حاج محمد علامه، یکی از مداحان سده اخیر بود که اول خود میسوخت و میگریست، بعد مستمعش را میگریاند. سبک خواندن او، مانند همه مداحان گذشته، ساده، بیتکلف و بدون غنا بود. یعنی به جای آنکه دنبال تحریر و چَه چَه باشد، با شعر و دکلمه، مخاطب را متوجه منبرش میکرد؛ همان راهی که مداحان ارجمندی مانند حاج حسن محمدی دولابی و حاج احمد شمشیری میرفتند.
خیلی از شعرهای حاج علامه از خودش بود؛ سرودههایی ساده که با دل مخاطب بازی میکرد. اما وقتی از سایر شعرا شعری میخواند، باز هم از آثاری انتخاب میکرد که سادگی و همهفهمی از ویژگیهایشان باشد. مثل این شعر صغیر اصفهانی که مرحوم شیخ احمد کافی را در نجف اشرف مجذوب خود کرد و از علامه برای مداحی در جمع طلاب جوان دعوت گرفت. او در اوایل جوانی در صحن مطهّر حضرت امیرالمومنین (ع) این ابیات «صغیر» را خواند:
در حقیقت جان ندارد، هر کسی جانان ندارد
هرکسی جانان ندارد، در حقیقت جان ندارد
راستی، بعد از قضایای غدیر، از بعد احمد
هرکه نشناسد علی را جانشین، وجدان ندارد
هرچه میخواهی، بخوان مدحش ز قول حق به قرآن
مدحخوانی به ز حق، مدحی به از قرآن ندارد
به نوشته مرحوم علامه در کتاب «شصت سال خدمتگزاری»، آن شب پس از منبر، جوانی طلبه ـ که تازه خط سبزی در محاسنش پیدا شده بود ـ آمده و خودش را احمد کافی معرفی کرده است. او از علامه دعوت میکند که دو شب به «مدرسه سید» برود و برای طلبهها منبر برود. این سرآغاز آشنایی و رفاقت علامه با یکی از مشهورترین منبریهای کشور میشود و این دو، سالها در تهران و شهرستانها، هممنبر میشوند.
حاج محمد علامه در سال 1304 در محله دروازه دولاب تهران متولد شده بود؛ محلهای که گویی خاک حاصلخیزی برای پرورش مداحان و ذاکران اهل بیت (ع) دارد و در این مزرعه بابرکت، پیرغلامان بسیاری چون مرشد رجب رضایی، حاج حسن محمدی، حاج اکبر مظلوم، حاج حسین محمدی و ... متولد شده و بار آمدهاند.
حاج علامه تقریباً از سال 1317، یعنی از نوجوانی به مداحی پرداخت و به جرأت میشود او را آخرین شاگرد حاج مرزوق حائری معروف به حاج مرزوق عرب دانست. اما در رهگذر مداحی، تأثیرات فراوانی از شاعران و مداحان معاصر خود پذیرفت که از جمع شاعران میشود به مرحوم خوشدل تهرانی اشاره کرد.
حاج علامه، خود دست به قلم بود و خاطرات یک عمر نوکریاش را در کتاب «شصت سال خدمتگزاری» تحریر کرد که این کتاب، یک سال بعد از فوت او منتشر شد.
علامه، بسیار بذلهگو و مهربان بود. در هیئت فاطمیون، همیشه پیرمردی برای گرفتن صلوات جمعیت، کنار منبر قرار میگرفت و میگفت: هرکس میخواهد دسته جمع به زیارت حرم امام رضا (ع) برویم، از آنجا به قم و زیارت حرم حضرت معصومه (س) رفته و از آنجا .... این حکایت ادامه داشت تا آنکه آن پیرمرد، مردم را به کربلا و نجف و کاظمین و سامرا و ... دعوت میکرد و دست آخر میگفت صلوات بفرستید. در یکی از روزها علامه عجله داشت که به منبر بعدیاش برسد. تا پیرمرد شروع کرد، با خنده به او گفت: لطفا زودتر ما را به کربلا برسان که من عجله دارم!
این مداح با اخلاص که عمر خود را در هیئتهایی چون پیرعطا، صنف بزازان، مکتب القرآن، فاطمیون و بنیفاطمه سپری کرده بود، سرانجام در 16 فروردین 1380 درگذشت و در باغ طوطی، در جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) به خاک سپرده شد.