هر کس با ما دشمنى کند، با خدا ستیز نموده است و آن کسى که با ما مخالفت کند، با پروردگار رو در رو شده است و مخالف ما عذاب دردناک و مجازات شدید الهى در دنیا و آخرت بر او واجب مى گردد.
عقیق:با غروب غمبار خورشید فروزان رسالت در 28 صفر سال دهم هجرى، سیاهى غصب حق و غبار غربت اندیشه هاى خردورزان را آزار مى داد به گونه اى که کم تر کسى یاراى حضور در صحنه اعتقادى و دفاع در عرصه سیاسى را در خود مى دید، امّا در این میان بانوى بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا(س) برتر از هزاران مرد قدرتمند، بیرق باورهاى تابناک آسمانى و علم پیکار با سران ظلم و غصب و غارت را بر دوش گذاشت تا هدایت نبوى و سعادت علوى را پاس بدارد و به گوش آیندگان برساند. زهراى اطهر(س) در برابر جریاناتى که بعد از رحلت رسول مکرّم اسلام به وجود آمد، ساکت ننشست و دست به مبارزه سیاسى زد و با سخنرانى هاى افشاگرانه به بیان ماهیّت غاصبان خلافت و مصیبت هاى وارده توسط آن ها پرداخت. حضرت فاطمه زهرا(س) «اولین شهیده راه ولایت» و شخصیت برجسته اى است که در بین زنان، همانند مهتاب آفرینش، روشنایى عالمتابى از خود نشان داد و در کتاب وجود او «تمام حقیقت انسان» و «تمام حقیقت زن» و در یک کلام «تمام نسخه انسانیت» به خوبى مشاهده مى شود؛ به گونه اى که «افتخار خاندان وحى» است و الگوى شایسته اى که امام راحل در بیان شیواى خود درباره او فرمود: «حضرت فاطمه زهرا(س) زنى بود که اگر مرد بود نبى بود؛ زنى که اگر مرد بود به جاى رسول الله بود.» و چون درباره معرفى نمونه اى کامل از انسان در جهان هستى، سخن به میان مى آید، ایشان با احترام خاصى مى فرماید: «همه باید به او (حضرت زهرا(س)) اقتدا کنید و کنیم، همه باید دستورمان را از اسلام به وسیله او و فرزندان او بگیریم و همان طورى که او بوده است، باشید. انسانى است به تمام معنا انسان، زنى است به تمام معنا زن». اینک ماییم و فاطمیه و طریق جاوید آن بانو. گرچه دوران حیات ریحانه محمدى پس از ارتحال پیامبر اکرم(ص) بسیار کوتاه بود، امّا خط مشى سیاسى آن حضرت در طول حیات نشان مى دهد که موضع گیرى اش معقول ترین و پسندیده ترین روش ممکن بود و هرگونه حرکت و موضع گیرى دیگرى غیر از آن ممکن بود ضربات جبران ناپذیرى بر پیکر اسلام وارد سازد. مشى سیاسى فاطمه(س) مشیى آگاهانه، توأم با بینش و بصیرت، اندیشیده و حساب شده، انتخابى و گزینش شده و مبتنى بر ایمان و عقیده است. هدف آن سعادت انسان ها و نجات از بردگى ها و ذلت ها و تضمین و فراهم آوردن مبادى ارزش هاى معقول در جامعه است. مشى سیاسى فاطمه(س) مشى اعتراض، بى اعتنائى، عدم تأیید دستگاه رهبرى غاصب، مشى به محاکمه و استیضاح کشاندن آنان، مشى مظلومیت و سرانجام که فریاد به جائى نرسد، گریستن است، آن هم نه براى عقده دل خالى کردن بلکه براى بیدار کردن و هشیار ساختن اذهان. او در این سیاست که الهى است، راست و با استقامت به پیش مى رود و در آن باکى از به رنج افکندن خود ندارد. خطبه تاریخى بانوى اسلام فاطمه زهراء(س) نمونه روشنى از روش و مشى مجاهداتى و مبارزاتى آن حضرت مى باشد و بیانگر این واقعیت است که او سخنورى بلیغ و خطیبى نستوه، همتاى همسرش امیر مؤمنان على(ع) بود. موشکافى هاى فاطمه(س) در این خطبه در زمینه فلسفه و اسرار احکام و تحلیل تاریخ سیاسى اسلام و مقایسه دوران جاهلیت عرب با زندگى آن ها بعد از ظهور اسلام، درس هاى بزرگى به رهروان راه حق مى دهد و آن ها را در مبارزاتشان تعلیم و آموزش مى بخشد و مهم تر از همه این که فاطمه(س) با این خطبه موضع خاندان پیامبر(ص) را در برابر رژیم حاکم روشن ساخت و مبرا بودن ساحت مقدس اسلام از مظالمى که به نام اسلام انجام مى گرفت، آشکار نمود و اگر تنها فایده این خطابه بزرگ و پر محتوا همین بود، کافى بود! چنان که حضرت امام خمینى(ره) مى فرماید: «خطبه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در مقابل حکومت و قیام امیرالمؤمنین و صبر امیرالمؤمنین و... و فداکارى دو فرزند عزیزش... اسلام را زنده کردند و براى ما و شما برادرهاى عزیز الگو شدند....» فاطمه(س) آن زن سیاستمدارى است که حتى از جنازه و مرگ خود ابزارى سیاسى ساخت. وصیت کرد: مرا شب غسل بده، شب کفن و دفن کن، شب بر جنازه ام نماز بگذار و احدى را خبر مکن؛ خود سیاستى عظیم است و نفرت عظیم او را به دستگاه حاکمه وقت نشان مى دهد و این است که طاغوت را مى لرزاند. به ویژه که فاطمه(س) سفارش کرده بود، مگذار آن ها که بر من ستم راندند و حق مرا گرفتند بر من نماز گزارند که آن ها دشمن خدا و رسولند و هم اصرار او که قبرش مخفى بماند، خود بیان این خواسته است که نشانه اى از مظلومیت ابدى او در جامعه باقى باشد. او مى خواست دشمنان دوست نما معرفى گردند، ابهام ها از بعضى اذهان دیرفهم زدوده شوند و دریابند که فاطمه(س) چگونه مى اندیشید. او زندگى سیاسى و آشنائى با الفباى آن را از همان دوران خردسالى آغاز کرد و با فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى پدر بزرگوار خویش و مشکلات و مصائب بى شمار از نزدیک مانوس بود؛ حتى جبهه جنگ مى رفت و در غزوه هاى متعددى همراه با پیامبر(ص) شرکت مى کرد. بعد از ازدواج و زندگى مشترک بازهم در جریان زندگى اجتماعى همگام با على(ع) به پیش مى رود. اما پس از وفات پیامبر فصلى جدید از زندگى را آغاز کرد که براى تحکیم پایه هاى انقلاب نوپاى پیامبر اکرم(ص) و حفظ و تداوم حکومت اسلامى، دست به احقاق حق و مبارزه گشود و در جریان سیاسى عظیمى حضورى آشکار یافت. گویا فاطمه(س) براى دفاع از ولایت در مقطع پس از وفات پیامبر(ص) انتخاب شده است؛... دفاع از حریم ولایت زهراى مرضیّه(س) در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبرى امت اسلامى از هیچ کوششى فروگذار نکرد و این امر را تکلیف خود مى دانست. گاهى شب ها همراه على(ع) به در خانه مهاجرین و انصار مى رفت و حمایت از ولایت و وصیّت رسول خدا(ص) را در یادها زنده مى کرد و آنان را به دفاع از حق همسرش در مسأله خلافت و حق خودش فرا مى خواند؛ اگرچه چیزى جز کلام سرد و بى مهرى نمى شنید! فاطمه(س) عنایت ویژه اى به مسأله دفاع از امامت و ولایت امام على(ع) داشت و به عنوان یک وظیفه اجتماعى در قالب هاى مختلف روى آن اهتمام و جدیّت مى ورزید. در قضیّه «فدک» و خطبه فدکیه، آن چیزى که جوهر اصلى کارها و پى گیرى هاى دخت گرامى پیامبر بود، همان دفاع از حق ولایت حضرت امیر مؤمنان على(ع) بود. صدّیقه طاهره(س) حرکت و هدایت انسان ها را بدون امام، سکون و ساکت مى دانست و زمامدارى زیان آلود و باطل نااهلان را باعث دور ماندن مردم از مسیر «صراط مستقیم» مى دانست. بدین جهت دفاع از مقام امامت را سرلوحه مسؤولیت هاى خویش قرار داده بود و با تمام توان به ارائه رهنمودهاى شایسته و مبارزه با زرمداران و زور محوران مى پرداخت. او کتاب فضائل على(ع) را در پنج محور بنیادین گشود تا فردا و فرداها همگان با مطالعه گفتار گران بار وى پى به حقایق هستى برند و راه را از بى راه ها تشخیص دهند. در فصل نخست، على(ع) را در برابر خداوند، عبدى مخلص معرفى مى کرد که بسیارى از شب ها از شوق عبادت و ترس فراوان بر روى خاک نخلستان مدهوش مى شد. در فصل دوم، او را نسبت به رسول خدا مى سنجید و مى فرمود: على(ع) بهترین جانشین پیامبر(ص) و دوست بى نظیر رسول خداست. در فصل سوم، سخن از امامت و ولایت امیر مؤمنان(ع) نسبت به امت اسلامى به میان مى آورد و او را امامى ربّانى و الهى معرفى مى کند که فقط و فقط او لیاقت رهبرى امت اسلام را خواهد داشت؛ بنابراین على(ع) را نخستین مسلمان و دین باور مى دانست، از این رو وظیفه اى سنگین و خطیر براى خویش نسبت به امام(ع) برمى شمرد و آن توصیف صفات و برکات بى پایان همسرش تا واپسین لحظات زندگى بود. در فصل چهارم، هدایت و رهبرى مولاى متقیان(ع) را چنان تأثیرگذار مى دید که براى تحقق امامت و خلافت آن بزرگوار، خود را آماده فداکارى نمود. در فصل پنجم، مقام بلند شیعیان على(ع) را بیان مى کند و با بصیرت و اعتقاد قلبى، سخن پدر را بازگو مى نماید و على(ع) وشیعیان او را اهل بهشت مى داند. آرى! زهراى مرضیه(س) مقام و موقعیت امام على(ع) را خوب شناخته بود و از توانایى هاى ذاتى و خدادادى و شایستگى هاى ایشان نیز مطلع بود. دیدگاه هاى پیامبر اکرم(ص) را نسبت به امام(ع) مرتب شنیده بود و بدان ایمان و اعتقادى راسخ داشت و صلاح و مصلحت جامعه نوپاى اسلام را در رهبرى و امامت حضرت على(ع) مى دانست و جایگزین دیگرى را با وجود ایشان براى این مقام و منصب جایز نمى دید. از این رو براى اثبات و تحقق آن از هیچ تلاشى دریغ نکرد و تا آخرین لحظه دست از حمایت و دفاع از امام(ع) و مقام امامت برنداشت. مخالفت و مبارزه علنى جناح پیروز سقیفه پس از بیعت گرفتن از برخى اصحاب به سرعت سراغ على(ع) آمدند تا در اسرع وقت از آن بزرگوار بیعت بگیرند و سند مشروعیت حکومت خود را به امضا برسانند. آن ها مى دانستند که على(ع) به خاطر حفظ اسلام و پیش گیرى از تفرقه و اختلاف به جنگ متوسل نخواهد شد و بیعت او باب مخالفت سایر بنى هاشم و حامیان اهل بیت(ع) را مسدود خواهد کرد و در نتیجه پایه خلافتشان مستحکم خواهد شد. از این رو آن بزرگوار را تحت فشار سختى قرار دادند و زشت ترین برخوردها را در نخستین روزهاى رحلت پیامبر(ص) با آن حضرت(ع) کردند و درصدد بودند به هر طریق ممکن ولو به قیمت کشتن، مولاى متّقیان را به پذیرش حاکمیت خود وادار کنند، امّا با مقاومت شدید حضرت زهرا(س) مواجه شدند؛ مبارزه حضرت فاطمه(س) کار خلفا را بسیار دشوار ساخت، زیرا آنان مى دانستند اگر نسبت به دختر پیامبر(ص) جسارت کنند، پایه حکومتشان سست خواهد شد. طبق نقل مسعودى تا صدیقه طاهره(س) در قید حیات بودند، آن ها نتوانستند از على(ع) بیعت بگیرند، بنى هاشم نیز پس از شهادت زهراى اطهر(س) بیعت کردند. روایات و اسناد تاریخى مربوط به مقاومت هاى حضرت زهرا(س) فراوان است. کوثر آفرینش با حضور فعّال خود در خط مقدم مبارزه همچون سپر محکمى از جان على(ع) و حامیانش محافظت کرد و فضاى مناسبى را براى بنى هاشم فراهم نمود تا بیعت را به تأخیر بیندازند. البته شیوه حضرت فاطمه(س) براى اعلان عدم مشروعیّت کارهاى آنان تنها در مبارزه علنى روزهاى نخست رحلت پیامبر(ص) خلاصه نمى شد. آن حضرت(س) تا آخرین روز رحلتش همواره با قطع رابطه و ابراز ناراحتى و اندوه، افکار عمومى را متوجه مسأله سقیفه و غصب خلافت مى کرد و نمى گذاشت این مهم به فراموشى سپرده شود. زنان مهاجرین و انصار براى عذر خواهى به عیادت آن بزرگوار آمدند، ولى حضرت فاطمه(س) نه تنها از آنان تشکر نکرد، بلکه در جواب احوال پرسى آنان فرمود: «آگاه باشید این حکومتى که پدید آوردند، تازه آبستن شده است، پس صبر کنید تا ببینید چه نتیجه اى به بار آورد. آن گاه از آن به جاى شیر، خون تازه و سم کشنده بدوشید! این جاست که کسانى که به راه باطل رفته اند، زیان کار مى شوند و آیندگان عاقبت آن چه را که گذشتگان تأسیس کردند، خواهند دید. از بابت دنیاى خود خوش باشید و قلباً براى فتنه هایى که خواهد آمد، مطمئن باشید و بشارت باد بر شما به شمشیرهاى برنده اى که به دنبال آن مى آید و قدرت متجاوزى که ظلم و تعدّى را روا مى دارد و جمعیت شما را درو مى کند (همه را قتل عام مى کند) پس حسرت و اندوه با شما باد! و به کدامین سوى روید؟...» در آخرین روزهاى زندگى حضرت، وقتى برخى مسببان انحراف، تقاضاى ملاقات کردند، ابتدا حضرت فاطمه(س) نپذیرفت و زمانى که امیر مؤمنان از آن حضرت تقاضا کرد، به احترام شوهر بزرگوارش پذیرفت، ولى چنان برخورد سردى با آن ها کرد که گزارش آن دیدار به یک سند تاریخى گویا براى اثبات خشم زهراى اطهر(س) نسبت به آنان تبدیل گردید. اعتراض به سکوت مردم دخت گرامى رسول خدا(ص) مى دید که با خروج رهبرى از محور خود چه بسا ممکن است امور مهم دیگر نیز دچار این آفت شود و هرگونه ساکت ماندن نوعى مهر تأیید برکارهاى ناروا باشد و چه بسا حتى براى همیشه کارى قانونى جلوه داده شود و نشانى بر حقانیت مدّعیان خلافت تلقى گردد. بدین جهت آن حضرت در مواردى مخالفت خود را با اعتراض و انتقاد و شکوه به اثبات رساند. فرازهایى از خطبه بانوى نمونه اسلام در مسجد مدینه گواهى گویا و شاهد زنده بر این مطلب است. زهراى اطهر(س) با دلى پرخون از حوادث ناگوار پیش آمده، با زبان شکوه و اعتراض خطاب به انصار فرمودند: «یا معشر النّقیبة و اعضاد الملّة و حصنة الاسلام! ما هذه الغمیزةُ فى حقّى و السّنة عن ظلامتى؟؛ اى انجمن بزرگان! اى بازوان ملّت! اى حافظان اسلام! این غفلت و سستى در مورد حق من چیست؟ و چرا در برابر دادخواهى من سهل انگارى مى کنید؟» افشاى فتنه ها زهراى مرضیه(س) حکومت على(ع) را همان حکومت پیامبر(ص) و استمرار نبوت و رسالت مى دانست. خانه امیرالمؤمنین(ع) را مهبط وحى و شخصیت آن حضرت را شخصیتى دانا به امور دنیا و آخرت معرفى مى نمود و کنار زدن آن بزرگوار را خسارتى بزرگ و روشن مى شمرد. از اقدام هاى روشنگرانه آن حضرت(س)، افشاى ماهیت سیاست ستیز با على(ع) بود. صدیقه طاهره(س) معتقد بود کسانى که على(ع) را از صحنه بیرون کرده اند، از شدّت عمل او در برابر مخالفان دین و قاطعیتش در مقابل دشمنان اسلام و افزون طلبان بیم دارند؛ آنان مى دانند على(ع) در اجراى عدالت ذره اى کوتاهى نخواهد کرد و در راه تحقق احکام الهى از مرگ نمى هراسد، از این رو او را کنار زدند تا به آسانى به اهداف شخصى و خواسته هاى نفسانى شان دست یابند، شاید آن روزها بسیارى از اصحاب و تابعین و کسانى که تازه مسلمان شده بودند نمى توانستند باور کنند دست هایى که على(ع) را کنار زده اند از سر هواپرستى چنین ظلمى را مرتکب شده باشند، چون آن ها نیز ظاهراً سال ها در رکاب نبى اکرم(ص) شمشیر زده و به اسلام گرویده بودند، به علاوه برخى از آن ها جزء دانشمندان جامعه به حساب مى آمده اند، لذا کسى جرأت نمى کرد به آنان گمان بد برده و آن ها را به بى دینى و خیانت متهم نماید. بنابراین مردم دو گروه بودند: یک گروه از ریشه دشمنى و مخالفت با على(ع) خبر نداشتند و گروه دیگر شجاعت و شهامت بیان حقایق را نداشتند، ولى حضرت زهرا(س) با کمال شجاعت، ماهیت کینه توزانه آنان را افشا کرد و ریشه هاى فاسد دشمنى با مولاى متقیان على(ع) را برملا ساخت. دوست شناسى آشنایى با عیار محبت و دوستى از سوى حضرت فاطمه(س) زمینه ساز نوسازى باورها و پاک سازى دل و دیده ها مى گردد. در سیره آن حضرت سه ویژگى بنیادین در «محبوبیّت» مى یابیم: نخست ارتباط خالصانه با آفریدگار، سپس نگرش عاشقانه به رسول خدا(ص) و سرانجام رسیدگى به خلق خدا. به دیگر سخن «خودیّت» و «منیّت» و خودخواهى هاى انحصارگرانه از رواق اندیشه و عشق دختر گرامى پیامبر(ص) دور بوده و آن حضرت راهى روشن از نور صفا و صداقت و اخلاص پیش روى خویش قرار داده بود. در پاسخ سؤال فردى که بواسطه همسرش از حضرت پرسید که آیا از موالیان شما هستم؟ فرمود: اگر به اوامرمان عمل و نواهی مان را ترک مى کنى.... و در این راستا حتى بنا به روایتى اجر و پاداش لبخند بر چهره یاوران حق و سلب آن از معاندان مى پردازد. دشمن شناسى شناخت دشمن و آگاهى از معیارهاى دشمنى، اندیشه اى روشن در فراز و فرودهاى زندگى فردى و اجتماعى به انسان مى بخشد صدیقه کبرى(ص) با سخن آسمانى خود نخستین معیار دشمن شناسى را دشمنى و مخالفت با اهل بیت رسول خدا(ص) معرفى مى کند و با صراحت بسیار مى فرماید: «هر کس با ما دشمنى کند، با خدا ستیز نموده است و آن کسى که با ما مخالفت کند، با پروردگار رو در رو شده است و مخالف ما عذاب دردناک و مجازات شدید الهى در دنیا و آخرت بر او واجب مى گردد.» هرگاه در آیینه سخن و سیره آن حضرت بنگریم به خوبى درمى یابیم که ستایش دوستان و نکوهش دشمنان خط پایانى نخواهد داشت. زهراى عزیز با ارائه تدبیرى خردمندانه، عرصه ستم ستیزى و میدان مبارزه با دشمن را فراتر از زمان و مکان گسترش داده بود تا نماى افراد از ارزش دوستى هاى الهى و زشتى دشمنى هاى شیطانى تا روز رستاخیز آگاهى یابند؛ از این رو در وصیتش به امیر مؤمنان(ع) فرمود: «اوصیک ان لایشهد احدٌ جنازتى من هؤلاء الذّین ظلمونى و اخذوا حقّى فانّهم عدوّى و عدوّ رسول الله و لاتترک ان یصلّى علیّ احد منهم و لا من اتباعهم و ادفنّی فی اللّیل اذا هدئت العیون و نامت الابصار؛ تو را وصیت می کنم هیچ یک از آنان که به من ظلم کردند و حق مرا غصب نمودند، نباید در تشییع جنازه من شرکت کنند، زیرا آن ها دشمن من و دشمن رسول خدا(ص) هستند و اجازه مده فردی از آن ها و پیروانشان بر من نماز بخوانند و مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشم ها آرام گرفته و دیده ها به خواب فرو رفته باشند.» یکى از پنج نفرى که در دنیا بسیار گریسته اند یکى از پنج نفرى که در دنیا بسیار گریسته اند حضرت زهرا(س) مى باشند که این مسأله نشان از عمیق بودن درد و رنج ایشان دارد. حضرت در بیان احوال خود در پاسخ ام السلمه فرمودند: «در میان انبوه غم و گرفتارى هستم: از دست دادن پیامبر و مورد ستم قرار گرفتن وصى او». این سخن به خوبى نمایانگر این مطلب است که ناراحتى ایشان بیشتر به خاطر سرنوشت مسلمانان بوده تا وضعیت روحى خویش؛ چراکه مى فرمایند: من نگران از دست دادن پیامبرم هستم، نه پدرم و نگران مورد ستم واقع شدن وصى او هستم، نه شوهرم. یا در جواب دختر طلحه، که در یکى از روزهاى غم بار پس از وفات رسول خدا(ص) خدمت حضرت فاطمه(س) رسید و از گریه هاى جانکاه آن حضرت سخت نگران شد و علت را پرسید، حضرت فاطمه(س) در جواب فرمودند: «اى دختر طلحه! آیا از مصیبت و رویداد تلخى مى پرسى که در همه جا انتشار یافته است؟... پرچم مسابقه برافراشتند تا بر على(ع) پیش بگیرند. چون موفق نشدند، بغض و کینه على(ع) را در دل گرفتند. آن گاه که نور دین به خاموشى گرایید و پیامبر(ص) رحلت کرد، آن بغض ها و کینه ها را به زبان آوردند و بر مرکب آرزو سوار گشتند و ستم ها روا داشتند». این احادیث به وضوح، فلسفه گریستن ایشان پس از رحلت حضرت رسول(ص) را نشان مى دهند و ثابت مى کنند که این گریه هاى علنى نمود یک رفتار سیاسى در مقابل حکومت غاصب مى باشند؛ زیرا این گریه ها و حزن ها و بى قرارى ها اولاً، در فراق رسول خدا(ص) و مقام رسالت و منزلت الهى ایشان بوده است؛ ثانیاً، به خاطر از دست رفتن زحمات وى و انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خویش؛ ثالثاً، به خاطر ابراز خشم و ناراحتى از حکومت انحرافى و نشان دادن نگرانى خویش از وضع موجود و بیان این نکته که معیار خشم خدا، خشم حضرت زهرا(س) مى باشد. بنابراین، گریه ایشان همچون افراد عادى نیست. مسلما کسى که مى فرمود: «الجار ثم الدار»، درصدد آزردن مردم مدینه و همسایگان خویش نمى باشد ولى با توجه به بینش عمیق خود، مى داند که این گریه ها باید به گوش تاریخ برسند؛ تاریخى که در بود و نبود «بیت الاحزان» در آینده تشکیک مى کند و سعى در پوشاندن حقیقت دارد. «لذا، حقیقت این است که گریه فاطمه(س) آسایش مردم را بر هم نزد، بلکه هیأت حاکمه را زجر مى داد لذا، حاکمان او را از گریه منع مى کردند.» این گریه ها با ظاهر عاطفى، معنایى عقلانى در خود نهفته داشتند. وصیت سیاسى نگاهى سطحى به وصیت سیاسى حضرت زهرا(س) نشان مى دهد که وصیت به مخفى بودن قبر و تدفین ایشان چیزى جز یک مسأله سیاسى نیست زیرا حضرت مى دانستند که صحابه دیروز و حیله گران امروز با شرکت در مراسم تدفین وى، درصدد احراز مشروعیت براى خویش مى باشند. در واقع، حضرت با این وصیت دو نکته را گوشزد کردند: 1. تنفر از غاصبان حکومت که راه مستقیم سیاست الهى را منحرف کردند و با سیاست شیطانى خود، بدعتى آشکار و دیرینه در اسلام پایه گذارى کردند؛ 2. تنفر از مردمى که منفعلانه در برابر حکومت جور سر تسلیم فرود آوردند و با آن که مى دانستند حق با چه کسى است، ایشان را یارى ننمودند و با این کار، به تحقق حکومت غاصب یارى رساندند. منبع:تسنیم 211008