حدود 30 سال پیش از طریق پدرم، مرحوم حاج حسین محمدی، مداح روشندل اهل بیت (ع) با او در جلسات جامعه مداح تهران آشنا شدم. آن زمان، او در نیروی انتظامی مشغول خدمت بود؛ خدمتی که از پیروزی انقلاب اسلامی، به شکلی تقریباً افتخاری آغاز شده بود. آهی در آن زمان، فرمانده انتظامی حساسترین نقطه کشور در مرزهای شرقی جمهوری اسلامی، یعنی سیستان و بلوچستان بود، اما نه در میان قبایل بلوچ و نه در محل کار خود، هیچ گاه با لباس نظامی حاضر نمیشد. لباس او، پالتوی بلند طوسی رنگ مداحیاش بود که با آن، صدها عکس دارد.
آهی، بعد از پذیرش مسئولیتهای دیگر در نیروی انتظامی و مدیریت امور ایثارگران این نیرو، در اواخر دهه 60 از این مسئولیتها کناره گرفت و باز هم به جمع مداحان بازگشت. شاگردان او بیصبرانه این موضوع را دنبال میکردند و پس از حدود 13 سال از پیروزی انقلاب و انفصال او از فضای تربیت مداحان، تشنه آموختن از او بودند.
آهی، این تقاضا را به خوبی درک کرد و به صحنه تعلیم بازگشت. دوباره همان شور و اشتیاق به جلسات جامعه مداحان تهران برگشت و شبهای ماه مبارک رمضان در زمستان سال 1369 محافل گرم و پرشوری از این جلسات را رقم زد. یک بار دیگر او توانسته بود ذاکران و مداحان سنتی را از تفرق و پراکندگی نجات دهد و همه را زیر یک خیمه جمع کند.
از ابتدای دهه 70 فعالیتهای آن مرد بزرگ، دیگر رنگ و بوی دیگری گرفت و از مجلسداری و هیئتگردانی فراتر رفت. او میدانست که تمام توان، ذوق، اندوخته علمی و کاریزمای اجتماعی را برای گرد هم آوردن مداحان به کار گرفته و اکنون، وقت کارهای بزرگتر است. از اینجا بود که تلاش او در مسیر خدماترسانی صنفی به ذاکران، به ویژه سالخوردگان و مداحان خانهنشین قرار گرفت. چه اینکه او، قبلتر هم به صورت کاملاً شخصی و غیرسازمانی، سرکشی از پیشکسوتان و پیرغلامان بیمار را مثل یک وظیفه انسانی خود دنبال میکرد و همیشه فهرستی از آنان را برای مراجعه منظم در جیب همان پالتوی بلند طوسی میگذاشت.
من این افتخار را داشتم که مدتها مقالات و جزوههای آموزشی حاج علی آهی را مدون و تکثیر کنم و در اختیار همکاران پدرم در جامعه مداحان تهران قرار دهم. این کار، سالها از سوی او پیگیری میشد. آمادهسازی این جزوات، کمکم به سمت تایپی شدن پیش میرفت که آهی، سودای همیشگی خود ـ یعنی ملی کردن خدمت به مداحان و ستایشگران ـ را پی گرفت و سراغ کارهای بزرگتر رفت.
او، برای پیگیری بیمه مداحان و تأسیس بنیاد دعبل خزاعی، نامههای متعددی به رهبر معظم انقلاب نوشت و رایزنیهای فراوانی با رؤسای سازمان تبلیغات اسلامی و نهادهای دیگر کرد. البته سالهای طول کشید تا تلاشهای او برای راهاندازی این موسسه حمایتی به ثمر بنشیند، اما سرانجام، بنیاد دعبل خزاعی در سال 84 پا گرفت؛ در حالی که آهی، فقط عضوی از اعضای هیئت مدیره آن بود و طمعی برای گرفتن مسئولیت اصلی در آن نداشت. در واقع، او برای گستراندن خدمت به مداحان در سراسر ایران تلاش کرده بود و حالا که چنین جایی راه افتاده بود، دیگر چه فرقی میکرد که مسئولش چه کسی باشد. نکته جالب این که یکی از مدیران عامل آن مجموعه در مصاحبهای با حقیر، به ثمردهی تلاشهای آهی برای تأسیس دعبل اعتراض داشت و او را یکی از فعالان این امر و دارای سهمی مساوی با دیگران قلمداد میکرد. با این حال، آهی هیچ وقت به چنین موضوعاتی اعتنا نداشت و با سن و سال بالا، هر روز صبح به بنیاد دعبل میرفت و هنگامی که خانه مداحان اهل بیت (ع) هم با پیگیریها و نامهنگاریهایش با محمدباقر قالیباف، شهردار تهران نتیجه داد، عصرها در این خانه، پذیرای خیل همکارانش بود.
همه اینها برای محور و رهبر یک جمع و صنف بودن، کافی است، اما به اعتقاد من، آنچه آهی را به عنوان یک انسان کاریزماتیک، محبوب و قابل احترام میکرد، استقامت در رأی، صدق گفتار و دلسوزی عملی است. به خاطر ندارم هیچ گاه او برای خوشامد کسی، سخنی بر لب آورده باشد یا از اغراق دیگران نسبت به خودش، خوشحال شده باشد. اگر کسی او را فخرالمادحین خطاب میکرد یا چنان بالایش میبرد که شایسته آن نبود، اخمهایش بیش از آن که طبیعی باشد، در هم میرفت و حتی گاهی به آن ستایشهای بیمورد خرده میگرفت.
خدایش بیامرزد که هیچ جانشینی برای او زاده نخواهد شد.
با ذکر صلوات و فاتحه برای این پیرغلام اهل بیت (ع)
(ازشاگردان استاد حسین آهی سال 57-59)