11 ارديبهشت 1401 30 رمضان 1443 - 39 : 07
کد خبر : ۴۸۷۳
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۶:۰۰

عقیق: آقایی که من را سرباز شما نام نهادند.

 

آقایی که روزی‌م سر سفره شما بدستم میرسد.

آقایی که صبح ها را با تو شروع میکنم و شب ها بدون اینکه یادتان بیفتم خوابم می برد.


آقای غریبِ دوران ...

از اینکه معرِّف خوبی برای اسلامِ تحت لوای شما نیستم ،

از اینکه با یک سوال ساده ی استاد بر سر شناخت شما، ماه‌هاست ذهنم درگیر است و آن را نیافتم،

از اینکه شب های چهارشنبه کم‌تر یادتان میکنم،

از اینکه مفید نیستم تا برایم نامه بنویسید،

از اینکه عطار صابونی‌م!

از اینکه شماطیل ماههاست خاک می خورد!

و ...

مرا ببخش ؛ آقا ...


اما از تو خدای بزرگ؛

پس از حمد و ستایش‌ت و درود بر محمد (ص) و آل او میخواهم روزهایم را به روزهای آخرین ذخیره ت متصل، نگاه‌م را به نگاه‌ش گره، اطاعت‌م از او را به اطاعت‌‌ش از تو شبیه کنی و صدای دلنشین‌ش را به گوش دل‌م برسانی تا دلی سیر برایشان ازین فراغ شکوه کنم و پس از آن شکرگزار وصال‌ش باشم...

آمین یا رب العالمین
 
 
منبع:وبلاگ "همسایه خدا"
211005


گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: