عقیق: در روایات آمده است که خداوند متعال به عیسیبن مریم(ع) میفرماید: «علما را بزرگ بشمار و فضل آنها را بشناس؛ زیرا آنها به همه مخلوقات من برتری دارند، جز رسولان وپیامبرانم. برتری آنها نسبت به مردم، مانند برتری خورشید است نسبت به سایر کواکب و یا مانند برتری آخرت است نسبت به دنیا و یا مانند برتری من است نسبت به همه موجودات.» برآنیم از نکات اخلاقی زندگی علمای بزرگ برای دستیابی به زندگی بهتر بهره جوئیم.
یقین به جواب در توسل
فردی به نام دکتر محمد عبدالغنی حسن که شاعر برجسته عرب و از علمای مصر بودند بعد از این که آقای امینی، الغدیر را برای ایشان فرستادند یک شعری برای علامه سرود و فرستاد که از ایشان تقدیر کردند؛ آقای امینی نامهای برایشان فرستادند که من از شما ممنونم که این شعر را برای من سروده و فرستادید؛ اما چرا اصل را گذاشتید و فرع را گرفتید؛ ای کاش شما غدیریه میسرودید و نام خود را میان غدیریه سراها مضبوط و ماندگار میکردید و دوستی خود را نسبت به امیرالمومنین نشان میدادید.میگویند که 2 ماه پاسخ نداد بعد از 2 ماه نامه ایشان آمد که من به این علت پاسخ نامه شما را دیر دادم که در این دنیا یک دختر بیشتر ندارم و او نیز بیمار شده و اطباء نیز از مداوا کردن او ناامید شدهاند و دخترم در حال احتضار است؛ به این علت اصلاً حال شعر گفتن نداشتم؛ ولی چون شما امر کرده بودید با چشم گریان این غدیریه را سرودهام و برایتان فرستادهام.این نامه روز پنج شنبه به دست علامه رسیده بود؛ علامه امینی شب به حرم امیرالمومنین علی علیهالسلام مشرف شدند؛ فردای آن روز نامهای به فرزندشان حاج آقا رضا دادند و گفتند که این نامه را برای محمد عبدالغنی حسن پست کن؛ من دیشب که به حرم رفتم غدیریه این فرد را برای امیرالمومنین علیه السلام خواندم و فکر میکنم ان شاءالله شفای دختر را گرفتم.
نامه علامه ارسال شد و دو هفته بعد جواب محمد عبدالغنی حسن رسید که سبحان الله، همان شبی که شما میگویید در حرم غدیریه مرا خواندید، دخترم تب شدیدی کرد و بعد از آن بهبود یافت؛ و الان شکوفه خانه من است و این از معجزات مولا امیرالمومنین است.
احترام به سادات روی عشق و علاقه به امیرالمومنین حتی کودک خردسالدر این هنگام سید ناشناس معممی وارد مجلس شد، ولی مرحوم علامه برای ایشان بلند نشد و سرش را پائین انداخت دست بر پیشانی نهاده بود و گویا از مطلبی در حیرت بود؛ مردم در فکر بودند که چرا مرحوم علامه هنگام ورود این سید بلند نشد؛ در این هنگام همین سید سکوت مجلس را شکست و خطاب به علامه گفت سوالی از شما داشتم؛ علامه فرمود بفرمائید.
تلاش در رفع حاجت نیازمندان
یکی از دوستان علامه می گفت: علامه امینی برایم نقل کرد روزی برای خرید به بازار رفتم، نزدیک در مغازه قصابی ایستاده بودم و قصد خرید گوشت داشتم؛ در کنار مغازه قصابی دکان یک سید ضعیف الحالی بود؛ وقتی سید متوجه من شد از مغازه اش نزد من آمد، خواست مشکل و نیازش را بر من بیان کند، اما چون اطراف مرا طلبه ها گرفته بودند او از بیان مطلب خودش منصرف شد.
پی نوشت ها:
1-سایت تبیان
2-علامه امینی جرعه نوش غدیر، مهدی لطفی، ص117-115
منبع:دانشجو
211008