حج براي فرصتي براي همه
از نگاه امام رضا عليه السلام حج فرصتي را براي بهره مندي همه از منافع آن ايجاد مي كند چرا كه حج عبادتي جمعي است و خداوند هم به منافع گروهي آن شهادت داده است. در اين زمينه «محمد بن سنان» مي گوید: «از امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) طى نامه اى مسائلى را پرسیدم كه امام آن را پاسخ دادند. از جمله درباره حج چنین نوشتند: انما امروا بالحج لعل الوفاد الی الله عزوجل و طلب الزیاد و الخروج من کل ما اقترف العبد تائبا مما مضی مستانفا لما یستقبل مع ما فیه من اخراج الاموال و….؛ فلسفه حج ورود در میهمانى خداى بزرگ و طلب رحمت افزونتر و خروج از معاصى و گناهان و توبه از گذشته اعمال و انتخاب راه و روش صحیح براى آینده است. در سفر حج، اموال خرج مى شود، بدنها به رنج مى افتد و لذات و شهوات نفسانى مهار مى گردند و بدینسان حج گزاران با این عبادت به خداى بزرگ تقرب مى جویند و سر تسلیم و خضوع و ذلت و انكسار در برابر او فرود مى آورند. در سرما و گرما و در حال آرامش و امنیت و یا بیم و هراس، راه مى پویند و قرب حق را مى جویند.
افزون بر این در این عبادت جمعى، همه مردم سود مىبرند و با رغبت و رهبت به سوى خداى سبحان روى مى آورند. از آثار دیگر آن، رهایى از قساوت قلب و خساست نفس و نسیان ذكر خدا و نومیدى از خیر و دل بستن به رحمت او و تجدید حقوق و دور نگهداشتن نفس از فساد است. همه كسانی كه در شرق یا غرب یا در دریا و خشكى اند چه حج گزاران و چه غیر آنها از تاجر و پیله ور، فروشنده و خریدار و كاسب و مستمند بهره مند مى گردند و در تأمین حوائج ساكنان اطراف و نواحى دیگر سرزمین ها كه مى توانند در موسم گرد آیند مى كوشند. این است كه خداوند مى فرماید: «لیشهدوا منافع لهم.»(2)
يك خاطره
يكي از ياران امام رضا عليه السلام به نام اميه بن على نقل مىكند: در سالى كه امام رضا)ع) حجبه جاى آورد و سپسبه خراسان رفت، من در مكه همراه امام(ع) بودم و امام جواد(ع) نيز همراهشبود. امام(ع) با خانه كعبه وداع كرد. وقتى طوافش تمام شد، به طرف مقام[ابراهيم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد(ع) كه خردسال بود، بر دوش موفق(غلام حضرت) طواف داده مىشد. جواد(ع) به طرف حجر [اسماعيل] رفت، در آنجا نشست و اين امر مدتى طول كشيد. موفق به او گفت: جانم به فدايت باد، برخيز. او فرمود: برنمىخيزم تا وقتى كه خدا بخواهد و در چهرهاش غم نمايان شد. موفق خدمت امام رضا(ع) آمد و گفت: جانم به فدايتباد، جواد(ع) در حجر نشسته، برنمىخيزد. امام رضا(ع) به طرفجواد(ع) آمد و فرمود: برخيز، اى حبيب من. جواد(ع) فرمود: چگونه برخيزم، درحالى كه شما با كعبه چنان وداع مىكنيد كه گويا هرگز به سويش بازنمىگرديد! [براى بار سوم] امام رضا(ع) فرمود: برخيز، اى حبيب من. جواد(ع) برخاست. (3)
ابى محمد وشاء از امام رضا(ع)نقل كرد كه حضرت فرمود: هنگامى كه خواستم از مدينه به سوى خراسان حركت كنم، اهل و عيال خود را جمع كردم و از آنها خواستم كه با صداى بلند بر من بگريند. سپس دوازده هزار دينار بين آنها تقسيم كردم و گفتم: من هرگز به سوىشما بر نمىگردم. سپس دست جواد(ع) را گرفتم، وارد مسجد پيامبر(ص) شدم، دست اورا بر قبر گذاشتم و از رسول خدا(ص) نگهدارىاش را طلب كردم. جواد(ع) [رازكارم را] دريافت و گفت: پدر و مادرم به فدايت، به سوى دشمن مىروى؟ حضرت همهوكلاء و خدام خود را سفارشكرد كه به سخنان جواد(ع) گوش فرادهند، از اواطاعتكنند، با او مخالفت نورزند و بعد از وفات من به وى بگروند. و آنها راآگاه كردم كه او امام بعد از من و جانشين من است ...
پی نوشت ها:
ابن بابویه، صدوق، عیون اخبارالرضا، علی اكبر غفاری، ج2، ص 421منبع:قدس
211008