پیاده روی
اربعین کار آسانی نیست.صحبت از 80 کیلومتر پیاده روی است که با احتساب مسیر هایی
که باید قبل و بعدش پیاده بروی گاهی به 100 کیلومتر هم می رسد. توی مسیر البته همه
چیز هست و هیچ چیز هم نیست.همه چیز هست چون
میوه،غذا،نوشیدنی،ماساژ،خیاطی،واکسی،حمام،دکتر،جای خواب و خیلی چیزهای دیگر در
دسترس هست.
و البته
هیچ چیز نیست وقتی همه اینها را با انبوه عشق های جمع شده در آنجا مقایسه می
کنی.وقتی یکی دارد خاک روی آسفالت جاده را جارو می کند تا روی زمین کشاورزی اش
بریزد برای برکت بیشتر،وقتی یکی فرش خانه اش را پهن کرده توی مسیر و التماس زائران
را می کند که از روی فرش عبور کنند،عده ای حتی برای اینکه زائران را شب در منزل
خودشان جا بدهند با هم تا آستانه دعوا هم پیش رفته اند.
برای
آنهایی که پیاده به کربلا می روند،امکانات زیادی هست که البته اگر هم نباشد خیالی
نیست.تا وقتی جای خواب باشد،توی حسینه ها و موکب های گرم در کنار دیگر همسفران می
خوابند و وقتی هم که نباشد توی همان سرما یا کنار دیواری زیر پتو استراحت می کنند
یا شب را هم پیاده می روند تا زودتر به جایی برسند که باید برسند.
این آدم ها
سبک بال می آیند.توی کوله پشتی های آنها چیز زیادی نیست،یعنی تقریبا هیچ چیزی نیست
جز کمی لباس و ملزومات بسیار اولیه برای سه،چهار روز و شب پیاده روی.آنها با کوله
های سبک وارد این راه می شوند و البته به جایش توی دل های شان حرف های زیادی هست.
نگاهی از
پشت سر به این آدم های بیاندازید،به کوله پشتی های شان نگاه کنید که چه سبک و ساده
و البته چقدر متفاوت است.یکی همه وسایلش را توی یک کسیه برنج ریخته،روی کوله پشتی
یکی دیگر عکس ستاره فوتبالیست و روی کوله آن یکی تصویر هنر پیشه ای است. کوله پشتی
دیگری هم مخصوص همین سفر است انگار و رویش نام امام حسین است.این کوله پشتی های
متفاوت و این آدم های مختلف برای سه روز تمام در یک مسیر و با یک مقصد حرکت کرده
اند؛به سوی کربلا...