28 شهريور 1401 23 صفر 1444 - 24 : 06
کد خبر : ۳۹۳۲۹
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۳۹۳ - ۰۲:۳۵

عقیق:

در حوالی صبح قدم می زدم که شهابی گذشت.

 

مثل باد. شایدهم تندباد.

 

به سوي  شهابی که گریخت چشم دوخته بودم، که شبنمی بر گل برگ یاس چکید.

 

یاس پرسید:

 

دیشب تا طلوع خورشید چند شبنم چکید؟

 

شهاب گفت: نمی دانم!

 

شاید به اندازه ی همه ي ستاره های آسمان. شاید هم بیش تر.

 

و یاس بود که اندیشید:

 

شاید روزی من هم شبنمی شوم  بر گل برگ یاسی میهمان.

 

آن گاه چه کنم؟ صورتش را بشویم و فروچکم. یا منتظربمانم تا اوهم بیاید.

 

نه!

 

منتظرمی مانم. آدینه در راه است.

 

شاید این بار مسافرشهاب او باشد. 

کسی چه می داند!

 

 

راحله ندافی


منبع:قدس
211008

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: