یک: أَيْقَنَ
أَنَّ اللَّهَ حَقٌّ فَآمَنَ بِهِ
باور دارد که خدا حق است، پس به او ایمان می آورد.
دو:
وَ أَيْقَنَ بِأَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ فَحَذِرَهُ
باورش آمده که می میرد.
سه: وَ
أَيْقَنَ بِأَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ فَخَافَ الْفَضِيحَةَ
باورش آمده که بعث حق است، پس از بی آبرویی در صحرای
محشر می ترسد.
چهار: وَ أَيْقَنَ بِأَنَّ
الْجَنَّةَ حَقٌّ فَاشْتَاقَ إِلَيْهَا
باور دارد که بهشت حق است، پس مشتاقانه به سوی آن حرکت
می کند.
پنج: وَ أَيْقَنَ
بِأَنَّ النَّارَ حَقٌّ فَطَهَّرَ سَعْيَهُ لِلنَّجَاةِ مِنْهَا
باورش آمده که جهنّم هست، پس تمام تلاشش را می کند که
جهنّمی نشود.
شش: وَ أَيْقَنَ
بِأَنَّ الْحِسَابَ حَقٌّ فَحَاسَبَ نَفْسَهُ.
باور دارد که حسابرسی در قیامت هست، پس خودش در دنیا به
حساب اعمال خود رسیدگی می کند.
امّا برخی چون باورش نیامده، سر دوراهی که قرارمی گیرند، نقد دنیا را با نسیه آخرت عوض نمی کنند. می گویند «سیلی نقد به از حلوای نسیه !
پی نوشت:
از مباحث مرحوم حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی