تربيّت نسلى از علماى ربّانى كه آنان نيز به نوبه خود دانشمندان، انقلابيون و بندگان صالح را تربيت كردند. بدين سان تعاليم امام از طريق جان هاى پاك سلسله وار به ديگران انتقال مىيافت.
عقیق: امام سجاد عليه السلام در تربيت شاگرداني همچون: سعيد بن جبير، ابو اسحاق عمر بن عبداللَّه سبيعى همدانى، زهرى و ...، چنان عمل كردند كه اينان خود در برخي مواقع تاريخ ساز شدند. صحابى مشهور پيامبر صلى الله عليه وآله، جابر بن عبداللَّه انصارى در باره امام سجّاد گفته است: در فرزندان پيامبران كسى را چون على بن الحسين(ع) نديدم!. بندگان مخلص و پاكدل پيش از آنكه به زبان، مردم را به خدا فرا بخوانند، با كردار خويش، راه خدا را تبليغ مىكنند. آنان به مردم فرمانى نمىدهند مگر آنكه خود پيش از آنان، آن كار را انجام داده باشند. تربيّت نسلى از علماى ربّانى كه آنان نيز به نوبه خود دانشمندان، انقلابيون و بندگان صالح را تربيت كردند. بدين سان تعاليم امام از طريق جان هاى پاك سلسله وار به ديگران انتقال مى يافت. در ميان اين افراد، مردانى از عرب و موالى بودند و هر يك داستان و تاريخى براى خود داشتند.
1 - سعيد بن جبير يكى از اين تابعين بود كه روح ايمان را از امام زين العابدين عليه السلام بر گرفته بود. او در عبادت و جهاد سر مشق بود و به"بصير العلماء" شهرت داشت. تمام قرآن را در دو ركعت مى خواند و آوازه علم و دانش او در ميان دانشمندان چنان بود كه مىگفتند: بر روى زمين كسى نيست جز آن كه به دانش سعيد بن جبير نيازمند است. سعيد به دست طاغوت عراق، حجاج، به شهادت رسيد. امام صادق عليه السلام درباره او فرمود: "سعيد بن جبير به على بن الحسين(ع) اقتدا مىكرد و آن حضرت هم او رامى ستود. علّت اينكه حجاج او را كشت نيز همين بود. سعيد مردى راستكردار بود". از متن گفتگوى پر شورى كه ميان او و جلاّد فرومايه بنىاميّه رد و بدلشده، مىتوان به اوج استقامت و پايدارى اين دانشمند ربّانى پى برد. گفته اند چون او را نزد حجاج بن يوسف ثقفى بردند، حجاج به او گفت: تو شقى بن كسير هستى. سعيد پاسخ داد: مادرم مرا بهتر مىشناسد او مرا سعيد بن جبير نام نهاد. همچنين نقل كردهاند: حجاج از وى پرسيد كه دوست دارى چگونه كشته شوى؟. سعيد پاسخ داد: تو خود انتخاب كن. حجاج گفت: چرا؟. سعيد پاسخ داد: چون مرا به هر روشى كه بكُشى من تو را در روز قيامت به همان شيوه به قتل مىرسانم.
*ابو اسحاق عمر بن عبداللَّه سبيعى همدانى از ياران مورد اعتماد امام سجاد عليه السلام بود. وى در عبادت به مرتبهاى رسيده بود كه دربارهاش مىگفتند: در آن روزگار عابدتر از وى كسى نبود، چرا كه هر شب يك بار قرآن را ختم مىكرد و چهل سال نماز صبح را با وضوى نماز شب به جاى مىآورد. او محدّث بود و در نزد عام و خاص، هيچ كس در نقل روايت از او موثّقتربه شمار نمىآمد.
* "زهرى" در دربار امويّان كار مىكرد. روزى مردى را مجازاتكرد و آن مرد هنگام مجازات جان سپرد. اين امر موجب ترس و وحشت او شد و در نتيجه از دربار گريخت. و براى مدت نُه سال در يكى از غارها، اعتكاف گزيد. امام سجّاد عليه السلام در سفر خود به حج، در ميان راه او را ديد و به وى فرمود: "من بر تو از يأست بيش از گناهت مىترسم. ديهاى براى خانواده مقتول بفرست و خود به سوى خانوادهات روانه شو. در پى دينت باش". زهرى گفت: سرورم! مشكل مرا حل كردى. خدا خود آگاه تر است كهرسالت خويش را در كجا قرار دهد. زهرى به خانه خود رفت و در شمار ياران امام على بن الحسين عليهما السلام جاى گرفت. از اين رو يكى از بني مروان به طعنه به او مىگفت: زهرى، پيامبرت، يعنى امام سجاد چه مىكند؟! از اين روايت مىتوان پى برد كه خداوند چگونه مردم را به وسيله امام هدايت مىكند تا آنجا كه كارگزار بنى اميّه و يكى از بزرگ ترين و مشهورترين علما در نزد فرقههاى اسلامى همچون زهرى را به راه راست رهبرى مىنمايد.
*سعيد بن مسيب بن حزن از تابعين بزرگى بود كه به دست اميرمؤمنان تربيّت شده بود و در خط اهل بيتعليهم السلام جاى داشت و جزو اصحاب برگزيده امام سجّاد بود آن حضرت در باره وى فرموده است:
"سعيد بن مسيب، داناترين مردم به آثار گذشتگان است". روزى، مردى به سعيد گفت: هيچ كس را از فلانى، پرهيزگارتر نديدم. سعيد گفت: آيا على بن الحسين را ديدهاى؟. مرد گفت: نه. سعيد گفت: من هيچ كس را از او پرهيزگارتر نديدم. علاوه بر اينها گروه بسيارى از علماى بزرگ اسلام نيز بودهاند كه درس زهد، تقوا، تفسير، حكمت و فقه را از محضر امام سجّاد عليه السلام فراگرفتند.
*«فعاليت هاي امام از زبان دوعالم شيعي» شيخ مفيد در اين باره مىگويد: فقها از آن حضرت، دانش هاى بسيارى فراگرفتند و مواعظ، دعاها، فضايل قرآن و حلال و حرام را از آن حضرت ياد گرفته، و حفظ كردند. ابن شهرآشوب گويد: كمتر كتابى در زهد و موعظه يافت مى شود كه در آن از قول امام زين العابدين روايتى نقل نشده باشد. امام سجّاد به طلاب علم كه در مدينه به ديدارش مىآمدند، بسيار احترام مىگذاشت و اين امر را سفارش رسول خدا صلى الله عليه وآله مىدانست. دانشمندان پيش از آنكه از علم و معرفت آن حضرت بر خوردار گردند از رفتار ايشان، هدايت و پرهيزكارى را الهام مىگرفتند. به راستى چه كسى بود كه نور خدا را در اين چهره الهى و از چشمى كه از ترس خدا سرشار بود و پيشانى كه در اثر سجود پينه بسته بود و زبانى كه هيچ گاه از ياد خدا غافل نمىشد و كلاً از سيره او كه نور خدا از آن تابان بود، الهام نگيرد؟!. عبداللَّه بن حسن مىگويد: مادرم فاطمه دختر امام حسين عليه السلام به من مىگفت: در محضر على بن الحسين بنشينم. من هيچ گاه در محضر او ننشستم، مگر آن كه وقتى بر مىخاستم از او خيرى آموخته بودم. اين خير يا ترس از خدا بود كه با ديدن خدا ترسىِ امام، در دلم ايجاد مىشد و يا دانشى بود كه از ايشان بهره مند مى شدم.
*«فتوحات جديد و نياز تازه مسلمانان به معارف الهي» موج فتوحات اسلامى، هر روز كشور جديدى را فرا مىگرفت و بخش تازهاى به پيكر حكومت اسلامى اضافه مىكرد امّا اين پيكر به محركى ايمانى نياز داشت تا فرهنگ ها، سنّت ها و منافع گوناگون را در بوته امّت واحده، ذوب كند. امام زين العابدين عليه السلام، ياران و هواداران وى، با به كار بستن راه ها و شيوههاى گوناگون مسئوليّت اين مهم را بر دوش داشتند. آن حضرت به موالى بسيار احترام مىگذاشت. موالى مردمى بودند كه پس از فتح كشورهايشان به وسيله اسلام و بهره ورى كافى از معارف الهى؛ به دين اسلام گرايش مى يافتند. بسيارى از موالى، جزو ياران خوب امام سجّاد عليه السلام بودند امام نيز در استوار ساختن ارزش هاى الهى در دل گروهى از افراد برگزيده آنان، شيوه اى بى نظير داشت. بدين ترتيب كه بردهاى را مىخريد و با بهترين شيوه با او بر خورد مىكرد و پس از مدّتى وى را آزاد مىكرد و براى آنان امكانات يك زندگى خوب را فراهم مىنمود بنابراين هر يك از اين بردگان آزادشده، به صورت يك رسانه تبليغاتى براى امام سجّاد در ميان افراد قوم خود در مىآمدند. يكى از راويان به نام عبد الرزاق مىگويد: كنيز على بن الحسين عليهما السلام براى ايشان آب آورد تا آماده نماز شود. ناگهان آفتابه از دست كنيز افتاد و به صورت امام سجّاد اصابت كرد و صورت آن حضرت را مجروح نمود. امام سرش را بلند كرد و به كنيز نگريست. كنيز گفت: خداوند مىفرمايد: وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ امام فرمود: خشم را فرو خوردم. كنيز گفت: «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» امام به او فرمود: خداوند تو را ببخشايد. كنيز گفت: «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» امام فرمود: برو كه در راه خداوند عزّوجل آزادى!. آن حضرت با بردگانى كه در نظر گروهى از مردم آن روزگار، سرشتى جز سرشت انسان داشتند، اين گونه برخورد مىكرد، چگونه مىتوان قبولكرد كه اين اخلاق والا در آنان مؤثر واقع نشود؟!. روايت زير نيز صحنه والايى از گذشت، جوانمردى و ايثار آن حضرت را به نمايش مىگذارد:
*«رأفت امام به خادم خطاكار» عدّهاى ميهمان نزد آن حضرت نشسته بودند. امام از خدمتكارش خواست كه زودتر گوشتى را كه در تنور بود، برايش بياورد. خدمتكار به سرعت آن را به طرف امام آورد امّا ناگهان چنگكى كه در دست داشت، افتاد و به سر يكى از پسران آن حضرت كه زير پلكان بود، خورد و او را كشت امام به خدمتكار كه متحيّر و نگران شده بود فرمود: "تو آزادى چون عمداً مرتكب اين قتل نشدى" وآن گاه خود به كار كفن و دفن فرزندش پرداخت. پی نوشت ها: كتاب زندگاني امام سجاد عليه السلام (هدايتگران راه نور) سيد محمد تقي مدرّسي منبع:حج 211008