گروهی به نام آمرین به معروف با ریشهای بسیار بلند اطراف مرقد پیامبر اکرم(ص) را گرفته بودند و هر کدام شلاقی در دست داشتند و هر کس به قصد بوسیدن مرقد پیامبر(ص) نزدیک میشد، بر سرش میکوفتند و میگفتند: هذا حدید، هذا خشب و هذا شرک؛ این ضریح یک قطعه آهن و چوب بیش نیست، این کار شما شرک است!
آن ها از این نکته غافل بودند که هیچ عاقلی آهن و چوب را به خاطر آهن و چوب نمیبوسد، بلکه این کار حرکت نمادینی است برای اظهار علاقه و عشق و محبت به صاحب آن قبر، همانگونه که همه مسلمین حتی خود وهابیها جلد قرآن را میبوسند . آیا اظهار عشق و علاقه و محبت به قرآن و پیغمبر اکرم(ص) شرک است؟ هیچ عقل و منطقی با چنین عقیده ای موافق نیست.
مردم جهان پرچم کشور خود را می بوسند و به آن احترام میگذارند، آیا مقصودشان اظهار علاقه به یک قطعه پارچه بیارزش است که شاید جزء طاقه پارچه ای بوده که بخشی از آن پرچم شده و بخش دیگری را پیراهن و شلوار کردهاند؟ به یقین هدف آنها احترام به استقلال کشورشان است و مصداق حُبّ الوطن است.
آیا هیچ کس احترام به وطن و آب و خاک را شرک می شمرد؟!. ..جالب اینکه همه وهابی ها به حجرالاسود احترام میگذارند و آن را میبوسند، هنگامی که میگوییم: هذا حجر لایضر و لاینفع... این نیز قطعه سنگی بیش نیست و سرنوشت ما در دست آن نمی باشد ، میگویند: پیغمبر(ص)آن را بوسیده ماهم پیروی میکنیم و میبوسیم!!! میگوییم: مقصودتان این است که پیغمبر(ص) به شما اجازه شرک داده و این مورد مستثنی است و نوعی شرکِ جایز است، یا بوسیدن دلیل بر شرک نیست؟ اینجا سکوت میکنند و پاسخی ندارند.
اضافه بر این میگوییم همه شما جلد قرآن را میبوسید و این کار را جایز میشمرید، یک قطعه چرم و مقوا چه ارزشی دارد که می بوسید؟ میگویند: هدف اظهار محبت و احترام به قرآن است! میگوییم: این کار شرک نیست؟ می گویند: صحابه رسول خدا(ص) قرآن را میبوسیدند!
میگوییم آیا حضرت اجازه داده شما مشرک شوید؟ با این که دلیل شرک غیر قابل تخصیص است: اِنَّ اللَّهَ لايَغْفِرُ اَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرى اِثْماً عَظيماً . (نساء/۴۴)
خداوند(هرگز) شرک را نمی بخشد؛ و گناهان پایین تر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می بخشد. و آن کس که برای خدا، شریکی قرار دهد،گناه بزرگی مرتکب شده است.
...به یقین بطلان شرک به حکم عقل قطعی ثابت شده و حکم عقل قابل تخصیص نیست.در اینجا پاسخی ندارند،کوتاه سخن اینکه آن ها در گردابی از تضادها و تناقض ها غوطه ورند و خودشان هم کم و بیش می دانند اما به رو نمی آورند.
منبع:جام
211008