19 مهر 1400 5 (ربیع الاول 1443 - 38 : 18
کد خبر : ۲۳۴۹۰
تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۹:۴۹
مرحوم علامه امینی روی عشق و علاقه ای که به امیرالمومنین(ع) داشت، به سادات بنی الزهراء نیز احترام و محبت عجیبی داشت؛ لذا هر وقت در مجلس ایشان سیدی وارد می شود ایشان تمام قامت برای او بلند می شد...

عقیق: در روایات آمده است که خداوند متعال به عیسی‌بن مریم(ع) می‌فرماید: «علما را بزرگ بشمار و فضل آنها را بشناس؛ زیرا آن‌ها به همه مخلوقات من برتری دارند، جز رسولان وپیامبرانم. برتری آن‌ها نسبت به مردم، مانند برتری خورشید است نسبت به سایر کواکب و یا مانند برتری آخرت است نسبت به دنیا و یا مانند برتری من است نسبت به همه موجودات.» برآنیم از نکات اخلاقی زندگی علمای بزرگ برای دستیابی به زندگی بهتر بهره جوئیم.

شیخ عبـد الحسیـن امینى معروف به علامه امینـى صاحب الغدیـر در سـال 1320 هـ .ق مطـابق بـا 1281 هـ .ش در روستاى سردها از تـوابع شهرستان سـراب به دنیا آمـد و در آغوش پدرى پرهیزگار که از عالمان آن سامان بود پرورش یافت؛ شرحی بر قصیده المفجع و تعلیقاتی بر مکاسب شیخ انصاری و... برخی از آثار ایشان است که به یادگار مانده است؛ این مرد بزرگ در سال 1370 ه.ق، دیده از جهان فرو بست و در قبرستان نو شهر مقدس قم دفن گردید.  ایشان در محضر اساتیدی چون آیت الله سید محمدبن محمدباقر الحسینی فیروزآبادی، آیت الله سید ابوتراب بن ابوالقاسم خوانساری، آیت الله میرزا علی بن عبدالحسین ایروانی و آیت الله میرزا ابوالحسن بن عبدالحسین مشکینی کسب علم نمودند.هر چقدر محبت به خدا بیشتر باشد، از معاصی و گناهان بیشتر دوری می‌شود ایشان در زهد و تقوا و ورع مراقبت شدید داشتند؛ اخلاق خوش و همت بالایی داشتند و شاید همین همت ایشان، باعث موفقیت‌شان شده، چرا که در مسیر رسیدن به هدفشان، موانع، باعث عقب نشینی و ناامیدی ایشان نمی‌شد؛ مرحوم علامه بسیار مراقب زبان خود بودند نقل شده است که هیچگاه کسی حرف بدی از ایشان نشنیده بود؛ در مورد پدرشان نیز می‌گویند آنقدر با اخلاق و سلیم النفس بودند که کسی ایشان را جز در مسائل مذهبی، خشمگین ندید.توکل و انقطاع علامه امینی از غیر، زبانزد عام و خاص بود؛ علامه هرگاه با مشکلی مواجه می‌شدند متوسل به اهل‌بیت، خصوصا امیرالمومنین علی علیه السلام می‌شدند؛ علامه امینی عقیده‌شان بر این بود که اساس خلقت بنا بر محبت است؛ ایشان می‌گفتند که تمام عبادات ناشی از محبت است؛ هر چقدر محبت به خدا بیشتر باشد، از معاصی و گناهان بیشتر دوری می‌شود؛ مرحوم علامه می‌گفتند: کسی که توجه‌اش در نماز کم است مشکل محبتی دارد. علامه امینی می‌فرمودند که موضوع زیارات و ادعیه بدان گونه‌ که در مکتب تشیع مطرح شده در هیچ دین و مذهبی طرح نگردیده است؛ اگر کسی با این زیارات و ادعیه مانوس بشود و متوجه باشد که چه می‌خواند و فلسفه و حکمتش را بداند، این فرد، شیعه بی‌سوادی نمی‌شود؛ ایشان می‌گفتند کسی که زیارت جامعه کبیره را بخواند و بداند که چه می‌گوید این فرد، شیعه بی‌سواد نیست؛ چرا که می‌فهمد دین یعنی چه.[1]
یقین به جواب در توسل
فردی به نام دکتر محمد عبدالغنی حسن که شاعر برجسته عرب و از علمای مصر بودند بعد از این که آقای امینی، الغدیر را برای ایشان فرستادند یک شعری برای علامه سرود و فرستاد که از ایشان تقدیر کردند؛ آقای امینی نامه‌ای برایشان فرستادند که من از شما ممنونم که این شعر را برای من سروده و فرستادید؛ اما چرا اصل را گذاشتید و فرع را گرفتید؛ ای کاش شما غدیریه می‌سرودید و نام خود را میان غدیریه سراها مضبوط و ماندگار می‌کردید و دوستی خود را نسبت به امیرالمومنین نشان می‌دادید.می‌گویند که 2 ماه پاسخ نداد بعد از 2 ماه نامه ایشان آمد که من به این علت پاسخ نامه شما را دیر دادم که در این دنیا یک دختر بیشتر ندارم و او نیز بیمار شده و اطباء نیز از مداوا کردن او ناامید شده‌اند و دخترم در حال احتضار است؛ به این علت اصلاً حال شعر گفتن نداشتم؛ ولی چون شما امر کرده بودید با چشم گریان این غدیریه را سروده‌ام و برایتان فرستاده‌ام.این نامه روز پنج شنبه به دست علامه رسیده بود؛ علامه امینی شب به حرم امیرالمومنین علی علیه‌السلام مشرف شدند؛ فردای آن روز نامه‌ای به فرزندشان حاج آقا رضا دادند و گفتند که این نامه را برای محمد عبدالغنی حسن پست کن؛ من دیشب که به حرم رفتم غدیریه این فرد را برای امیرالمومنین علیه السلام  خواندم و فکر می‌کنم ان شاءالله شفای دختر را گرفتم.

نامه علامه ارسال شد و دو هفته بعد جواب محمد عبدالغنی حسن رسید که سبحان الله، همان شبی که شما می‌گویید در حرم غدیریه مرا خواندید، دخترم تب شدیدی کرد و بعد از آن بهبود یافت؛ و الان شکوفه خانه من است و این از معجزات مولا امیرالمومنین است.

احترام به سادات روی عشق و علاقه به امیرالمومنین حتی کودک خردسال
مرحوم علامه امینی روی عشق و علاقه ای که به امیرالمومنین(ع) داشت، به سادات بنی الزهراء نیز احترام و محبت عجیبی داشت؛ لذا هر وقت در مجلس ایشان سیدی وارد می شود ایشان تمام قامت برای او بلند می شد، حتی اگر کودک خردسال بود؛ فرزند ایشان جناب دکتر محمد هادی امینی نقل کردند روزی ایشان در مجلس نشسته بود و تعدادی از مریدان ایشان در آن مجلس حضور داشتند.

در این هنگام سید ناشناس معممی وارد مجلس شد، ولی مرحوم علامه برای ایشان بلند نشد و سرش را پائین انداخت دست بر پیشانی نهاده بود و گویا از مطلبی در حیرت بود؛ مردم در فکر بودند که چرا مرحوم علامه هنگام ورود این سید بلند نشد؛ در این هنگام همین سید سکوت مجلس را شکست و خطاب به علامه گفت سوالی از شما داشتم؛ علامه فرمود بفرمائید.

آن شخص گفت: حضرت آقا چه فرقی بین امام حسین(ع) و یزید است و آیا یزید امیرالمومنین نبود؟ علامه در جواب گفت: مشکلی برایم پیش آمده بود و در سر آن در حیرت بودم که شما با این سوالت آن را بر من حل کردی، چون هنگام ورود شما به مجلس من طبق سیره خودم خواستم بلند شوم ولی هر چه کردم نتوانستم و احساس کردم که دو تا دست بر کتف های من فشار می آورد که من بلند نشوم و من هر چه کردم نتوانستم بلند شوم؛ حکمت این مسئله بر من مخفی بود ولی با این سوال شما جواب مسئله بر من واضح شد.

تلاش در رفع حاجت نیازمندان

یکی از دوستان علامه می گفت: علامه امینی برایم نقل کرد روزی برای خرید به بازار رفتم، نزدیک در مغازه قصابی ایستاده بودم و قصد خرید گوشت داشتم؛ در کنار مغازه قصابی دکان یک سید ضعیف الحالی بود؛ وقتی سید متوجه من شد از مغازه اش نزد من آمد، خواست مشکل و نیازش را بر من بیان کند، اما چون اطراف مرا طلبه ها گرفته بودند او از بیان مطلب خودش منصرف شد.
وقتی به خانه برگشتم یادم افتاد که گویا آن سید مشکلی داشت و نتوانست مطرح کند، لذا به سراغ او رفتم تا از حاجتش مطلع شوم؛ وقتی به آن جا رسیدم سید بلند شد و مرا به مغازه اش برد؛ وقتی داخل مغازه شدم گفت خودم غیر این عبا لباس دیگری ندارم و دخترانم هم فقط یک چادر دارند و با آن نماز می خوانند و لباس دیگری ندارند. علامه امینی گفت وقتی گفتار سید را شنیدم غضب بر من غلبه کرد و گفتم کجایند اغنیاء و صاحبان حقوق شرعیه؛ آن گاه دست او را گرفتم و گفتم با من بیا؛ قصد نمودم او را به خدمت امیرالمومنین(ع) ببرم و از ظلم کسانی که حقوق شرعیه را نمی پردازند شکایت کنم. هنوز به در صحن نرسیده بودم که یک نفر آمد و سی دینار به من داد  وگفت: این را یک نفر از عشایر داده تا به شما دهم که صرف معاش زندگی خود کنی؛ علامه امینی می گوید: آن مبلغ را از او گرفتم و به آن سید دادم و گفتم: بگیر این حواله جدت امیرالمومنین(ع) است؛ سید آن مبلغ را گرفت و با خوشحالی برگشت.[2]


پی نوشت ها:

1-سایت تبیان

2-علامه امینی جرعه نوش غدیر، مهدی لطفی، ص117-115
منبع:دانشجو

211008

 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: