عقیق:در اين روز بازگشت خورشيد براى اميرالمؤمنين (عليه السلام) به وقوع پيوست. به قولى اين واقعه در ۱۷ شوّال بوده است.از حوادث سال هفتم و به دنبال جنگ خيبر داستان رد شمس است كه فضيلت بزرگ ديگرى را براى حضرت على (عليهالسلام) در بردارد و ما آن را از روى كتابهاى اهل سنت براى شما نقل مىكنيم:شبلنجى در كتاب نور الابصار (ص ۲۸) در معجزات رسول خدا (ص) آورده است كه رسول خدا در «صهباء» از اراضى خيبر نماز خواند، آن گاه على (عليهالسلام) (عليهالسلام) را به دنبال كارى فرستاد و خود آن حضرت نماز عصر را خواند (و على(عليهالسلام) نماز نخوانده بود، همين كه على (عليهالسلام) برگشت) رسول خدا سرش را در دامان على (عليهالسلام) گذارد و حركت نداد تا خورشيد غروب كرد، سپس رسول خدا فرمود: «اللهم ان عبدك عليا احتبس نفسه على (عليهالسلام) نبيه فرَدِّ شرقَها»: [خدايا بنده تو على (عليهالسلام)، خود را براى پيغمبرش نگه داشت، تابش خورشيد را بر او باز گردان]در اين وقت خورشيد بازگشت تا جايى كه بر كوهها بالا آمده، پس على (عليهالسلام) برخواسته وضو گرفت و نماز عصر را خواند و خورشيد دوباره غروب كرد.در حديث ديگرى كه از علامه طحاوى در كتاب مشكل الآثار (ج ۲، ص ۸، ج ۴، ص ۳۸۸) نقل شده، اين گونه است كه اسماء گويد: به رسول خدا وحى شد و سرش در دامان على (عليهالسلام) بود و على (عليهالسلام) نماز نخواند تا آنكه خورشيد غروب كرد، رسول خدا به على (عليهالسلام) فرمود: اى على (عليهالسلام) نماز خوانده اى؟ عرض كرد: نه، رسول خدا دعا كرده گفت: «اللهم انه كان فى طاعتك و طاعة رسولك فاردد عليه الشمس»: [خدايا براستى كه او در راه اطاعت تو و فرمانبردارى پيغمبر تو بوده است، پس خورشيد را براى او باز گردان.]اسماء گويد: خورشيد را ديده بودم كه غروب كرد، ولى مشاهده كردم كه دوباره طلوع نمود. و بدين مضمون بيش از سى نفر از علماى اهل سنت اين داستان را با مختصر اختلافى از اسماء بنت عميس روايت كرده اند، مانند اخطب خوارزم، گنجى شافعى، ابن جوزى، محب الدين طبرى، ذهبى و ديگران.در برخى از روايات داستان «رد شمس» براى على (عليهالسلام) از حسين بن على (عليهالسلام) روايتشده كه در سرزمين بابل و پس از جنگ نهروان خورشيد براى آن حضرت برگشت و نماز عصر را خواند و از روى هم رفته روايات استفاده مىشود كه داستان مزبور چند بار اتفاق افتاده است.مرحوم سيد اسماعيل طبرسى داستان «رد شمس» را در كتاب كفاية الموحدين (ج ۲، صص ۴۱۴۴۱۰) به تفصيل نقل كرده و فرموده است: اين مطلب از معجزات باهره و قضاياى مشهوره آن افضل اتقيا و سرور اولياست كه موافق و مخالف آن را به كرات نقل نموده اند و علماى عامه قريب به سى روايت در اين باب ذكر كرده اند.سپس گويد: و چهار مرتبه رد شمس از براى حضرت امير المؤمنين شده است و علماى عامه تعدد رد شمس را قبول نموده اند و بعضى از اكابر، شانزده مرتبه رد شمس را براى آن حضرت نقل نموده اند….جالب اينجاست كه ابن حجر عسقلانى با شدت تعصبى كه در مذهب خود دارد و هر كه با كتابهاى او آشنايى داشته اين مطلب را بخوبى مىداند، داستان «رد شمس» را در كتاب الصواعق المحرقة در زمره كرامات باهره اميرالمؤمنين نقل كرده و آن را تصحيح نموده و به دنبال آن بحث فقهى اين مسئله را عنوان كرده كه آيا نماز در چنين صورتى اداء است يا قضا….و بالجمله داستان «رد شمس» به همان گونه كه ذكر شد در زياده از سى كتاب از كتابهاى اهل سنت نقل شده و بلكه جمعى از ايشان مانند سيوطى و ابوالفتح موصلى و ابوالقاسم حسكانى در اين باره كتابهاى جداگانه اى نوشته و آن را به اثبات رسانده اند و براى اطلاع بيشتر مىتوانيد به كتاب شريف الغدير (ج ۳، ص ۱۴۱ ۱۲۶) مراجعه نماييد.