بعد از چند لحظه پولی برایش آوردند و گفتند: «کار امروز شما، کار بسیار پسندیده ای بود.» بعد که پول را شمرد، دید همان مبلغی است که امروز در حرم به دوستش داد.
یکی از دوستانش را دید که محتاج شده بود و متوسل به حضرت معصومه سلام الله علیها. پول تبلیغش را داد به او.
دلش برای «آیت الله بهاء الدینی » هم تنگ شده بود. رفت ایشان را ببیند...
موقع برگشتن، آقا گفت: «صبر کن».
بعد از چند لحظه پولی برایش آوردند و گفتند: «کار امروز شما، کار بسیار پسندیده ای بود.» بعد که پول را شمرد، دید همان مبلغی است که امروز در حرم به دوستش داد.