13 ارديبهشت 1402 13 شوال 1444 - 08 : 13
کد خبر : ۱۲۶۱۰۶
تاریخ انتشار : ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۷
چرا حتی پیامبران و امامان که بندگان خاص خدا بوده‌اند هم باید از قیامت بترسند؟ دلیل ترس ایشان چیست؟

عقیق: کتاب «پرسمان معاد» از سوی مرکز ملّی پاسخگویی به سؤالات دینی، نمایندگی اصفهان به چاپ رسیده که در شماره های گوناگون، به انتشار مطالب این کتاب ارزشمند خواهیم پرداخت.

 

سؤال: چرا حتی پیامبران و امامان که بندگان خاص خدا بوده‌اند هم باید از قیامت بترسند؟ دلیل ترس ایشان چیست؟

 

عده‌ای مرگ را وسیله‌ای برای لقای محبوبشان می‌بینند و وصال حق و آسودگی از همۀ آلام و رنج‌ها را در گرو آن می‌دانند؛ از این‌رو، نه‌تنها از آن نمی‌ترسند، بلکه عاشق آن هستند و هر لحظه، انتظار آن را می‌کشند.

این موضوع در کلام پیشوایان معصوم و اولیای الهی به‌خوبی آشکار است. حضرت علی(ع)‌ فرمود: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ‏ الطِّفْلِ‏ بِثَدْیِ‏ أُمِّه؛ قسم به خدا، انسی که پسر ابوطالب به مرگ دارد، بیش از انسی است که طفل به پستان مادر دارد».

به‌طورکلی می‏توان انسان‏ها را در موضوع ترس از مرگ به سه گروه دسته‌بندی کرد: ناقصان، متوسطان و کاملان. دلیل وحشت ناقصان از مرگ این است که انسان به حکم فطرت خود، به بقا و جاودانگی تمایل دارد و از فنا و زوال متنفر است؛ ازاین‌رو به دنیا که آن را عالم حیات تلقی می‌کند، عشق می‌ورزد و از عالم دیگر که به پندار او محل نیستی است، نفرت دارد.

چنین کسانی به دلیل آنکه به آخرت ایمان ندارند و قلوبشان به حیات ازلی و بقای سرمدی اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقه‏مند و از مرگ هراسان و گریزانند. خداوند متعال عقیدۀ این گروه را چنین بیان می‏کند: «إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ؛ جز این زندگانی دنیای ما چیزی نیست، می‌‏میریم و زندگی می‏کنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد».

 

ایمان متوسطان به آخرت و حیات بعد از مرگ کامل نیست و به‌دلیل غفلت از آخرت و توجه به امور دنیوی و کوشش برای آبادانی دنیای خویش، از مرگ می‏ترسند. مردی نزد ابوذر آمد و پرسید: «چرا ما از مرگ کراهت داریم؟» ابوذر پاسخ داد: «به‌ دلیل آنکه شما دنیا را آباد کرده‌اید و آخرت را خراب. پس، کراهت دارید که از آبادانی به‌ خرابی انتقال یابید» . این غفلت، یا در متابعت از خواسته‌‏های نفسانی و مخالفت با حضرت حق ریشه دارد یا در آرزوهای دراز. امیرمؤمنان(ع)‌ فرمود: «... آیا کسی نیست که از گناه توبه کند پیش از آنکه مرگش برسد؟... بدانید که شما در روزهایی به سر می‏برید که فرصت ساختن مرگ است و از پس این، روزهای مرگ فرامی‌رسد... شما را فرموده‏اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر می‏‌ترسم: دنبال هوای نفس رفتن و آرزوی دراز در سر پروراندن» . به فرمودۀ خداوند: این گروه از زندگی دنیا، ظاهری می‏شناسند، درحالی‌که از آخرت غافلند «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ».

گروه سوم، یعنی کاملان و مؤمنان مطمئن، از مرگ کراهت ندارند، اما از آن وحشت و خوف دارند. ترس آنان ممدوح و ارزشمند است؛ درحقیقت، آنان از عظمت خداوند متعال می‏ترسند.

ترس آنان همانند وحشت وابستگان به دنیای مادی و دل‌دادگان به تعلقات آن نیست، بلکه تجلی الهی و عظمت ادراک و شهود، آنان را به هیبت و خوف مبتلا کرده است. درست مانند عاشقی که بعد از سال‏ها هجران و رنج، اجازۀ ملاقات با معشوق را پیدا کند؛ تمام وجود او را ترس و اضطراب فرامی‌گیرد که مبادا خطایی از او سر بزند و از دیدار محبوب محروم شود. هنگام ملاقات با حضرت حق - که با مرگ فصلی از آن آغاز می‏شود – خوف و اضطراب، دل عاشقان را فرامی‌گیرد، اما این خوف غیر از ترس‏های معمولی است؛ ترس این گروه، از طول سفر، توشۀ کم و عظمت مقصد نشأت می‌گیرد . ایشان، مرگ را چون زندگی امتحان بزرگ الهی می‏‌دانند و می‏ترسند از این آزمون سربلند بیرون نیایند. آزمون انسان‏های کامل بسیار دشوار است؛ به‌گونه‌ای‌که حتی درک آن هم برای ما سخت است.

با این توضیحات اجمالی روشن می‏شود که اولاً، اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و کوتاه‌نظری و دنیاخواهی باشد، ترسی منفی و نابخردانه است که باید عامل آن (دنیادوستی) را از بین ‌برد، اما اگر وحشت از مرگ، محصول خوف از عظمت حق تعالی و ترس از چگونگی رویارویی با خداوند باشد، ترسی مثبت و از سر شوق و عشق است؛ ثانیاً، به‌دلیل تفاوت نگرش‏ها، عوامل ترس از مرگ گوناگون است.

 

مشتاقان دیدار یار از مرگ نمی‏‌هراسند؛ اینان انسان‌های کاملند که با دو بال خوف و رجا پرواز می‏کنند و چون مرگ را مقدمۀ سعادت ابدی و دیدار محبوب می‏دانند، از آن هراسی ندارند، اما چون خود را شایستۀ انعام و اکرام محبوب نمی‌بینند، از عظمت او بیمناک می‌شوند.

حال اگر کسی ادعا کند که از مرگ هراسی ندارد و نترسیدنش هم از سر عشق به لقای خداوند نیست، ادعایش بی‌اساس و دور از حقیقت است؛ زیرا هرگاه انسان در خلوت خود، دربارۀ مرگ بیندیشد، حتماً یکی از سه نوع ترس پیش‌گفته به سراغش می‎آید. اگر کسی که مدعی نترسیدن از مرگ است، در معرض خطر جدی قرار گیرد، به‌طوری‌که در شرف مرگ باشد، قطعاً به دلیل هراس از مرگ واکنشی نشان می‌دهد و با آنکه ترس خود را انکار می‏کند، در عمل و درون خود بدان معترف است.

توجه به این نکته ضرورت دارد که توضیحات بالا دربارۀ ترس از مرگ و تفاوت مرگ مؤمنان و کافران نشان‌دهندۀ آن است که از دیدگاه قرآن و حدیث، افکار و کردار انسان نقش به‌سزایی در چگونگی و نوع مرگ او دارد؛ به‌گونه‌ای‌که سعادت و شقاوت بشر از درون خود او می‏ جوشد و در واقع، آدمی باید از خود و کردار‏ خود هراسان باشد.

 

آموزه ‏های دینی نیز با بیان حقیقت مرگ و وصف ابعاد آن، می‌کوشد نگرش انسان را دربارۀ خود تغییر داده و تصحیح کند؛ یعنی به او یاد بدهد که در عین زندگی در جهان مادی و کوشش برای رفع نیازهای خود، به دنیا دلبستگی و وابستگی نداشته باشد. ترس از مرگ در این چارچوب، ارزشمند و ممدوح است. پس، هرکس طبیب خویش است و با اصلاح نگرش و عملکرد خود می‏تواند ترس از مرگ را - که بر اثر غفلت و تنگ‏نظری و دنیاخواهی در او پدیدار شده - به ترس برآمده از دشواری رویارویی با خداوند، مبدل سازد. اگر ترس اول بر جان آدمی سیطره یابد، همین زندگی دنیوی را هم برای او تیره و تار می‏سازد. اما ترس دوم موجب تقویت و تهذیب نفس می‌شود و انسان را به‌سوی اعمال نیک - که از دیدگاه شریعت اسلامی گستره‏ای بس عظیم دارد - سوق می‏دهد. خوب است دوباره در این حدیث شریف تأمل کنیم: امام صادق(ع)‌ به مردی فرمود: «همانا تو طبیب نفس خویشی، برای تو درد بیان شده، نشانۀ صحت معلوم است و به دوا و درمان راهنمایی شده‏ای. پس بنگر که چگونه در اصلاح نفس خود قیام می‏کنی».

 

امیرالمؤمنین(ع)‌، فواید یاد مرگ را چنین برشمرده‏ است:

 

۱. انسان را از بیهودگی و بازی‏های دنیوی بازمی‌دارد: «به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از هزل و بیهودگی منع می‏کند»؛

 

۲. مانع انجام‌دادن کارهای زشت و ناروا می‌شود: «هان! [مرگ] برهم‌زنندۀ لذت‏ها، تیره‌کنندۀ شهوت‏ها و برندۀ آرزوها را به یاد آرید؛ آن‏گاه که به‌سوی کارهای زشت شتاب می‏کنید»؛

 

۳. انسان را به انجام‌دادن اعمال نیک وا می‌دارد: «آن که در انتظار مرگ است‏، به‌سوی خیرات می‌شتابد»؛

 

۴. سبب بی‏رغبتی به دنیا می‏شود: «آن که مرگ را بسیار یاد کند، از دنیا به اندک خشنود شود»؛

 

۵. یاد مرگ و تفکر دربارۀ مردگان، عبرت‏آموز است: «پنداشتند که جای مردگان تهی است؛ حال آن که سخت مایۀ عبرتند... [مردگانشان‏] مایۀ پند باشند بهتر است تا وسیلۀ فخر و بزرگواری».

 

شایسته است در تمام مراحل زندگی، ازجمله در عبادت، تربیت فرزند، رفتار با دیگران، یادکردن از مرگ و...، از ائمۀ معصومین :‌ الگو بگیریم؛ زیرا در عین اینکه ایشان همواره به یاد خدا بودند و از خوف قیامت و وقایع هولناک آن می‌گریستند، از زندگی عادی خود غافل نبودند، همیشه لبخند بر لب داشتند، با دیگران مهربان بودند، به آن‌ها کمک می‌کردند و بیش از دیگران عبادت می‌کردند.

 

سؤال: چگونه می‌توان از وحشت مرگ و قبر رها شد؟

 

نگرانی شما ناشی از اطلاعات مبهم و شاید نادرست است. مرگ یعنی انتقال از زندان به قصر یا آزادشدن مرغ از قفس.

معمولاً ترس از مرگ، دو دلیل دارد: ناشناخته‌بودن حقیقت مرگ یا ترس از عواقب گناهان.

 

ترس ناشی از دلیل اول با مطالعۀ کتب معتبر و سخنان معصومان و بزرگان، و ترس ناشی از دلیل دوم با توبه و جبران گذشته رفع می‌شود.

حدود سیصد سال پیش از میلاد، سقراط هنگام نوشیدن جام شوکران چنین گفت: «اگر مرگ انتقال به جهانی دیگر است و اگر این سخن راست است که همۀ درگذشتگان در آنجا گرد آمده‌اند، پس چه نعمتی بالاتر از اینکه آدمی از این مدعیان که عنوان قاضی بر خود نهاده‌اند، رهایی یابد و با داوران دادگر آن جهان روبه‌رو و با نیکان و بلندمرتبگان هم‌نشین شود. اگر مرگ این است، حاضرم بارها به کام مرگ روانه شوم».

نکتۀ دیگر اینکه رحمت و مهربانی خدا شامل تمام موجودات می‌شود: «و رحمان و رحیم است و بندگان پرهیزگارش را بسیار دوست دارد و رحمت عام او، حتی شامل خطاکاران نیز می‌شود و درصورتی‌که توبه کنند، خداوند تمام گناهان آن‌ها را می‌بخشد، چنان‌که می‌فرماید: بگو ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همۀ گناهان را می‌آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

ترس از خداوند و عذاب او، خود از مهم‌ترین نعمت‌ها و از بهترین جلوه‌های رحمت الهی است؛ زیرا اگر چنین نبود، انسان‌ها در حق هم بسیار ظلم می‌کردند و با ارتکاب انواع معاصی از مسیر کمال باز می‌ماندند.

شهید مطهری دربارۀ مفهوم ترس از خدا می‌گوید: ذات خداوند موجب ترس و وحشت نیست، اما اینکه می‌گویند از خدا باید ترسید، یعنی از قانون الهی باید ترسید.

در دعا وارد است: «یَا مَنْ‏ لَا یُرْجَی‏ إِلَّا فَضْلُهُ‏ وَ لَا یُخَافُ‏ إِلَّا عَدْلُه»؛ ای کسی‌که امیدواری به او، امیدواری به فضل و احسان اوست و ترس از او، ترس از عدالت اوست. و باز در دعا آمده است: تو منزهی از اینکه از تو ترسی باشد، جز از ناحیۀ عدالتت، و از اینکه از تو جز امید نیکی و بخشندگی توان داشت. عدالت نیز امر موحش و ترس‌آوری نیست. انسانی که از عدالت می‌ترسد، در حقیقت از خودش می‌ترسد که در گذشته خطا کرده یا می‌ترسد که در آینده به حقوق دیگران تجاوز کند.

اما دلیل ترس ما از مرگ و عذاب روز قیامت با وجود مهربانی و لطف بی‌اندازۀ خداوند این است که خداوند خبر داده است که من در عین لطف و رحمتم برای گناهکاران عذابی سخت فراهم کرده‌ام: «إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَ ذُو عِقَابٍ أَلِیم؛ پروردگار تو دارای مغفرت و هم دارای مجازات دردناکی است» ، «نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیم وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الألِیم؛ بندگان مرا آگاه کن که من بخشنده و مهربانم و عذاب و کیفر من نیز همان عذاب دردناک است» . کیست که یقین کند مراتب بندگی را به‌جا آورده و از اوامر الهی تخلف نکرده است تا خود را از قیامت و عذاب دردناک او درامان بداند و ترسان نباشد؟ البته بوده‌اند اولیاء الهی که نه‌تنها از مرگ هراسی نداشته‌اند، بلکه آن را اول راحتی خود دانسته‌اند؛ مانند امام خمینی که فرمود: با دلی آرام و قلبی مطمئن پروردگارم را ملاقات می‌کنم.

با وجود این، انسان نباید با اطمینان کاذب و امید واهی، مرگ را آسان بپندارد؛ امام صادق(ع)‌ فرمود: «‌اگر می‌خواهید به رقت قلب برسید، مرگ خود را به یاد آورید».

یاد مرگ انسان را از غرق‌شدن در لذات دنیوی بازمی‌دارد، اما این یادآوری نباید موجب خوف نامتعارف و غیرمنطقی شود. بهتر است آدمی به درون خود مراجعه کند و اعمال خود را با معیاری که طبق قرآن، عمل پیامبر(ص) و ائمه اطهار :‌ است، بسنجد تا به گفتۀ قرآن، موقعیت خود را تشخیص دهد و بفهمد جز کدام دسته قرار می‌گیرد: مؤمنان یا مشرکان؟

گزارش خطا

مطالب مرتبط
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر: