من او را شناختم و با این گمان كه خدای ناكرده برای بستگانش حادثه ای رخ داده است، پیش رفتم. سلام كردم و با شگفتی پرسیدم : «چه اتفاقی افتاده عباس ؟ كجا می روی »
او كه با دیدن من غافلگیر شده بود ، اندكی ایستاد وگفت: «پیر مرد را برای استحمام به گرمابه می برم . او كسی را ندارد و مدتی است كه به حمام نرفته!»
منبع: جام
211008