31 خرداد 1401 22 ذی القعده 1443 - 05 : 18
کد خبر : ۵۱۴۶۲
تاریخ انتشار : ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۰:۲۹
وقتی حضرت صالح، امیرالمومنین را دید به گریه افتاد و دستش را به سوی حضرت دراز کرد.
عقیق:از سلمان فارسی روایت شده است:
یک روز نماز را به امامت امیرالمومنین علی(ع) خواندیم، پس از تمام شدن نماز آن حضرت بیرون رفتند و ما بدنبال آن حضرت رفتیم تا وقتی به کوهی رسیدیم، در بالای کوه جوانی بین دو قبر در حال نماز و عبادت بود. با تعجب گفتم ای مولای ما این جوان کیست و آن دو قبر که بین آنها نماز می خواند چه کسانی هستند؟
حضرت فرمود: این جوان حضرت صالح پىامبر است و آن دو قبر پدر و مادرش هستند.
وقتی حضرت صالح امیرالمومنین(ع) را دید به گریه افتاد و دستش را به سوی حضرت دراز کرد.
امیرالمومنین آنجا ایستادند تا اینکه صالح پیامبر نمازش تمام شد. از ایشان پرسیدم چرا وقتی امیرالمومنین را دیدی گریه کردی؟
صالح پیامبر فرمود: زیرا امیرالمومنین علی(ع) هر روز پیش من می آمدند و می نشستند و عبادتم بخاطر نگاه کردن به چهره بابرکت و نورانی ایشان بیشتر میشد، اما ده روز بود که ایشان نیامده بودند و من نگران شده بودم . وقتی ایشان را دیدم از خوشحالی گریه کردم.
 

پی نوشت :
 مدینة المعاجز ج 1 ص 104
منبع:جهان
211008
گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: