03 بهمن 1402 13 رجب 1445 - 42 : 19
کد خبر : ۱۲۸۸۹۸
تاریخ انتشار : ۰۳ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۹:۴۱
جانشین مدیرعامل موزه دفاع مقدس:
جانشین مدیرعامل موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس گفت: روایت دفاع مقدس نیازی به بزرگ‌نمایی بی‌ربط ندارد. واقعیت‌هایی که اتفاق می‌افتد و خاطراتی که در این حوزه وجود دارد، با دل و جان و بدون لغزش افراد رخ داده‌اند.

عقیق: مراسم رونمایی از کتاب «زندگینامه شهید اسدالله حقی» به قلم طهورا دهقانی، امروز در سالن هویزه موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد. رضا رحمت یکی از فرماندهان سابق گردان تسلیحات لشکر ۲۷ محمد رسول الله و فرمانده اسدالله حقی در دوران دفاع مقدس، ولی‌الله حقی برادر اسدالله حقی، سردار علی اصغر محسن شیخی جانشین مدیرعامل موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، علیرضا سلیمی مدیر انتشارات سرو و طهورا دهقانی از حاضران این مراسم بودند.  

سردار شیخی در بخشی از این برنامه گفت: مقام معظم رهبری همیشه بر جهاد تبیین تأکید داشتند. یکی از وظایف کلی در این زمینه نوشتن همین داشته‌هایمان است. 

وی ادامه داد: ما نباید این همه ایثار و فداکاری در حوزه‌های مختلف را که افتخار ما برای حالا و آینده است از یاد ببریم. باید آن‌ها را دنبال کرده و یادآوری کنیم. اگر ما ننویسیم دیگران برایمان می‌نویسند. 

سردار شیخی بیان کرد: در حال حاضر جنگ ما، جنگ ترکیبی است که جنگ دل‌ها محسوب می‌شود. این بسیار شدیدتر و اثرگذارتر از جنگ نظامی است. دنیای استکبار یک گرز سه پهلو بود که حقوق بشر، آزادی و دموکراسی پهلوهای آن هستند. او آن گرز را بر سر کشورهای مختلف می‌کوبید که چرا این سه مورد را رعایت نمی‌کنید. با این حال یکی از خروجی‌های انقلاب اسلامی برملا شدن شعارهای توخالی آن‌ها بود.

جانشین موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس توضیح داد: جریان غزه نشان می‌دهد همه شعارهای دموکراسی استکبار باد هوا بود. انتخابات یکی از چهره‌ها و جلوه‌های دموکراسی است؛ اما در کشور ما به انواع مختلف سم‌پاشی می‌کنند که این دموکراسی اتفاق نیوفتد. کشوری که در منطقه بیشترین دموکراسی را در شکل مختلف و در سال‌های متمادی داشته، کشور ایران است.  

وی افزود: رسالت ما در حال حاضر انعکاس، بازتاب و انتشار خوب و سلامت داشته‌هایمان است. روایت دفاع مقدس نیازی به غلو و بزرگ‌نمایی بی‌ربط ندارد. واقعیت‌هایی که اتفاق می‌افتد و خاطراتی که در این حوزه وجود دارد، با دل و جان و بدون لغزش افراد رخ داده‌اند. انقلاب اسلامی نیز بر پایه دل است‌.  

در ادامه این مراسم سردار رحمت که فرمانده شهید حقی بوده، گفت: من ۳ بار با شهید حقی دیدار نزدیک داشتم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. یک بار در پادگان دوکوهه که نیروها اعزام شده بودند و اسد را هم به گردان ما که گردان تسلیحات بود و وظیفه‌مان تأمین تجهیزات لشکر بود، آورده بودند. گردان‌های رزمی ما آماده می‌شدند و شب عملیات می‌رفتند منطقه‌ای را که از آن‌ها خواسته بودند، فتح می‌کردند؛ سپس از بی‌سیم اعلام می‌کردند که فتح شد. سپس گردان‌ها با تعدادی شهید بر می‌گشتند و تعدادی مجروح می‌شدند، تعدادی هم به مرخصی می‌رفتند و .... 

این فرمانده سابق دوران دفاع مقدس ادامه داد: گردان‌هایی مثل گردان ما که به ظاهر گردان پشتیبانی بود و چند مدیریت از جمله مدیریت تسلیحات را بر عهده داشتند، باید یک عملیات قبل از عملیات اصلی می‌رفتند تا سلاح‌ها و مهمات را از جعبه‌ها در بیاورند، آماده کنند و به منطقه عملیاتی ببرند. از یکی ـ دو ماه قبل از عملیات وارد کار می‌شدیم و تا ۲ ماه بعد عملیات هم غنیمت‌ها را جمع کرده و آماده‌سازی می‌کردیم تا در عملیات‌های بعدی از آن‌ها استفاده شود.  

وی ادامه داد: قبل از عملیات اسد پیش من آمد و گفت: «حاج رضا! اجازه بدید من به گردان‌های رزمی برم.» به او توضیح دادم که رساندن مهمات چقدر مهم و ضروری است و باید همین جا بماند. 

سردار رحمت افرود: دومین دیدار من با اسد چند روز بعد بود که آمد سراغ من و گفت: «حاج رضا! به من قول بدید که من موقع عملیات با خودتون بیام جلو.» من در چهره و رفتار اسد می‌دیدم که او جزو آسمانی‌هاست. پیش خودم گفتم این بچه می‌پره. پس تلاش می‌کردم او را نفرستم شلمچه.  

این فرمانده ادامه داد: اسد که متوجه شد من طفره می‌روم، من را در آغوش گرفت و چنان فشار داد و گریه کرد که احساس می‌کردم یک کوه مرا در آغوشش گرفته. راضی شدم او به شلمچه بیاید.  

وی در پایان گفت: آخرین دیداری که با اسد داشتم، دیدار خداحافظی بود. به او گفتم: «اسدجان! یادت هست در دوکوهه، کارون، بهمنشیر و ... هی زمزمه می‌کردی: «تو که اونارو می‌بری، ما رم ببر، تو که اونا رو رد می‌کنی، ما رم رد کن...؟» گفتم: «اسدجان! مواظب خودت باش. ما به تو احتیاج داریم، می‌خواهیم تو را بگذاریم زاغه مرکزی لشکر. می‌خواهیم تقاضا بدهیم رسمی شوی، وارد کادر شوی، پاسدار شوی و ...» اما او فقط می‌خندید. انگار می‌دانست می‌خواهد برود. 

در پایان این مراسم از کتاب «زندگینامه شهید اسدالله حقی» رونمایی شد: 

گزارش خطا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: