آدمی
همواره در معرض ترس ها و وهم ها و سرگشتگی های گونه گون قرار دارد، این ترس ها و
دوراهی ها که هر آن در روح و ذهن آدمی باز می شود و او را در رنج و مشقت می اندازد
به تصریح قرآن یک دارالشفا دارد، آن دارالشفا هم دو سر بیشتر ندارد. یک سر آن یاد
الله است و سر دیگر پایداری بر این یاد. این که آدمی اجازه ندهد در کشاکش ایام و روزگاران،
بر کسی جز الله دل ببازد و به تعبیر لسان غیب، "غلام همت آنم که زیر چرخ
کبود/ ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است." اگر آدمی بند این تعلق ها را از قلب
خود باز کند در آن صورت بشارت قرآن شامل حال او خواهد شد که فرشتگان بر او نازل
شوند و به او وعده دهند که دیگر هیچ حزن و اندوهی او را از صراط مستقیم و جاده
الله نمی تواند منحرف سازد.
علامه
طباطبایی در تفسیر المیزان به واژه شناسی "استقامت" به عنوان یکی از
عناصر کلیدی این آیه می پردازد و می نویسد: راغب مىگوید کلمه استقامت در اصل در
خصوص طریقى به کار مىرفته که به خط مستقیم کشیده شده باشد، و در آیه شریفه" اهْدِنَا
الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ" حق را به چنین راهى تشبیه کرده. سپس مىگوید: و استقامت
انسان به این معنى است که همواره ملازم طریقه مستقیم باشد که خداى تعالى در باره
چنین انسانهایى فرموده:" إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ
اسْتَقامُوا" ولى در صحاح اللغة استقامت را به معناى اعتدال گرفته، و گفته:
وقتى مىگویند" استقام له الامر" معنایش این است که این امر براى او در
حد اعتدال بود .
پس
مراد از جمله" ثُمَّ اسْتَقامُوا" این است که ملازم وسط راه باشند، و
دچار انحراف نگردند، و بر سخنى که گفته استوار باقى بمانند. مثلا در آیه"
فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ" معنایش این است که ما دام
کفار با شما معتدل بودند، شما هم براى آنان اعتدال داشته باشید و از وسط راه منحرف
نگردید. و در آیه" وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ"
معنایش این است که: آن طور که مأمور شدهاى عمل کن، یعنى راه میانه را پیش بگیر، و
هواهاى ایشان را پیروى مکن. همه تفسیرهاى مختلفى که براى این آیه کردهاند به همین
معنا که ما گفتیم برمىگردد. این آیه و آیه بعدش حسن حال مؤمنین را بیان مىکند،
هم چنان که آیات قبلش بدى حال کفار را بیان مىکرد.
مفسر
بزرگ معاصر ما در ادامه به مفهوم تبشیری در این آیه تصریح می کند و با اشاره به
" تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ
أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ" می افزاید: این آیه
شریفه از آیندهاى که در انتظار مؤمنین است، و ملائکه با آن به استقبال ایشان مىآیند،
خبر مىدهد. و آن تقویت دلها و دلگرمى آنان و بشارت به کرامت است. پس
ملائکه ایشان را از ترس و اندوه ایمنى مىدهند. و ترس همیشه از مکروهى است که
احتمال پیش آمدن دارد، و در مورد مؤمنین یا عذابى است که از آن مىترسند، و یا
محرومیت از بهشت است که باز از آن بیم دارند. و حزن و اندوه هم، همواره از مکروهى
است که واقع شده، و شرى که پدید آمده، مانند گناهانى که از مؤمنین سر زده و از
آثارش غمنده مىشوند و یا خیراتى که باز به خاطر سهلانگارى از آنها فوت شده، و از
فوت آن اندوهگین مىگردند، و ملائکه ایشان را دلدارى مىدهند به اینکه ایشان از
چنان خوف و چنین اندوهى در امانند، چون گناهانشان آمرزیده شده، و عذاب از ایشان
برداشته شده است.
آن
گاه بشارتشان مىدهند به بهشتى که وعده داده شدهاند، مىگویند:" أَبْشِرُوا
بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ" و اینکه گفتند"کُنْتُمْ
تُوعَدُونَ" دلالت دارد بر اینکه نازل شدن ملائکه بر مؤمنین به این بشارت،
بعد از زندگى دنیا است، چون معناى عبارتشان این است که: مژده باد شما را به آن بهشتى که همواره
وعدهاش را به شما مىدادند." نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ
الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ ..." این آیه شریفه تتمه بشارت ملائکه است. و
بنا بر این، اینکه در آخرت به مؤمنین مىگویند: ما در زندگى دنیا اولیاى شما
بودیم- با اینکه همانطور که گفتیم این گفتگو بعد از انقضاى زندگى دنیا است- در
حقیقت مقدمه و زمینهچینى است، براى آوردن جمله" و فى الآخرة" تا اشاره
کنند به اینکه ولایت در آخرت فرع و نتیجه ولایت در دنیا است، پس کانه گفتهاند: ما
اولیاى شما در آخرتیم همانطور که در دنیا بودیم، یا بدان جهت که در دنیا بودیم، و
به زودى متولى امور شما خواهیم شد، همانطور که در دنیا بودیم.
اما
اولیا بودن ملائکه براى مؤمنین منافات با این ندارد که خدا هم ولى ایشان باشد، چون
ملائکه واسطه رحمت و کرامت اویند، نه اینکه از پیش خود اختیارى داشته باشند. و اى
بسا اینکه در آیه شریفه ولایت ملائکه را ذکر کرده نه ولایت خدا را، براى این بوده
باشد که بین اولیاى خدا و دشمنان او مقابله و مقایسه کند، چون در حق دشمنانش
فرموده بود:" و قضینا لهم قرناء- ما براى کفار قرینهاى بدى قرار دادیم"
و در آیه مورد بحث در مقابل آن قرینها، از قول ملائکهاش مىفرماید:" ما
اولیاى شما هستیم".
و
نتیجه این مقابله آن است که معلوم شود که مراد از ولایت ملائکه براى مؤمنین، تسدید
و تأیید مؤمنین است، چون ملائکه مؤید آنهایند که مختص به اهل ولایت خدایند، و اما ملائکهاى
که حارس و نگهبان خلقند، و یا آنهایى که موکل بر ارزاق و اجلهاى مردم و سایر شؤون
آنهایند، اختصاصى به مؤمنین ندارند، بلکه مؤمن و کافر برایشان یکسان است.
منبع:شبستان