عقیق:مائیم گدای حضرت معصومهمحتاج عطای حضرت معصومههمراه رضا ز دیده خون می ریزیمدر روز عزای حضرت معصومهآمد ز مدینه تا که در قم باشددر مملکت امام هشتم باشدیعنی که خدا نخواست تا مرقد اومانند مزار فاطمه گم باشددر سَر هوس دیدن دلبر داردبر سینهء خود داغ برادر داردافسوس که تا دیار ساوه آمددیگر نتوانست قدم برداردزخمی به جگر داشت و در تب می سوختاز داغ برادرش مرتب می سوختهر جا که سَرِ دردِ دِلش وا می شدمی گفت: امان از دل زینب، می سوختبا ناله دو چشمان ترش را وا کردتا سِیر کند دور و برش را، وا کردنومید ز دیدن برادر بود وبا ذکر رضا بال و پرش را وا کردصد آه اگر بر جگرش افتادههر چند جدا ز دلبرش افتادهکی بر بدن برادرش رقصیدند؟کی دست کسی به معجرش افتادهاو خواهر یک امام بود و زینب....!او شاهد احترام بود و زینب....!کی راهی شهر شام بود؟ و زینبدر مجلسی از حرام بود؟ و زینبمحمود مربوبیمنبع:فرهنگ