انسان دارای ظاهر و باطنی است. ظاهر آدمی، همان بدن و باطنش، روح و روان اوست. همان گونه که بدن دارای احکامی مانند طهارت و...
عقیق:عملی برای شما سعادت میآفریند که شما را به خدا مربوط کند. عملی که برای خوشایند دلتان باشد یا برای این باشد که دیگران از شما تعریف کنند یا به شما رأی بدهند، فایدهای برای شما ندارد. اگر کاری به خاطر ایمان به خدا انجام گرفت و به عالم فناناپذیر متصل شد، برای همیشه باقی میماند و مشکل شما را حل میکند. اصالت ایمان انسان دارای ظاهر و باطنی است. ظاهر آدمی، همان بدن و باطنش، روح و روان اوست. همان گونه که بدن دارای احکامی مانند طهارت و نجاست است و در صورت نجاست، با آب پاک میشود، روح و روان نیز، نجاست و طهارت دارد. نجاست روح، شرک به خداوند است که جز با ایمان پاک نمیشود. شرک از گناهان آمرزشناپذیر است (1) و براساس کلام نورانی امیرمۆمنان، شرک گناهی است که همه اعمال انسان را باطل میکند. (2) تنها چیزی که میتواند این نجاست و پلیدی روح را از بین برده، صفا و جلوه دوبارهای به قلب و روح آدمی دهد، ایمان به خداست. حضرت زهرا (علیهاالسلام) در خطبه فدکیه در این باره میفرماید: «... فَجَعَلَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ»(3): خداوند ایمان را وسیله پاک کردن نجاست شرک، از روح شما قرار داد تا در سایه آن همه مظاهر شرک از بین برود و قلب که حرم الهی است جایگاه صاحب خانه شود. (4) بدون ایمان انسان به سعادت نمیرسد حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه، بیست عنوان از مهمترین آموزههای قرآن را بیان میفرمایند که با ایمان (جعل الله الإیمان تطهیرا لکم من الشرک) شروع و با حرمتِ شرک (و حرم الشرک إخلاصا له بالربوبیة) ختم میشود. آغاز و انجام این فهرست خود نشانه مطلب بسیار مهمی است و آن اینکه روح اسلام در واقع پرستش خدای یگانه و اجتناب از هر گونه شرک است و عناوین دیگری که بین این دو عنوان ذکر شده در واقع اسباب و ابزارهایی برای تحقق این هدفاند. از اینجا باید نتیجه گرفت که بدون ایمان انسان به سعادت نمیرسد. جایگاه اصلی ایمان قلب است «خداوند ایمان را براى تطهیر قلوب شما از آلودگى شرك قرار داده است.» مطلب خیلی ساده ای به نظر میرسد و هر مسلمانی که قرآن را قبول دارد؛ میداند که هدف اسلام نابودی شرک از روی زمین و جایگزینی جامعه ایمانی به جای آن است؛ اما تکیه کردن روی این معنا و تذکر آن، به این جهت است که شنونده متوجه شود صرفاً صحبت از امری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیست؛ بلکه اساس دعوت انبیاء چیزی است که با قلب انسان سروکار دارد. با اینکه معمولاً اسلام در مقابل شرک مطرح میشود و ایمان در مقابل کفر، اما حضرت نمیفرماید: «جعل الاسلام تطهیرا لکم من الشرک»؛ بلکه بر روی ایمان تکیه میفرمایند. خود قرآن هم بین ایمان و اسلام فرق میگذارد و ایمان را به عنوان عامل سعادت معرفی میکند و میفرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُۆْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ»(5): عربهاى بادیهنشین گفتند: ایمان آوردهایم؛ بگو: شما ایمان نیاوردهاید؛ بلکه بگویید اسلام آوردهایم، و امّا ایمان هنوز وارد قلب شما نشده است»؛ یعنی آنچه که شما فعلاً میگویید مربوط به زبان است و مرحله بعد هم نوبت عمل است؛ اما ایمان فراتر از این مراحل است. ایمان باید در دل وارد شود و بعد از دل به زبان و اعضا و جوارح سرایت کند. جایگاه اصلی ایمان قلب است. خاکستر در طوفان قرآن اصالت را به ایمان میدهد و برای عمل بدون ایمان هیچ ارزشی قائل نیست. باور این مطلب برای ما خیلی مشکل است. قرآن هم خیلی سعی کرده است که این مطلب را به ما بفهماند. قرآن مسأله کفر و شرک را خیلی حسی میکند و با بیانات قابل فهم مثال میزند تا ما آن را خوب بفهمیم. در سوره ابراهیم میفرماید: «مَثَلُ الَّذِینَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَیْءٍ»(7): آنهایی که ایمان ندارند کارهایی که انجام میدهند (کارهایی که گمان میکنند مایه سعادتشان است) مثل خاکستری میماند که روز طوفانی به دست باد سپرده میشود. چه چیزی از اینها به دستشان میرسد؟ باد چنان این ذرات را پخش میکند که هیچ اثری از آن باقی نمیماند و آنها قدرت ندارند که چیزی از اینها را جمع کنند و برای خود نگه دارند. چرا؟ زیرا اعمالشان براساس ایمان نبوده و از کفر سرچشمه میگرفته است. در جای دیگر میفرماید: «أَوْ كَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَكَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(8): مَثَل اینان مَثَل کسی است که در دریایی طوفانی غرق شود؛ دریایی که روی آن موجی باشد و روی آن موج، موج دیگری سوار شده باشد. دیگر نوری به درون آن دریا نمیرسد و به گونهای به ظلمت مبتلا میشود که اگر دستش را هم دربیاورد آن را نمیبیند و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نیست!» این چه ظلمتهایی است که به آن گرفتار شده است؟ این ظلمتها همه ناشی از بیایمانی، کفر و ضلالت است. هرچهقدر هم که کار خوب انجام دهد نفعی به او نمیرساند. قرآن مکرر این مثالها را ذکر میکند تا به ما بفهماند که اینطور نیست که اگر گمان کردید عملی خوب است؛ حتماً برای شما سعادت آفرین است. عملی برای شما سعادت میآفریند که شما را به خدا مربوط کند. عملی که برای خوشایند دلتان باشد یا برای این باشد که دیگران از شما تعریف کنند یا به شما رأی بدهند، فایدهای برای شما ندارد. اگر کاری به خاطر ایمان به خدا انجام گرفت و به عالم فناناپذیر متصل شد، برای همیشه باقی میماند و مشکل شما را حل میکند. خداوند میفرماید: «مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ»(9): اگر کار برای من باشد آن چنان برکت و ارزشی به آن میدهم که برای همیشه باقی بماند و روز به روز رشد کند و بر زیباییاش افزوده شود. وقتی نوبت پاداش دادن میشود به کارهای کوچکتان نگاه نمیکنم و بهترین کارهایی که انجام میدهید را ملاک پاداش قرار میدهم: «لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی كَانُوا یَعْمَلُونَ»(10) اگر کار کوچکی انجام دهید گاهی ده برابر و گاهی هفتصد برابر پاداش میدهم؛ البته این سقف پاداش نیست؛ بلکه «وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء»(11) اما اگر با خدا ارتباط پیدا نکند، بلکه بین شما و دلتان، مریدانتان، باند و حزبتان باشد در همین جا میماند. ممکن است در دنیا آثاری داشته باشد؛ اما در روز قیامت گفته میشود: «أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِكُمْ فِی حَیَاتِكُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا»(12): شما مزدتان را در دنیا گرفتید. برای دنیا انجام دادید بهرهیتان را هم بردید! ملیگرایی؛ بازگشت به جاهلیت از انحرافات فکری امروز که از دستسازهای مهارتآمیز إبلیس است، این است که اینگونه تبلیغ میشود که ارزش فقط برای رفتار، ملت و آباء و اجداد است و دیگر صحبت از خدا، اسلام و ... نباید کرد. عجیب است که در جامعه اسلامی و انقلابی و در جامعهای که امامِ آن، هیچگاه اسلام از کلامش نمیافتاد، کسانی به عنوان پیروی از امام بگویند: «دیگر صحبت از تبلیغ اسلام گذشته است و باید ارزشهای عام انسانی را تبلیغ کنیم!» اما ارزشهای عام انسانی در بتپرستها و دیگر طوایف هم وجود دارد؛ پس جایگاه ایمان کجاست؟ همان ایمانی که اصل همه ارزشهاست و هر چیز دیگری در سایه ایمان ارزش پیدا میکند. این فرمایش امام است که: «ما برای ایران و ایرانی بودن ارزشی قائل نیستیم و همه تلاش ما برای ترویج اسلام است.» نقطه اصلی اختلاف مکتب امام با ملیگراها همین بود. آیا ما باید اسلام را حذف کنیم و بگوییم: فقط ایران؟ آیا این اسمش بندگی خدا و اطاعت از دین است؟! آیا این حفظ ارزشهای جمهوری اسلامی است یا بازگشت به جاهلیت اولی؟! به کجا میرویم؟ اینجاست که انسان میفهمد وقتی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) میخواهد محتوای اسلام را بیان کند چرا از این جا شروع میکند که: «جعل الإیمان تطهیرا لكم من الشرك» و آخرش هم میفرمایند: «و حرم الشرك إخلاصا له فی الربوبیة»؛ چون آغاز و انجام دین همین است و بقیه آثار و برکاتی است که به اذن الله بر این مترتب میشود؛ یعنی در مقابل آن اصلاً قابل محاسبه نیست. پروردگارا! تو را به حقیقت حضرت زهرا(س) قسم میدهیم که دلهای ما را به نور ایمان روشن بفرما! ما را از فتنههای آخرالزمان مصون بدار. پی نوشت ها: 1. سوره مبارکه نساء، آیه 116. 2. فیضالاسلام، نهج البلاغه، فیضالاسلام، تهران، 1370، ص 474. 3. سایت شهید آوینی. 4. الاحتجاج، ج 1، ص 99؛ کشف الغمه، ج 2، ص 43. 5. سوره مبارکه حجرات، آیه 14. 6. سوره مبارکه عنکبوت، آیه 61، سوره مبارکه لقمان، آیه 25، سوره مبارکه زمر، آیه 38 و سوره مبارکه زخرف، آیات 9 و 87. 7. سوره مبارکه ابراهیم، آیه 18. 8. سوره مبارکه نور، آیه 40. 9. سوره مبارکه نحل، آیه 96. 10. سوره مبارکه عنکبوت، آیه 7. 11. سوره مبارکه بقره، 261. 12. سوره مبارکه احقاف، 20. منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیه الله مصباح یزدی - تبیان 211008