و مواعظ، دعاها، فضايل قرآن و حلال و حرام را از آن‏ حضرت ياد گرفته، و حفظ كردند.
ابن شهرآشوب گويد: كمتر كتابى در زهد و موعظه يافت مى ‏شود كه در آن از قول امام زين العابدين روايتى نقل نشده باشد.
امام سجّاد به طلاب علم كه در مدينه به ديدارش مى‏آمدند، بسيار احترام مى‏گذاشت و اين امر را سفارش رسول خدا صلى الله عليه وآله مى‏دانست. دانشمندان پيش از آنكه از علم و معرفت آن‏ حضرت بر خوردار گردند از رفتار ايشان، هدايت و پرهيزكارى را الهام مى‏گرفتند.
به راستى چه كسى بود كه نور خدا را در اين چهره الهى و از چشمى كه از ترس خدا سرشار بود و پيشانى كه در اثر سجود پينه بسته بود و زبانى كه‏ هيچ گاه از ياد خدا غافل نمى‏شد و كلاً از سيره او كه نور خدا از آن تابان‏ بود، الهام نگيرد؟!.
عبداللَّه بن حسن مى‏گويد: مادرم فاطمه دختر امام حسين ‏عليه السلام به من مى‏گفت: در محضر على بن الحسين بنشينم. من هيچ گاه در محضر او ننشستم، مگر آن كه وقتى بر مى‏خاستم از او خيرى آموخته بودم. اين خير يا ترس از خدا بود كه با ديدن خدا ترسىِ امام، در دلم ايجاد مى‏شد و يا دانشى ‏بود كه از ايشان بهره‏ مند مى ‏شدم.

*«فتوحات جديد و نياز تازه مسلمانان به معارف الهي»
موج فتوحات اسلامى، هر روز كشور جديدى را فرا مى‏گرفت و بخش ‏تازه‏اى به پيكر حكومت اسلامى اضافه مى‏كرد امّا اين پيكر به محركى ‏ايمانى نياز داشت تا فرهنگ ها، سنّت ها و منافع گوناگون را در بوته امّت‏ واحده، ذوب كند.
امام زين العابدين ‏عليه السلام، ياران و هواداران وى، با به كار بستن راه ها و شيوه‏هاى گوناگون مسئوليّت اين مهم را بر دوش داشتند. آن‏ حضرت به ‏موالى بسيار احترام مى‏گذاشت. موالى مردمى بودند كه پس از فتح ‏كشورهايشان به وسيله اسلام و بهره‏ ورى كافى از معارف الهى؛ به دين ‏اسلام گرايش مى ‏يافتند.
بسيارى از موالى، جزو ياران خوب امام سجّاد عليه السلام بودند امام نيز در استوار ساختن ارزش هاى الهى در دل گروهى از افراد برگزيده آنان، شيوه‏ اى ‏بى نظير داشت. بدين ترتيب كه برده‏اى را مى‏خريد و با بهترين شيوه با او بر خورد مى‏كرد و پس از مدّتى وى را آزاد مى‏كرد و براى آنان امكانات ‏يك زندگى خوب را فراهم مى‏نمود بنابراين هر يك از اين بردگان آزادشده، به صورت يك رسانه تبليغاتى براى امام سجّاد در ميان افراد قوم ‏خود در مى‏آمدند.
يكى از راويان به نام عبد الرزاق مى‏گويد: كنيز على بن الحسين ‏عليهما السلام‏ براى ايشان آب آورد تا آماده نماز شود. ناگهان آفتابه از دست كنيز افتاد و به صورت امام سجّاد اصابت كرد و صورت آن‏ حضرت را مجروح نمود. امام سرش را بلند كرد و به كنيز نگريست. كنيز گفت: خداوند مى‏فرمايد: وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ امام فرمود: خشم را فرو خوردم. كنيز گفت: «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» امام به او فرمود: خداوند تو را ببخشايد. كنيز گفت: «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» امام فرمود: برو كه در راه خداوند عزّوجل آزادى!.
آن ‏حضرت با بردگانى كه در نظر گروهى از مردم آن روزگار، سرشتى ‏جز سرشت انسان داشتند، اين گونه برخورد مى‏كرد، چگونه مى‏توان قبول‏كرد كه اين اخلاق والا در آنان مؤثر واقع نشود؟!.
روايت زير نيز صحنه ‏والايى از گذشت، جوانمردى و ايثار آن ‏حضرت را به نمايش مى‏گذارد:

*«رأفت امام به خادم خطاكار»
عدّه‏اى ميهمان نزد آن‏ حضرت نشسته بودند. امام از خدمتكارش ‏خواست كه زودتر گوشتى را كه در تنور بود، برايش بياورد. خدمتكار به ‏سرعت آن را به طرف امام آورد امّا ناگهان چنگكى كه در دست داشت، افتاد و به سر يكى از پسران آن ‏حضرت كه زير پلكان بود، خورد و او را كشت امام به خدمتكار كه متحيّر و نگران شده بود فرمود: "تو آزادى ‏چون عمداً مرتكب اين قتل نشدى" وآن گاه خود به كار كفن و دفن ‏فرزندش پرداخت.


پی نوشت ها:
 كتاب زندگاني امام سجاد عليه السلام (هدايتگران راه نور) سيد محمد تقي مدرّسي
منبع:حج
211008
گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: